🌿🌿🌹🌹🌿🌿
#قصههای_قرآنی
قصه های مربوط به: #حضرت_یوسف علیه السلام #قسمت_شصت
🔹 شرمندگی برادران یوسف علیه السّلام«۱»🔹
با پایان مدت اقامت، کاروان برادران یوسف آماده حرکت شد. یوسف تدبیری اندیشید و برای نگهداشتن بنیامین تصمیم گرفت فکر تازه ای را در مورد آنها به اجرا گذارد، لذا به مأمورین خود دستور داد هنگامی که کاروان آماده حرکت شد، پیمانه طلایی گندم را در میان بار بنیامین بگذارند.
آنگاه که برادران یوسف آماده حرکت و وداع با شهر بودند، منادی با فریاد بلند اعلام کرد: ای قافله ای که آماده حرکتید، صبر کنید! بارهای خود را پایین آورید که شما متهم به دزدی هستید.
برادران یوسف وحشت زده، خود را فراموش کرده و رو به منادی کردند و گفتند:
این حرف نامربوط چیست؟! چرا ما را مورد تهمت و افترا قرار می دهی؟! مقصودت چیست؟! چه چیز از تو گم شده است؟!
منادی گفت: پیمانه طلایی پادشاه مفقود شده و بیم آن می رود که شما آن را دزدیده و مخفی کرده باشید، اگر پیمانه را برداشته اید آن را بازگردانید و ترس نداشته باشید که خطری متوجه شما نخواهد شد! هرکس پیمانه پادشاه را بیاورد به او یک بار شتر غله اضافی تعلق می گیرد. من به این شرط پای بند و ضامن اجرای آن هستم.
برادران یوسف گفتند: به خدا سوگند که ما برای خیانت و فساد نیامده ایم و دزد هم نیستیم.
منادی گفت: ما قصد اذیت شما را نداریم و دامی برای شما نگسترده ایم، اما اگر پیمانه زرین را در خورجین یکی از شما یافتیم، خود حکم کنید که درباره او چه باید بکنیم و قانون شما در این مورد چه می گوید؟
فرزندان یعقوب گفتند: ما دارای قانون و دین هستیم، معتقد به پیمان و قرارداد هستیم. مطابق قانون ما اگر پیمانه خود را در زاد و توشه هرکس یافتید، می توانید او را اسیر و بنده خود سازید، این حکم قانون و آداب ماست و ما به پاکی و برائت دست و دل خود یقین داریم.
یوسف علیه السّلام از این پیمان... (ادامه دارد)
#شرمندگی_برادران_یوسف_علیه_السّلام
منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه ؛ جادالمولى، محمد احمد، قصه هاى قرآنى
----------------🌱🪴🌱-------------
با ارسال این پست در ثواب نشر معارف قرآن شریک شوید... 👇👇👇
═✧❁🌸❁✧═
🌱 @Zendegiqurane
═✧❁🌸❁✧═
🌿🌿🌼🌼🌼🌿🌿
#قصههای_قرآنی
قصه های مربوط به: #حضرت_یوسف علیه السلام #قسمت_شصت_و_یکم
🔹 شرمندگی برادران یوسف علیه السّلام«۲»🔹
یوسف علیه السّلام از این پیمان خرسند و از این رأی خوشحال شد، زیرا قانون سلطنتی مصر اجازه نمی داد که سارق دستگیر و درباره او چنین حکمی اجرا گردد، ولی خدا به یوسف این فرصت و قدرت را عنایت کرد تا برادران خود را به حکم قانون دینی خود محکوم کند تا به مقصود خود نایل شود.
وسائل سفر برادران یوسف یکی پس از دیگری بررسی شد تا نوبت به بازرسی بار بنیامین رسید و پس از بررسی کامل، ناگهان پیمانه را در میان بار گندم او یافتند، مأمورین پیمانه را در مقابل چشم برادران بیرون آوردند و به همگان نشان دادند، رنگ از چهره برادران پرید و قدرت تکلم از زبانشان گرفته شد، خود را فراموش کردند و وحشت زده و از روی شرم و حیا سر به زیر انداختند.
یوسف به برادران خویش گفت: اینک به شرط و پیمان خویش عمل کنید و کسی را که پیمانه ما را برداشته به ما بسپارید تا درباره او حکم کنیم و حق خود را از او استیفا نماییم.
برادران یوسف گفتند: ای عزیز! این برادر ما، پدر پیری دارد که عمرش به هشتاد رسیده است. او علاقه عجیبی به این فرزندش دارد. او از ما پیمان گرفته که با جان و دل از برادر خود محافظت کنیم و او را به سلامت نزدش بازگردانیم، اکنون ما ده نفر در اختیار تو هستیم، شما یکی از ما را به جای او نگهدار، که ما تو را از نیکوکاران می دانیم.
یوسف گفت: «غیر ممکن است که ما غیر از آن کس که متاع خویش را پیش او یافته ایم بگیریم، اگر چنین کاری کنیم ستمکار خواهیم بود!»
آنگاه که برادران یوسف یقین کردند که عزیز شفاعتشان را درباره برادر نمی پذیرند و پیشنهاد آنها فایده ای ندارد به مشورت با یکدیگر پرداختند.
یهودا گفت: مگر یادتان رفته که پدرمان، از شما پیمان گرفت و شما را چندین بار سوگند داد که بنیامین را نزد او بازگردانید و به پیمان و سوگند خویش وفادار باشید.
شما اکنون برای او چه پاسخی دارید، ما همان فرزندان یعقوب هستیم که سوگندها خوردیم و اکنون با از دست دادن بنیامین، زیر بار تعهد خود نرفته ایم.
#شرمندگی_برادران_یوسف_علیه_السّلام
منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه ؛ جادالمولى، محمد احمد، قصه هاى قرآنى
----------------🌱🪴🌱-------------
با ارسال این پست در ثواب نشر معارف قرآن شریک شوید... 👇👇👇
═✧❁🌸❁✧═
🌱 @Zendegiqurane
═✧❁🌸❁✧═