eitaa logo
زینبیه گلشهر کرج🇵🇸
2.8هزار دنبال‌کننده
9.7هزار عکس
2.3هزار ویدیو
230 فایل
☎️ تلفن تماس: ۳۴۶۴۲۰۷۲- ۰۲۶ 👥 ارتباط با مدیریت کانال: @admin_zeynabiyeh غنچه های زینبی: @ghonchehayezeynabi ریحانه الزینب: @reyhanatozeynab بنات الزینب: @banatozeynab فروشگاه: @zendegi_salem_zeynabiyehgolshahr کتابخانه: @ketabkhaneh_zeynabiyeh
مشاهده در ایتا
دانلود
1_1505614494.m4a
14.08M
🔖 : حلول ماه رفاقت با امام ودود مبارک 😍🎉 📚 سرکار خانم شامی زاده 🎙 صوت آرشیوی 🆔 https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
🔖: 🔰 امام رضا علیه السلام فرمودند: هنگامی که مردی از شما خواستگاری کرد که از دین و اخلاق او راضی بودید به ازدواج با او رضایت دهید. و مبادا فقر او ترا از این رضایت باز دارد. 📚میزان الحکمة، ج 4، ص 280 🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌ 🔖 بسم الله الرحمن الرحیم ✍محمدرضا حدادپور جهرمی 🔹🔹فصل دوم🔹🔹 ««قسمت پنجاه و ششم»» اینو که گفت، پیتر و آلادپوش زدند زیر خنده. یکی از خدمه سینی پر از نوشیدنی های قرمز و نارنجی آورد و سه نفرشون برداشتند. سوزان لیوانشو آورد جلو و گفت: آقایون ... به امید ایرانِ آزاد! اینو که گفت، لیوان ها را به هم زدند و سر کشیدند. آن طرف تر، سیا و کماندار از بس زده بودند کسی نمیتونست صدای خنده و قهقهه بی دلیل اونا رو کنترل کنه. سیا چشمش به سوزان که خورد، به کماندار گفت: اینو نگا ... پدر سوخته عجب دختریه ... کماندار گفت: دو تا صاحاب داره ... کوری؟ نمیبینی اون دو تا نره خر محاصرش کردند؟ سیا گفت: کلا هر چیو دوست داشتم، یا ضرر داشت یا شوهر داشت! اینو که گفت، صدای قهقهه مستانه دوتاشون توجه همه رو جلب کرد. تا اینکه یکی از درها باز شد و خانواده پهلوی به جمع اضافه شدند. اول از همه فرح وارد شد. نصف جمعیت، گوشیشو درآورده بود و خم و راست شدن جماعت جلوی فرح و بوسیدن دستشو فیلم میگرفت. فرح با تیپ و آرایشی معمولی و همان تاپ دامن معروفش که شهلا دامن دوز براش دوخته بود و فقط برای همان شب دوخته شده بود، جمعیت را شکافت و در جایگاهش نشست. پشت سرش، توله و توله زاده هاش ریسه هم وارد شدند. به محض ورود شاهزاده رضا پهلوی که دستش تو دست دخترش نوردخت بود و با هم میرقصیدند و وارد جمعیت شدند، اندی شروع به خوندن کرد: «امشب شب ما غرق گل و شادی و شوره ... از جشن ستاره آسمون یه پارچه نوره ... امشب خونمون پر از طنین دلنوازه ... تو کوچه پر از نوای دلنشین سازه ...» شازده که یه لباس گورِ خری و راه راه پوشیده بود، با نوردخت که هفتاد درصد بدنش لخت بود، دست به دست هم داده بودند و وسط میرقصیدند و همه مهمونا هم اطرافشون بزن و برقص! دیگه از رقص آفتاب و مهتابِ سیا و کماندار نگم. اندی هم ترکوند اون شب : «عزیزم هدیه من برات یه دنیا عشقه ... زندگیم با بودنت درست مثله بهشته ...» 🔶🔷🔶🔷🔶🔷 محمد و سعید و مجید روبروی مانیتور بزرگ اتاق مرکزی ایستاده بودند. صدای اندی به انضمام رقص دایره ایِ شازده و دخترش تو فضا پیچیده بود: «تو خونه سبد سبد گلهای سرخ و میخک ... عزیزم دوستت دارم تولدت مبارک ... تولدت مبارک ... تولدت مبارک ...» مانیتور که متصل به سیستم هوشمند شناسایی چهره بود، روی تمام چهره های حاضر در مهمونی دایره سبز و قرمز کشیده بود و در حال شناسایی تمام حضار در مهمانی بود. محمد به سعید گفت: دوربین سوزان تویِ لنزِ چشماشه؟ سعید گفت: بله ... بخاطر همین تلاش میکنه کمتر پلک بزنه. 🔶🔷🔶🔷🔶🔷 دوساعتی گذشت و مهمونا سرِ میز شام بودند که یه نفر از پشت سر، به شانه سوزان زد. سوزان برگشت و دید یکی از خدمه است. گفت: خانم لطفا با من تشریف بیارین! سوزان جوری که آلادپوش و پیتر متوجه نشن، پشت سرِ اون زن راه افتاد و رفت. به طبقه دوم عمارت رفتند. طبقه ای که از دمِ درِ آسانسورش دو تا دو تا محافظ ایستاده بود تا درِ اتاقی که صدای خنده بلند دختری از آن شنیده میشد. در باز شد و سوزان را به داخل راهنمایی کردند. سوزان وقتی وارد شد، دید نوردخت روی تخت نشسته و تکیه داده و دو تا دوست پسرِ سیاه پوستش هم دو طرفش نشستن و دارن میگن و میخندند. صحنه زننده ای بود. اونا به سوزان هیچ اهمیتی ندادند و انگاربه رفت و آمد به اون اتاق عادت داشتند. سوزان هم انگار نه انگار روشو برگردوند و رو به طرف آیینه ایستاد و موهاشو مرتب کرد. که ناگهان دید پشت سرش یه مرد میانسال و کت شلواری، حدودا پنجاه ساله حاضر شد. اولش سوزان جا خورد. به طرف مرد ایستاد. مرد با زبان انگلیسی با سوزان شروع به گفتگو کرد: -سلام. من آرسن هستم. از اسرائیل. رابط اصلی نوردخت. سوزان گفت: خوشبختم. مطمئنم اسم منو میدونین. آرسن لبخندی زد و گفت: ما فقط 15 دقیقه فرصت گفتگو داریم. بفرمایید بنشینید. سوزان نگاهی به فاصله سه چهار متری که با تختِ نوردخت داشتند کرد و با لبخندی مصنوعی پرسید: اینجا؟ آرسن که متوجه منظور سوزان شده بود گفت: من اجازه ندارم پامو از پنج متری نوردخت آن طرفتر بذارم. سوزان و آرسم روی صندلی های نزدیکِ تخت نشستند و شروع به گفتگو کردند. سوزان پرسید: آرسن ینی چی؟ معنی اسم شما را نمیدونم. آرسن لبخندی زد و گفت: به معنی مرد مبارز هست. این اسم اصیلی در بین یهودیان قدیم هست و تلاش داریم اسامی که داشتیم را زنده کنیم. راستی سوزان ینی چی؟ سوزان گفت: به معنی داغ و آتشین. از قدمت اسمم خبر ندارم و فکر نکنم موقع نامگذاری من هدفشون زنده کردن اسامی باستانی ما بوده باشه! اینو که گفت، هر دوشون خندیدند. 🆔@mohamadrezahadadpour 🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
⚜ بسم الله الرحمن الرحیم ⚜
🔖 إِنَّ اللَّهَ يُدَافِعُ عَنِ الَّذِينَ آمَنُوٓا ۗ إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ كُلَّ خَوَّانٍ كَفُورٍ مسلماً خدا از مؤمنان دفاع می‌كند، قطعاً خدا هیچ خیانت كار ناسپاسی را دوست ندارد. حج - ۳۸ 🆔 https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
48.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷 : چتون بود انقلاب کردید؟ چرا رفتین راهپیمایی ۲۲ بهمن؟ جمهوری اسلامی مگه تو این ۴۴ سال چیکار کرده واسه این کشور؟ 👌 🆔 https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
🔖 : کربلا منتظر ماست بیا تا برویم...🕊 📍کاروان زیارتی عتبات عالیات 📆 عید فطر کربلاء 🔺زمینی 👈 رفت جمعه ۱ اردیبهشت _ برگشت جمعه ۸ اردیبهشت 🔺مبلغ: (با دلار بهمن ماه۱۴۰۱)👈۶/۵۰۰/۰۰۰ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 🔺هوایی👈 رفت شنبه ۲ اردیبهشت _ برگشت شنبه ۹ اردیبهشت 🔺مبلغ: (با دلار بهمن ماه ۱۴۰۱)👈۱۱/۳۰۰/۰۰۰ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ ✔️مابه تفاوت مبلغ دلار قبل از اعزام ، پرداخت یا دریافت میشود. 📮 جهت ثبت نام با شماره زیر تماس حاصل فرمایید . ۰۹۳۳۱۰۷۱۵۹۵ https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔖 اینو یادتون باشه که سفره دار بودن، هرچی که دارین توی سفره گذاشتن و دیگران رو دعوت کردن جزو صفات پسندیده است همچینین دعوت قبول کردن هم همین طور… 🌀 کلاس به توان خدا 🎙استاد سرکار خانم نظری 🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔖 : اهل مطالعه سیاسی بود.... خوب هم می‌خواند. در سه – چهار سال آخر هر وقت فرصتی می‌کرد می‌رفت کتابفروشی‌های انقلاب، بخصوص فروشگاه انتشارات کیهان را گز می‌کرد و با یک بغل کتاب جدید بر می‌گشت.... محمودرضا پای مرا هم به این فروشگاه باز کرد. اخیرا مطالعاتش را روی بیداری اسلامی متمرکز کرده بود. اکثر وقتهایی که دو تایی توی ماشینش از تهران بسمت اسلامشهر می‌رفتیم، من سر بحث را باز می‌کردم تا حرف بزند و مثل همیشه، حرفها می‌رفت سمت بیداری اسلامی و تحولات کشورهای منطقه، بخصوص سوریه.... اما اظهار نظرهای سیاسی‌اش مثل تحلیل‌های ژورنالیستی یا تلویزیونی یا حرف های کلیشه‌ای اهالی سیاست نبود. اعتقادی به بحث‌های تلویزیون هم در مورد سوریه نداشت و می‌گفت این ها حرف‌های رسانه‌ای هستند و واقعیتی که در آنجا می‌گذرد غیر از این حرف‌هاست. هر چند تحلیل‌های مطبوعاتی را می‌خواند و به من هم خواندن تحلیل‌های سعد الله زارعی، مهدی محمدی – و چند تای دیگر را که الان یادم نیست – توصیه می‌کرد ولی بیشترین استناد را به می‌کرد و در آخر هم نظر خودش را می‌گفت. 🔰برای شهید محمودرضابیضائی صلوات و فاتحه ای قرائت بفرمائید. 🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
🔖 : 💢امام سجاد (علیه السلام): إذا قامَ قائمُنا أذْهَبَ اللّه ُ عن شِيعتِنا العاهَةَ ، وجَعلَ قلوبَهُم كَزُبَرِ الحديدِ زمانى كه قائم ما قيام كند، خداوند آفت را از شيعيان ما مى زدايد و دلهایشان را (در مقاومت) همانند قطعات ضخیم آهن قرار می دهد. 📚 الخصال للصدوق، ج۲، ص۵۴۱ 🆔 https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌ 🔖 بسم الله الرحمن الرحیم ✍محمدرضا حدادپور جهرمی 🔹🔹فصل دوم🔹🔹 ««قسمت پنجاه و هفتم»» در شرایطی گفتگوی سوزان و آرسن داشت جدی تر میشد که صدای خنده های نوردخت با اون دو تا پسر سیاه پوست در فضا میپیچید. آرسن گفت: من اطلاعات جالبی از گفتگوهای شما با آلادپوش دارم. و اصلا پیشنهاد فعال کردن ظرفیت آلادپوش را ما به مریم رجوی دادیم. چون آلادپوش یک چهره زن گرا و ستیزه جو داره. متوجه شدم که تو اثر خیلی خوبی روی سیستم محاسباتی آلادپوش و سازمان مجاهدین داشتی. میشه در یک جمله خودت بگی اونا به چی رسیدند؟ سوزان گفت: کارم تقریبا با آلادپوش تمومه. من فقط باید فعالش میکردم تا وارد بازی بشه و همه ظرفیتاش در قومیت های مختلف علی الخصوص کُرد و تُرک فعال کنه. آرسن پرسید: باهاش چطوری معامله کردی؟ سوزان: به سبک خودمون. کارای شیک رسانه ای و جهانیش با ما. کارای کثیف و میدانی با اونا. آرسن دوباره پرسید: و مطمئنی راضی شده؟ سوزان قاطعانه گفت: از خداشه. میگه از همیشه بیشتر احساس زندگی و حیات دارم. آرسن گفت: عالیه. میخوام جمله ای بهت بگم که باید خیلی حواست جمع باشه و از حالا سطح ماموریت تو بالاتر میره. سوزان با دقت بیشتر گفت: میشنوم. آرسن گفت: این دخترو میبینی که رو تخت داره با این دو تا ... ؟ سوزان گفت: نوردخت ... خب! آرسن گفت: مهره اصلی و تک مهره مبارزات آینده علیه رژیم ایران همین دختره. نه باباش! سوزان گفت: ینی یک زن؟ آرسن گفت: دقیقا! سوزان پرسید: و اونم همین دختر! آرسن گفت: دقیقا همین دختر! سوزان گفت: پدرش چی؟ آرسن خیلی رک گفت: کارش تمومه. رضا از اولش هم مهره مناسبی نبود. اسراییل سالهاست که داره تلاش میکنه سرمایه اجتماعی ایرانیان خارج از ایران را به طرف نوردخت بکشونه. سوزان گفت: خب! ماموریت من چیه؟ آرسن گفت: ما کاری میکنیم که تو از آلادپوش هم عبور کنی و بالاتر بری و به هیئت تصمیم ساز مورد اعتماد مریم رجوی برسی. فقط یک ماموریت داری... اونم اینه که کاری کنی که مریم به عنوان چهره چریک و مبارز، در ناآرامی های آینده ایران، رسما میانداری کنه تا توجهات از روی رضا پهلوی برداشته بشه. سوزان پرسید: شما میخواید کم کم پرچمِ شازده رو بکشونید پایین! درسته؟ آرسن سری تکون داد و جواب داد: بیشتر از تاریخش مونده. دیگه تو وقت اضافه است. سوزان گفت: تا از این طریق، بهش بفهمونید که وقتشه که نوردخت رو وارد عرصه کنه! آرسن: دقیقا. سوزان: و بعدش نوردخت رو در یک پوزیشنِ رهبر زنان و این چیزا وارد میدان کنید. درسته؟ آرسن گفت: هوش تو رشک برانگیزه! سوزان نگاهی به سر و وضع و حس و حال نوردخت روی تختش انداخت و زیر لب با پوزخندی تلخ گفت: بعله ... رهبر جنبش زنان! 🆔@mohamadrezahadadpour 🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
🔖 : ➖ من نمیدونم چرا این بچه خسته نمیشه! ➕ به دکتر نشون دادی؟ ➖ نه ولی فکر کنم باید ببرم! همه اش میگه بیا بازی کنیم... 📌بازی، لازمۀ شاداب ماندن روح کودک است. بدون بازی کودک نمی‌تواند تجربه‌ای از شادی و نشاط داشته باشد. اگر شنیدید که کودکی بدون بازی، در اوج نشاط و شادابی است، باور نکنید. 🆔 https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
🔖 جشن میلاد سرداران کربلا😍 به مدت سه روز: ۴ اسفند ۶ اسفند ۷ اسفند ساعت ۱۵:۳۰ 🚫 از پذیرش پسران بالای سه سال معذوریم 🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
⚜ بسم الله الرحمن الرحیم ⚜
🔖 جشن میلاد سرداران کربلا😍 به مدت سه روز: ۴ اسفند ۶ اسفند ۷ اسفند ساعت ۱۵:۳۰ 🚫 از پذیرش پسران بالای سه سال معذوریم 🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
زن باشم_mixdown.mp3
4.61M
🔖 : 💠 نوجوانی آتنایی با نوجوان‌های دیگه متفاوته... می‌دونید چجوریه؟ ⭕️ این پادکست رو از دست ندید!😊 🎙 برگزیده کلاس میخواهم زن باشم ۲ 📚سرکار خانم نظری 🆔 https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
به سومِ شعبان که رسیدم شفا گرفتم من... اجازه از حسین برای کربلا گرفتم من حسین شد همه ی دار و ندارِ این دنیا من از حرم به خودِ خدا رسیدم من... ✍🏻به قلم سرکار خانم حسینی ولادت با سعادت امام حسین علیه السلام محضر امام عصر عجل الله و همه ی شما امام حسینی ها مبارک😍🎉 امشب باید از حضرت زهرا عیدی بگیریم😊 🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
🔖 : 💢امام حسین (علیه السلام): قَائِمُ هَذِهِ الْأُمَّةِ هُوَ التَّاسِعُ مِنْ وُلْدِي وَ هُوَ صَاحِبُ الْغَيْبَةِ وَ هُوَ الَّذِي يُقْسَمُ مِيرَاثُهُ وَ هُوَ حَيٌّ قائم اين امت همان نهمين از فرزندان من است و اوست صاحب غيبت و اوست كسى كه ميراث او در زمان حیاتش تقسيم مى شود. 📚کمال‌الدین و تمام النعمة، ج۱، ص۳۹۷ 🆔 https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
: 🔖شهید ناصر تنها فرازی از وصیتنامه شهید: امروزه اینکه ما پیرو باشیم و همواره گوش به زنگ او باشیم و در خدمت او باشیم. از مهمترین مسائل است و اگر این کار را نکنیم این جهل ما، این عدم انجام وظیفه ما، امام عزیزمان را ناراحت میکند. درست به مانند همان حالات می ماند که در صدر اسلام جاهلان و امت جاهل و از خدا بی خبر چنین اذیت می کردند لذا دقت داشته باشید، عزیزان و مهمترین مطلب، این است که تقوای خدا و در عمل به واجبات و دوری از محرمات دقت بسیار داشته باشید اگر نماز شب هم نمی خوانید، اگر مستحبات را هم انجام نمی دهید، ترک گناه بکنید، ترک گناه مهمترین و اصیل ترین راهی است که انسان به تکامل برسد. 🔰برای شهید ناصر تنها صلوات و فاتحه ای قرائت بفرمائید. 🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌ 🔖 بسم الله الرحمن الرحیم ✍محمدرضا حدادپور جهرمی 🔹🔹فصل دوم🔹🔹 ««قسمت پنجاه و هشتم»» عکس آرسن رو پرده بود و اطلاعات اولیه اش کنار عکسش نوشته شده بود. محمد به سعید گفت: کافی نیست. همه اطلاعات این افسر موساد را میخوام. کیه؟ کجاها بوده؟ چیکارا کرده؟ با کیا بوده؟ حتی وضعیت خانوادگی و دوستان نزدیک و همه چی. سعید: چشم. چهره نگاری عده زیادی از مهمونا انجام شد. اغلب افراد مشهور و وابسته به پهلوی بودند. چند نفر از شبکه من و تو و وابستگان بهایی اونا هم بودند. محمد: متعجبم که در چنین جلسه ای و با چنین آدمای عتیقه ای، چرا ثریا نیست؟ چرا ایقدر ثریا مرموز هست و در سایه حرکت میکنه؟ سعید: حتی اگه یادتون باشه وقتی میخواستن بابک رو از کمپ به تشکیلات پهلوی بفرستن، هاکان گفت که دارن بابکو میفرستن پیش یکی که منم نمیشناسمش و هیچ شناختی روش ندارم. هاکانی که اینقدر نفوذ داره و آدم میشناسه! محمد نفس عمیقی کشید و گفت: باشه. یه کاریش میکنیم. سعید اطلاعات این افسره رو زود میخوام. 🔶🔷🔶🔷🔶🔷 یک هفته بعد- لندن-دفتر سینمایی حلما در حال جارو زدن اتاق های دفتر سینمایی تازه تاسیس بود که بابک وارد شد. سلام کردند و بابک رفت سراغ کامپیوترش. هنوز خیلی مشغولِ کاراش نشده بود که تلفن ثابت اونجا زنگ خورد. بابک وقتی به شماره دقت کرد، متوجه شد که ثریاست. تلفنو برداشت و گفت: سلام خانم. صبحتون بخیر! ثریا گفت: سلام. صبح بخیر. بابک: جانم خانم. ثریا گفت: بهشون گفتی که ساعت جلسه تغییر کرده؟ بابک: جلسه اون داداشیا رو میگین دیگه؟ ثریا گفت: آره. اون خانم و آقا که نزدیک ظُهره. درسته؟ بابک جواب داد: بله. هم به اونا گفتم یه ساعت زودتر بیان. و هم ماشین هماهنگ کردم که از درِ هتلشون بیارنشون. و هم اون خانم و آقا برای دو ساعت قبل تر ردیفن. ثریا گفت: خوبه. منم کم کم راه میفتم. بابک که میخواست خوشمزگی کنه گفت: خانم خودم هستما! شما استراحت کنین. ثریا با بی اعتنایی جواب داد: شما چاییتو بخور تا من میام. مکالمه اونا تموم شد و بابک به حلما گفت: لطفا میز صبحونه رو بچین. نیم ساعت بعدش در باز شد و راننده، دو تا آقای حدودا چهل ساله و خوش تیپ که شکلشون عین همدیگه بود با خودش آورد بالا. بابک خیلی جنتلمن و با کلاس، به استقبالشون رفت و اونا رو به اتاقش دعوت کرد. مشغول حال و احوال بودند که حلما در را باز کرد و ثریا وارد اتاق شد. بابک و سام و زامیار از جاشون بلند شدند و بعد از سلام و حال و احوال با ثریا همه رفتند سرِ میز صبحونه. حلما که پیش خدمت اختصاصی ثریا بود و از ترکیه تا لندن و سایر کشورها با خودِ ثریا میرفت، سفره ای مرکب از ایرانی و خارجی چیده بود. به طوری که سام و مازیار مبهوت سلیقه حلما شدند. ثریا وقتی دید اون دو تا برادر اینطوری مات شدند، لبخندی به حلما زد و حلما هم رفت. وسط صبحونه ثریا از سام پرسید: گردش قراردادهای دو سال اخیرتون مثبته؟ سام جواب داد: بد نبوده اما میتونسته بهتر باشه. مازیار گفت: درآمد ما از محلِ قراردادمون با شبکه های نتِ داخلی ثابت مونده. باید به فکر تقویتِ فیلما و سریالا باشیم. ثریا چاییشو تمام کرد و گفت: طیفِ مخاطبان شبکه های خانگی اغلب خانم ها و افرادی هستند که نه مشغول کار هستند و نه مشغول تحصیل. الان تعداد دختر پسرهای اینجوری در ایران، حدود 13 میلیون نفر هست. سام گفت: که جمعش با تعداد خانمای پای ثابت ما چیزی بالغ بر سی میلیون مخاطب ثابت میشه. ثریا گفت: و این یعنی بیشتر از یک سوم جمعیت کلِ ایران. درسته؟ سام و مازیار حرف ثریا رو تایید کردند. ثریا گفت: خب. شما دو نفر صاحب دو تا از بهترین شبکه های خانگی کشور هستید که حداقل سی و پنج تا چهل میلیون اکانت نصب شده و فعال شما را دنبال میکنند. درسته؟ بازم حرفشو تایید کردند. ثریا گفت: میانگین تولید هر کدوم از شما که مثلا رقیب همدیگه هستید حداقل چیزی بالغ بر هجده هزار دقیقه در سال هست. درسته؟ بازم تایید کردند. مازیار گفت: با همدیگه شاید حدودا پنجاه هزار دقیقه مفید. ثریا گفت: آفرین. جمعا پنجاه هزار دقیقه مفید. بدون پخش آگهی بازرگانی و بدون محاسبه فصل های مختلف یک سریال و غیره. درسته؟ سام گفت: دقیقا. ینی حداقل هر کدوم از ما بیست تا قراردادِ سریال و سینمایی در طول سال نهایی میکنیم. ثریا گفت: دقیقا. خب حالا سوال مهم! گردش مالی این دو تا شبکه خانگی در یک سال، بیشتر از دو هزار میلیارد هست؟ سام و مازیار به هم نگاه کردند و سری تکان دادند و گفتند: تقریبا. حالا یه چیزی بیشتر و کمتر. اما تقریبا همینه. ثریا خیلی جدی و مصمم گفت: سه برابرش! سام و مازیار خشکشون زد و فقط به ثریا نگاه کردند. 🆔@mohamadrezahadadpour 🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f