eitaa logo
زینبیه گلشهر کرج🇵🇸
2.8هزار دنبال‌کننده
9.7هزار عکس
2.3هزار ویدیو
230 فایل
☎️ تلفن تماس: ۳۴۶۴۲۰۷۲- ۰۲۶ 👥 ارتباط با مدیریت کانال: @admin_zeynabiyeh غنچه های زینبی: @ghonchehayezeynabi ریحانه الزینب: @reyhanatozeynab بنات الزینب: @banatozeynab فروشگاه: @zendegi_salem_zeynabiyehgolshahr کتابخانه: @ketabkhaneh_zeynabiyeh
مشاهده در ایتا
دانلود
🔖 : 🌹فرازی از وصیت نامه شهید🌹 🔸پس چرا با این که به این روشنی برای ما اثبات شده که این جهان چند روزی بیشتر نیست به خود نمی‌آییم و یقین به آخرت حاصل نمی‌کنیم؟ چرا دست از این دنیای فانی نمی‌کشیم و به آیات قرآن کریم عمل نمی‌کنیم؟ مگر این نیست که ولایت فقیه ریشه و اصل مکتب است، پس چرا باز هم خود را به خواب خرگوشی زده‏ایم و بیدار نمی‌شویم؟ مگر این نیست که رهبر بزرگوار این نایب بر حق منجی بشریت گفته که جبهه واجب کفایی است. آیا این خود برای مسلمانان شرم‌آور نیست که بعد از شش سال انقلاب اسلامی‌ هنوز در این گوشه و آن گوشه می‌خیزند و به عناوین مختلف کارشکنی می‌کنند؟ 🔸اما چند جمله به تو برادر و خواهر پیروان واقعی علی(علیه السلام) بگویم: تو برادر و خواهر نگو فلانی چه کرد و چه می‌کند ببین تو چه کرده‏ای و چه می‌کنی مگر نه این است که قبول داریم قیامت هست حساب‌های ما جداگانه بررسی می‌شود. 🔸 چند جمله به مسئولین کشور: برادران و خواهران مسئول بدانید که در هر کجا پا می‌گذارید خون هزاران تن از شهدای اسلام ریخته است و این شهدا ناظر به اعمال شما هستند پس کاری نکنید خدای نا کرده در آن دنیا جوابی برای شهدا نداشته باشید. آن گونه عمل نمایید که خدا و امام(قدس سره شریف) امت از شما راضی و خشنود باشند. 🔰برای شهید حمید بهرامی صلوات و فاتحه ای قرائت بفرمایید. 🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
سال‌نو.mp3
3.95M
🔖 ♨️ هممون در این ساعات پایانی سال ۱۴۰۱ نیاز به یک‌سری داریم! ◀️ سال ۱۴۰۱ تون چجوری گذشت؟ برنامتون برای سال جدید چیه؟😉 ‼️ از این ساعات پایانی سال ۱۴۰۱ و ماه‌شعبان به خوبی استفاده کنیم و انبارگردانی و حساب کتاب درونی یادمون نره! 🌱 نوروزتون مبارک😍 🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌ 🔖 بسم الله الرحمن الرحیم ✍محمدرضا حدادپور جهرمی 🔹🔹فصل دوم🔹🔹 ««قسمت هفتادو هشتم»» همه ... هر کی این صحنه و هنرنمایی صدرا رو دید با صدای بلند یک وای کشیدند! محمد که چشماش صد تا شده بود رفت رو خطش و گفت: زنده ای تو؟! صدرا همونجوری که رو زمین و کنار گاردریل افتاده بود گفت: آره آقا. پاشم دعوا کنم یا بمیرم مثلا؟ محمد گفت: خدا نکنه بمیری. شیر مادرت حلالت. مَردم دارن میان به طرفت. بذار آمبولانس خودمون بیاد. صدرا: چشم آقا. اینو گفت و دیگه صدایی نیومد. مردم دسته دسته به طرف صدرا اومدند. ترافیکی شد در حد قیامت. محمد دید که ماشین مهشید و شبنم در بدترین وضعیت ممکن ترافیکی گیر کردند. جوری که حتی اگر میخواستند پیاده بشن و ماشینو ول کنند و پیاده بروند، نمیتونستند. در این حد فاصله ها کم بود و همه تو هم قفل شده بودند. محمد رفت رو خطِ نفری که کنار برج میلاد بود. گفت: کجایی؟ -قربان دارم میرم بالا. محمد: زود باش. این دخترا خودکشی نمیکنند. ینی راهی ندارن که خودکشی کنند. اصلا شرایط پرت کردن خودشون هم ندارند. فقط زود خودتو برسون بالا. -چشم. قربان صدرا چیزیش نشد؟ محمد: نه. چطور؟ -هیچی. خدا را شکر. فعلا. 🔷🔶🔷🔶🔷🔶 عراق-اقلیم کردستان ساعت ده صبح بود. پیرمردی که در جلسه با سوزان و آلادپوش حالش بد شده بود و زانوهاش شل شده بود، داشت با دو نفر صحبت میکرد. اتاقی نمور و تاریک که اون دو نفر، رو به دیوار ایستاده بودند و پیرمرد پشت سر آنها قدم میزد و با آنها صحبت میکرد: -شما مورد وثوق من و همه کسانی هستید که با ما همکاری میکنند. من فکر نمیکردم حتی آقای آلادپوش که به نوعی دست راست مریم رجوی محسوب میشه، شما را میشناسه. این ینی شما کارتون خیلی درسته. شما دوره های زیادی دیدید. مصداق کامل جان برکف واقعی هستید. من به شما دو نفر افتخار میکنم. اون دو نفر هم زمان گفتند: جان بر کفیم! پیرمرد ادامه داد: داغ زن و بچه هامون رو سینمون نشسته. رژیم تهران باعث شده رخت سیاه از تن درنیارم. هر وقت یاد بچه ها و زن ها و پیرمردا و پیرزنایی میفتم که تو اون حمله موشکی سوختند، جگرم آتش میگیره. این آتش خاموش نمیشه مگر اینکه داغ زن و دختر و بچه هاشون بذاریم رو دلشون. باید کاری کنیم که بفهمند کوتاه نمیاییم. همین امشب با کولبرها وارد ایران میشید. سه تا ماشین عوض میکنید و خودتون رو به تهران میرسونید. دوستان ما در اونجا شما رو راهنمایی میکنند. من هم در اینجا براتون دعا میکنم و تا آخر عمرم بهتون افتخار میکنم. 🆔@mohamadrezahadadpour 🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2
🌸 بسم الله الرحمن الرحیم 🌸
‌‌‌‌‌‌ 🔖 🌱 قَالَ لَا تَخَافَا ۖ إِنَّنِي مَعَكُمَا أَسْمَعُ وَأَرَىٰ 💚 فرمود: «نترسید. خودم هوایتان را دارم. حرف‌ها را می‌شنوم و بر اوضاع نظارت می‌کنم. طه_۴۶ 🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔖 : دارد می گذرد آقا بهار عمرم به شتاب می رود... ای بهارترین بهار 🌱 ای آمدنت، عزیزترین لحظه روزگار بیا تحویل بگیر لحظه به لحظه، جانم را... ✍ خانم ف.غلامزاده 🆔 https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸 بسم الله الرحمن الرحیم 🌸
‌‌‌‌‌‌ 🔖 🌱 قَالَ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي 💚 گفت: «خدایا، ظرفیتم را برای تحمل مشکلات، بیشتر کن. طه_۲۵ 🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔖 رهبر انقلاب: توصیه مهم من امیدآفرینی است 🔹ممکن است دو نفر باهم در یک مسئلۀ سیاسی اختلاف داشته باشند. این ایرادی ندارد اما چرا باید باهم دعوا کنند و یقه هم را بگیرند تا دو قطبی ایجاد شود؟ 🔹همه کسانی که توانایی سخن گفتن با مردم را دارند باید در جامعه امیدآفرینی کنند. دشمن سعی می‌کند جوانان را ناامید کند و ما باید متقابلا امیدآفرینی کنیم. 🔹امیدآفرینی خودفریبی و پنهان کردن ضعف‌ها نیست. ضعف‌ها باید گفته شود اما در کنار آن باید افق روشن در مقابل چشم قرار بگیرد و نشان داده شود. 🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
🔖 : 💠 ماه مبارک رمضان نزدیکه... اگر میخوای بدونی می تونی بری سفر یا نه؟ این تصویر جوابت رو میده😍☝️ 📍از استفتائات مقام معظم رهبری https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☆صحیفه ۲۰ اسفند☆.mp3
3.39M
🔖: 💠 وقتی یه نعمتی رو در وجود دیگران میبینی چه حسی داری؟🤔 🔺 اول جواب این سوال رو تو دل خودت بده بعد به این پادکست گوش کن! 💯 گوش دادنِ این صوت به بیش از اندازه توصیه میشود!😊 📍کلاس صحیفه سجادیه 🎙استاد سرکارخانم نظری 🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
🔖 : می دونستی راهی وجود داره که میتونی باهاش های زندگی ات رو به تبدیل کنی؟! میدونستی هر کسی مخصوص به خودش رو برای زندگی کردن داره؟! پس اگر دنبال راهِ شادی تو سه سطح و و خودت هستی، کلاس جدید رو از دست نده 🤩😍 🔰 ثبت نام کلاس "نقشه راه شادی" به دو صورت مجازی و حضوری آغاز شد 👇 🆔 @m_nikzad_128 ♨️ توجه! توجه! کسانی که تا ۱۳ فروردین ثبت نام کنند از ۴۰ درصد تخفیف برخوردارند 😉 🆔 https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌ 🔖 بسم الله الرحمن الرحیم ✍محمدرضا حدادپور جهرمی 🔹🔹فصل دوم🔹🔹 ««قسمت هفتادو نهم»» تهران-وزارت اطلاعات سعید به اتاق محمد آمد و گفت: قربان پرینت مکالمات و پیام های 48 ساعت گذشته از گوشی شبنم را آوردم. محمد که سرش تو سیستمش بود، پرسید: خب؟ خلاصه اش بگو! سعید گفت: با همه خبرنگارها مخصوصا خبرنگارهایی که در دوره های مختلف خارج از کشور شرکت کردند تماس داشته و با همشون برای امروز عصر ... ینی حدودا دو سه ساعت دیگه قرار گذاشته. محمد که داشت یه چیزی تایپ میکرد وسط تایپش پرسید: کجا دقیقا؟ سعید گفت: میدون انقلاب! محمد پرسید: چند تا خبرنگار؟ سعید: چهل پنجاه تا! محمد سرشو از روی مانیتور برداشت و پرسید: از مجید خبر داری؟ سعید: جدیدا نه. نیم ساعت پیش باهاش حرف زدم. محمد: همین حالا ببین اونجا اوضاع چطوره؟ سعید گوشیشو درآورد و رفت رو خط مجید. سعید: آقا مجید اوضاع چطوره؟ چه خبر؟ مجید: اینا قراره نیم ساعت دیگه حرکت کنند. تعدادشون هم بیشتر شده. صد و هفتاد و هفت نفر خانم جوان که اغلب زیر 25 سال هستند. محمد به سعید گفت: به مجید بگو هر جا خواستن برن، برن. تو موقعیتت عوض نکن. سعید گفت: مجید شنیدی حاجی چی گفت؟ مجید: آره. چشم. ارتباط با مجید تمام شد. محمد به سعید گفت: برو رو خط 400 . سعید رفت رو خط 400 . محمد گفت: بده من! محمد گوشیو از سعید گرفت و گفت: چه خبر؟ اعلام موقعیت! 400: دخترا رو از برج میلاد آوردند پایین. هیچ کس هم مطلع نشد. حالِ آقا صدرا هم خوب بود و رفت. محمد گفت: از مهشید و شبنم چه خبر؟ 400: هنوز ترافیک داریم. همیشه این موقع روز اینجا ترافیکه. شبنم از ماشین مهشید پیاده شد و یه موتوری گرفتن و با سرعت داره میره. محمد: کسی فرستادی دنبالش؟ 400: نیاز نبود قربان! وقتی دیدیم کنار بزرگراه ایستاده و منتظر موتور هست، صدرا با موتورش فرستادم. محمد با تعجب گفت: درست دارم میشنوم؟ ینی الان شبنم، ترکِ موتورِ صدرا نشسته و داره میره؟! 400: بله قربان! محمد رو به سعید کرد و با لبخندی از ته دل گفت: بابا شماها خیلی دلتون گنده است! خیلی دمتون گرمه به قرآن! سعید هم زد زیر خنده! محمد به سعید گفت: به صدرا زنگ بزن ببینم! سعید به صدرا زنگ زد. صدرا همینطوری که تو سرعت بود، از طریق هندزفری که داشت به تماس محمد وصل شد و بلند گفت: خاکم آقا. خاک! محمد که داشت میترکید از خنده گفت: بابا دمت گرم! عجب جونوری هستی تو! الان چسبیده بهت و داری وسط ماشینا ویراژ میدی؟ صدرا هم جواب داد: آره مَشتی. جات خالی. محمد پرسید: کجا به سلامتی؟ صدرا جواب داد: آقا تا خیابون حجاب مسافر دارم. بنده خدا دیرش شده. نمیتونم بیام پیش شما! محمد گفت: حله. حله. فقط ولش نکنا. همون دور و بر بِپَلَک ... مهمون خودته! صدرا هم با شیطنت گفت: منم که مهمون نواز! محمد دوباره خنده ای کرد و گفت: مراقب خودت باش. ازش چشم برندار. صدرا هم گفت: رو چِشم. آقا امری فرمایشی! تماس تمام شد. محمد به سعید گفت: اصلا روحیه ام عوض شد. محمد رفت رو خط 400 و گفت: تشویقی دارین. همتون. مراقب باش. الان شما دنبال مهشیدی؟ 400 گفت: بله. با دو تا خیابون فاصله. محمد گفت: حتما داره میره لواسون. درسته؟ 400 گفت: کلا داره میره سمت شرق. اما عجله خاصی نداره. سرِ صبر و حوصله داره میره. محمد گفت: ببینید! هر خبری هست کف خیابون حجاب و میدون انقلاب و ... نیست. احتمالا اینا رد گم کنی هست. یه قرار و ملاقات مهم در لواسون دارند. حواستون جمع باشه. 400: چشم. قربان ایستاد. مهشید پیچید تو یه فرعی و ایستاد. محمد: کجاست دقیقا؟ 400: قربان یه نفرو سوار کرد و حرکت کرد. محمد به سعید گفت: برو دروبین شهری و پیداش کن و عکسش بفرست رو مانیتور! سعید فورا این کارو کرد. یه عکس از دوربین یکی از خیابونا گرفتند و فرستاد رو مانیتور! محمد وقتی عکسو دید گفت: عجب! آقای زندیان! مجید اومد رو خط محمد و گفت: قربان اینجا تخلیه شد. تو راهن و ظاهرا دارن میرن سمت انقلاب. همشون تو چهار تا ون جا شدند. محمد از سرجاش بلند شد و رفت سراغ نقشه هوشمند شهری. سه نقطه رو علامت گذاری کرد. خیابون حجاب ... میدون انقلاب ... لواسان. گفت: برج میلاد قرار بوده شبنم، خبرِ لخت شدن دو تا دخترو با دوربینش در دنیا مخابره کنه. که نتونست. همشون لواسان را تخلیه کردند و حالا شاید ... مشخص هم نیست ... شاید مهشید و زندیان بیان لواسان ... بعلاوه اینکه یه لشکر خبرنگار حرفه ای کم کم دارن تو میدون انقلاب جمع میشن و چهار تا ون دختر زیر 25 ساله هم داره میاد به طرف میدون انقلاب! 🆔@mohamadrezahadadpour 🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2
🔖: 🔰  در رمضان است، خدا می داند برتر از فهم و گمان است، خدا می داند موسم چشم و زبان و گوش است نه همین صوم دهان است خدا می داند بار عام و، همه خداوند کریم ماه جان است، خدا می داند ✨فرا رسیدن ماه مهمانی خدا، ماه بهار قرآن را خدمت همه شما عزیزان ✨تبریک عرض می کنیم✨ 🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
🌙 بسم الله الرحمن الرحیم 🌙
‌‌‌‌‌‌ 🔖 شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ هُدًى لِلنَّاسِ وَبَيِّنَاتٍ مِنَ الْهُدَىٰ وَالْفُرْقَانِ ۚ ماهی است که در آن، قرآن برای راهنمایی مردم فرستاده شده است و قرآن نشانه‌هایی روشن برای هدایت دارد و معیار تشخیص حق از باطل است. بقره_۱۸۵ 🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌ 🔖 بسم الله الرحمن الرحیم 💚 اللهمَ اجْعلْ صِیامی فـیه صِیـام الصّائِمینَ وقیامی فیهِ قیامَ القائِمینَ ونَبّهْنی فیهِ عن نَومَهِ الغافِلینَ وهَبْ لی جُرمی فیهِ یا الهَ العالَمینَ واعْفُ عنّی یا عافیاً عنِ المجْرمینَ. 📸 عکاس خانم نسترن نظری 🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
🔖 : دیدار با خانواده شهدا در کنار سفره هفت سین "شهر الیگودرز استان لرستان" 📍 مخاطب عزیزمون فرستادن و فرمودن: سال نو مبارک 😍 🆔 https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔖 : سخنرانی رهبر معظم انقلاب در حرم رضوی، بسیار جامع و نقشه راهی خواهد بود که همه مان موظفیم امسال در تحقق آن نقش آفرینی کنیم... اما در پایان سخنرانی معظم له نمیدانم چرا ناخودآگاه یاد این قسم های حاج قاسم افتادم؛ والله، اشهدبالله... 🆔 https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فطرت.mp3
1.69M
🔖 🔺 همه‌ی ما به پرستش گرایش داره..! ⁉️اصلا میدونی فطرت چیه؟🤔 💠 کلاس مبشرات 🎙 استاد سرکار خانم شامی زاده 🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌ 🔖 بسم الله الرحمن الرحیم ✍محمدرضا حدادپور جهرمی 🔹🔹فصل دوم🔹🔹 ««قسمت هشتادم»» چند قدمی راه رفت و فکر کرد. سه چهار تا ازبچه ها اطرافش جمع شدند و با سعید، به حرفها و حرکات محمد دقت میکردند. محمد دوباره رفت سراغ نقشه و گفت: این چه کار مهمی هست که شبنم خودش تنها داره میره خیابون حجاب؟ چیه که اینقدر مهمه که حاضر شده شصت هفتاد تا خبرنگار بفرسته میدون انقلاب اما خودش به تنهایی بره دنبال یه کار دیگه! بیشتر فکر کرد. گفت: اگه اغتشاش و یا حرکت زننده ای بخواد صورت بگیره، قطعا با این حجم از آدمی که دارن میبرن میدون انقلاب، قراره اونجا باشه. اما چیه که قراره که مثلا ما حواسمون به میدون انقلاب پرت بشه اما شبنم قراره به اون کار برسه؟ همون لحظات بود که یکی از بچه ها وارد شد و درِ گوش سعید چیزی گفت و کنار ایستاد. سعید به آرامی به محمد نزدیک شد و گفت: قربان باید نکته ای را عرض کنم. محمد همین طور که سرش تو نقشه هوشمند شهری بود گفت: بگو! سعید گفت: دو نفر از کسانی که اسم و عکس و هویتشون از سیستم آلادپوش بلند کرده بودیم، یک ساعت پیش توسط دوربین های خیابون حجاب شکار شدند! محمد فورا روشو برگردوند و به پشت سر سعید نگاه کرد و به اون برادری که این خبرو آورده بود گفت: بیا جلو ببینم! بیشتر بگو! اون برادر جلو اومد و سلام کرد و گفت: دو تاشون از اعضای سابقه دارِ احزاب تجریه طلب هستند که به طور غیر قانونی چندین مرتبه به خارج از کشور رفت و آمد داشتند. محمد گفت: دوتاشون در یک ساعت واحد، تو خیابون حجاب بودند؟ -بله قربان. یکیشون تو ساندویچی ... یکشون تو آب میوه فروشی ... الان هم هرکدومشون به کاری مشغولن. مشخصه منتظرن. محمد دوباره برگشت رو به نقشه هوشمند. به اون برادر گفت: بیا ببینم دقیقا کجای خیابون حجاب؟! جلوتر اومد و مشخص کرد و گفت: اینجاها ... دقیقا اینجا و اینجاها بیشتر! محمد گفت: الله اکبر! بذار ببینم دقیقا چی داریم اونجا ها ... بچه ها هم شروع کردند با دقت وجب به وجبش رو بررسی کردند و دست گذاشتند رو یه نقطه مشخص تر! محمد در حال که به اون نقطه چشم دوخته بود گفت: اینجا چه مدرسه ای هست؟ یه نفر از بچه ها گفت: قربان اینجا همون مدرسه دخترونه ای هست که دو تا از کلاساشون کشف حجاب کرده بودند و چادر از سر چند تا دختر چادری کشیدند. بعدش یه نفرشون لخت مادرزاد شد و تو حیاط مدرسه میدوید. چند تا دختری که یواشکی فیلم و لایو میگرفتند شایعه انداختند که کارِ مدیر و معاون مدرسه است که این دخترو لخت کردند. به ظهر نکشیده والدین بچه ها اومدند و مدرسه رو روی سرِ همه خراب کردند و تمام شیشه های مدرسه آوردند پایین! یکی از بچه ها گفت: از اون روز تا حالا بیست بار درباره این مدرسه تو شبکه های مختلف معاندین برنامه پخش کردند. محمد گفت: یا صاحب الزمان! ینی الان دو نفر تروریست از یک ساعت قبل، تو اون خیابون هستند و به احتمال خیلی زیاد ... یا مسلح هستند یا چاشنی و جلیقه انفجاری دارن ... و لحظه به لحظه دارن به مدرسه دبیرستان دخترونه نزدیکتر میشن و ... ساعت چند مدرسشون تموم میشه؟ یکی از بچه ها فورا زنگ زد آموزش پرورش منطقه و پرسید و بعدش گفت: قربان امروز جشن داشتن و بیشتر مدرسه موندند. اما کمتر از پنجاه دقیقه دیگه مدرسشون تموم میشه و حدودا چهارصد نفر دختر ... محمد فورا حرفشو قطع کرد و گفت: یا فاطمه زهرا! بسه ... بسه آقا ... سعید فورا برو رو خط بچه های اون منطقه! بقیه هم با سایر جاها هماهنگ بشن. زود. فرصت نداریم. همه پخش شدند و هر کسی فورا برگشت سر کار و سیستم خودش. محمد برگشت و نگاهی به دوربین شهری کرد. دید شبنم پشت سرِ صدرا نشسته و در حال حرکتند. زیر لب گفت: شبنم هم لابد داره میاد تو اون خیابون که فیلم و عکس حرفه ای از حمله لباس شخصی ها و عناصر حکومتی به دختران بی گناه و به خاک و خون کشیدن دخترای مردم گزارش تهیه کنه و بفرسته اون ور آب. بعدش هم بگن حمله انتحاری بسیجی ها و ارزشی ها به مدرسه دخترانی که چند روز پیش شعارهای ساختار شکن سر دادند!! 🆔@mohamadrezahadadpour 🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2