eitaa logo
زینبیه گلشهر کرج🇵🇸
2.8هزار دنبال‌کننده
9.7هزار عکس
2.3هزار ویدیو
229 فایل
☎️ تلفن تماس: ۳۴۶۴۲۰۷۲- ۰۲۶ 👥 ارتباط با مدیریت کانال: @admin_zeynabiyeh غنچه های زینبی: @ghonchehayezeynabi ریحانه الزینب: @reyhanatozeynab بنات الزینب: @banatozeynab فروشگاه: @zendegi_salem_zeynabiyehgolshahr کتابخانه: @ketabkhaneh_zeynabiyeh
مشاهده در ایتا
دانلود
🔖 بسم الله الرحمن الرحیم ✍محمدرضا حدادپور جهرمی 🔹🔹فصل دوم🔹🔹 «« قسمت سی و نه »» بابک کیکشو میخورد و سوالشو میپرسید: هنوز خانواده اقوام و دوستانتون تهران هستند. درسته؟ زندیان: آره. تعدادشون هم کم نیست. شبا که توتلگرام جمع میشیم و خاطرات گذشته مرور میکنیم روحیه هممون عوض میشه. بابک: البته فکر نکنم وضع اونا چندان بد باشه. منظورم اونایی هست که الان تو ایران هستند. بالاخره دیگه راه و چاه را یاد گرفتند. زندیان: اون که بعله. اغلب بچه هاشون سرمایه دار و بیزینسمن های خوبی هستند. پسرای منم ایران سرمایه گذاری کردند. بابک: شناسنامه شما یهودی هست. نه بهایی. درسته؟ زندیان: بله. پدرم قبل از انقلاب اجازه ی گرفتنِ شناسنامه بهایی به ما نداد. چون میخواست سرمایه گذاری هایی که در بخش فولاد کرده حفظ بشه. یهودی های ایران مُخِ سرمایه گذاری در بخش صنعت هستند. بابک: به خاطر همین شناسنامه یهودی گرفتید اما در مناسکشون شرکت نداشتید. زندیان: بعضی یهودی ها بعد از انقلاب شناسنامه هاشون عوض کردند و با نفوذی که داشتند هویت مسلمان برای خودشون و خانوادشون تعریف کردند. اما پدرم و عموهام فرصت عوض کردن شناسنامه یهودی ما نداشتند و این شد که در مناسک بهایی هستیم و در شناسنامه یهودی. بابک: گرفتن شناسنامه یهودی کار راحتی بود؟ زندیان: خب معلومه که نه! سفارت اسراییل در قبل از انقلاب، اولین سفارت خونه ای بود که تا فهمید کم کم داره انقلاب میشه و اوضاع خراب تر میشه، خودش، خودش را تعطیل کرد و جور و پلاسش جمع کرد و رفت. اما اقدام آخرش این بود که با نفوذ سنگینی که در اداره های شاهنشاهی داشت، برای تعداد زیادی از بهایی ها شناسنامه یهودی صادر کرد و رفت. بابک: لابد به خاطر بحران آماری که دچارش شده بود. زندیان: آفرین. اسراییل دید خیلی از یهودی ها دارن شناسنامه مسلمون میگیرند و اگه آمار یهودی ها خیلی کم بشه، دیگه نمیتونه به عنوان اهرم پس از انقلاب استفاده کنه. به خاطر نجات از این بحران، دست به جعل و فیک زد. بابک: و شما از این مسئله ناراضی هستید؟ زندیان: دیگه مهم نیست برام. آسیبی به زندگیم و بیزینس بچه هام نمیزنه. بابک: مایلید دوباره برگردید ایران؟ زندیان که همه سوالات بابک را فورا جواب میداد، در برابر این سوال سکوت معناداری کرد و چیزی نگفت. 🔶🔷🔶🔷🔶🔷 سوزان استکانشو گذاشت رو میز و پرسید: شما احساس انزوا نمیکنید؟ آلادپوش: منظورت چیه؟ سوزان: با هر کدام از دوستانم حرف زدید و افتخار آشنایی با شما داشتند فقط از گذشته ها حرف زدید. نه از برنامه های سازمان مجاهدین حرفی زدید و نه ... آلادپوش: ببین دختر جون! ما کارا و برنامه های خودمونو داریم. من از مبارزه با رژیم ناامید نیستم اما این شکلی مبارزه کردن را هم نمیپسندم. سوزان: دوست ندارید مثل عمو و زن عموتون... آلادپوش: من از گلوله بارون نمیترسم. ولی اینکه بشینی ببینی شاید هر از ده سال ملت بریزه تو خیابون و ما هم سوار موج ملت بشیم و دو سه جا آتیش بزنیم خوشم نمیاد. در شان ما نیست. ما یه روزی جوی خون تو تهرون راه مینداختیم. اما الان کاسه چه کنم گرفتیم دستمون و دلمون خوشه که هر از گاهی یه نفر جذب میشه. کو؟ کجان همینایی که میگن جذب شدن؟ تخصص من مطالعات زنان هست و تا الان ندیدم حتی سازمان خودمون برای جذب دختران اثرگذار، نه فقط اونایی که لچک برمیدارن و کارهای سطحی میکنند، اهمیت بده. سوزان: یه نفر از همونایی که شیفته این نگاه شد و زندگیش شد مبارزه و تا اسم شما مطرح شد، خواهش و تمنا کرد که خودش با شما گفتگو کنه، روبروتون نشسته! آلادپوش با این حرف سوزان ساکت شد. بعد از چند لحظه که به سوزان زل زده بود گفت: گفتی اسمت چیه؟ سوزان(با لبخند): سوزان! آلادپوش: نکنه تو همون دختره هستی که ... سوزان: دقیقا. خودشم. همون که به خاطر فعالیت های مدنی دستگیر شد. زندان رفت. شکنجه دید. از زندان پیام داد. تا یک هفته هشتک «سوزان، صدای جنبش زنان» در کل یوتیوب ترند بود... آلادپوش: دست به اعتصاب زد. یک بار هم خبر اعدامش شایعه شد. حتی مریم رجوی هم اسمش آورد و بعد از نوید افکاری ... سوزان(با لبخند): خودشم. سوزانم. همون که به لطف پیام های سازمان و توجه شاهزاده باعث شد الان زندگی جدیدی رو شروع کنه و ده ها دختر مثل خودش تربیت کنه. آلادپوش که مشخص بود محو شخصیت و مبارزات سوزان شده، چشمانش برق افتاده بود و حرفی برای گفتن نداشت. سوزان، تا متوجه شد، تیر آخر را زد. 🆔 @mohamadrezahadadpour 🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f