eitaa logo
زندگی بعد از مرگ
3.6هزار دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
4.7هزار ویدیو
68 فایل
با حضور کارشناسان در خصوص عوالم پس از مرگ و تجربه های مشرف به مرگ با شما به گفتگو می نشیند. تالار مشارکت جمعی کاربران https://eitaa.com/joinchat/3499425974C6b90c8c12b ارتباط با ادمین @valayat لینک کانال https://eitaa.com/joinchat/4042326142C04e6938c99
مشاهده در ایتا
دانلود
🌏 قسمت پنجم 🔻چیزی نگذشت که نمودم دو نفر، یکی خوش‌ صورت و دیگری بسیار زشت در راست و چپِ سر من نشسته‌اند و دارند مرا از پا تا به سر هر یک را جداگانه بو میکشند و چیزهایی در طوماری که در دست دارند می‌نویسند و بعضی از اعضا را از قبیل و چشم و زبان و گوش را چند بار بو می‌کشند و با هم صحبت می‌کنند پس از آن در طومار ثبت می‌کنند و من حرکتی به خود نمی‌دادم که نفهمند من بیدارم ولی در نهایت بودم. 🔻از جدیت آنها در ، فهمیدم که زشتی‌ها و زیبایی‌های مرا ثبت می‌کنند و آن خوش صورت، من بود چون در آن گفتگویی که با هم داشتند معلوم بود نمی‌گذارد بعضی از زشتی‌ها ثبت شود به عذر اینکه کرده‌ام یا فلان عمل نیک آن گناه را از بین برده و یا آن را زیبا و نیکو کرده؛ همچون اکسیر که مس را نماید و من از این جهت او را دوست داشتم. 🔻پس از ثبت تمامی کارها، دیدم آن نوشته را لوله کرده و آویزان گردنم کردند و پس از آن قفسه‌ای آوردند که به اندازه بدن من بود و مرا در میان او جا دادند و پیچ و مهره‌ای که داشت پیچیدند! کم کم آن تنگ میشد به حدی که مرا در فشار انداخت، نفسم قطع شد و نتوانستم دادی بزنم و آنها با عجله تمام پیچ و مهره ها را می‌پیچیدند تا آن قفسه که گنجایش مرا داشت به قدر سماور کوچکی باریک شد و استخوان‌ هایم همگی خرد شد و در هم شکست و من که به صورت نفت سیاه بود از من گرفته شد و من بیهوش شده بودم و نمی‌فهمیدم... ♨️ ادامه دارد... 📚 کتاب سیاحت غرب
لحظه مرگ مومن چگونه است؟ 🔴امام صادق(ع) مے فرمایند:هنگامے ڪہ مؤمنے در حال احتضار است ، ولے نمے تواند سخن بگوید ، رسول خدا(ص) نزد او حاضر شده و بہ او مژدهٔ بهشت مے دهد. 📚 ، ج۳ ، ص۱۹۲ 🌏 (قسمت بیست و دوم) 🔻نظر کردم که در نزدیکی افق دود سیاهی با شعله های رو به آسمان می‌رود دیدم باغ‌هایی که پر از میوه است آتش گرفته، به هادی گفتم: آن چیست؟ گفت: آن بوستان‌ها از اذکار مومنی ساخته شده و حالا از زبان آن مومن دروغ و تهمتی سرزده و آن به صورت آتشی درآمده و و باغهای او را دارد می‌سوزاند و صاحب آن اشجار اگر ایمان محکمی داشت میداد و چنین نمی‌کرد و وقتی که به اینجا برسد می‌فهمد و دود از نهادش بیرون می آید ولی سودی نخواهد داشت. 🔻پس از این باغهای باغهای سبز و خرم پیدا شد که پر از میوه و گل و ریاحین و آبهای جاری و خوش نوا بود. هادی گفت اینجا اول سرزمین وادی‌السلام است که و سلامتی سراسر او را فرا گرفته. رفتیم به قصری رسیدیم که بیرون آن حوضی یکپارچه پر از آب بود، در آن حوض رفتیم و ظاهر و باطن خود را از کدورت و غل و غش صفا دادیم و پس از صفای لباسهای فاخری که در آنجا بود پوشیدیم لباسهای من از حریر سبز بود و لباس هادی بود. 🔻برخاستیم و هادی حلقه در را باز نمود، جوان خوشرویی در را گشود و گفت: عبور خود را بدهید تذکره را دادم امضا کرد، آن را بوسید و با تبسم گفت: داخل این باغها شوید با سلامت و امنیت. این است بهشتی که به ارث برده‌اید در نتیجه اعمال نیک خود. ما داخل شدیم و در آن هنگام از عمق جان خدا را نمودیم. ♨️ ادامه دارد... 📚 کتاب سیاحت غرب ❌ کپی داستان فقط با ذکر لینک کانال مجاز می‌باشد. ➥ https://eitaa.com/ZendegiPasAzZendegiii ‌‌🔻با حضور کارشناسان در خصوص عوالم پس از مرگ و تجربه های مشرف به مرگ با شما به گفتگو می نشیند. تالار مشارکت جمعی کاربران https://eitaa.com/joinchat/3499425974C6b90c8c12b ارتباط با ادمین @valayat لینک کانال https://eitaa.com/joinchat/4042326142C04e6938c99