eitaa logo
زینبیه گلشهر کرج🇵🇸
2.8هزار دنبال‌کننده
9.7هزار عکس
2.3هزار ویدیو
229 فایل
☎️ تلفن تماس: ۳۴۶۴۲۰۷۲- ۰۲۶ 👥 ارتباط با مدیریت کانال: @admin_zeynabiyeh غنچه های زینبی: @ghonchehayezeynabi ریحانه الزینب: @reyhanatozeynab بنات الزینب: @banatozeynab فروشگاه: @zendegi_salem_zeynabiyehgolshahr کتابخانه: @ketabkhaneh_zeynabiyeh
مشاهده در ایتا
دانلود
🔖 قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ ‌حرفت در زندگی این باشد: «پناه می‌برم به صاحب‌اختیار مردمان! ناس_1 🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔖 : بعد از شما فهمیدم ساعت یک بامداد وقت یک عاشق نیست! بعد از شما فهمیدم که خدا بگیرد جایش در بدن نیست! بعد از شما فهمیدم که غیر از خدا از هیچ چیز نترسد، مهربانترین نگاه ها را دارد! دلتنگ شماییم....همین! 🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
🔖: این بار زیارت معنا شد! مظلومیت شیعه به خون امضا شد... هم اکنون... ◾️بزرگداشت مظلوم حادثه تروریستی حرم مطهر احمدبن موسی (ع) و شهید . 🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔖 : ⚜ امروز از شهدا آموختم: "رَفَعَ اللهُ رایَت العَبّاس" عبارتی که بر روی انگشتر خونی آرمان حک شده بود.... ⁦ 🔰 برای شهید آرمان علی وردی صلوات و فاتحه ای قرائت بفرمائید. 🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
🔖 : نمیدانم چرا احساسم نسبت به شما درست مثل حس نوه به پدربزرگ است! 🙈 گمانم هربار که امام زمانم از من خرسند می شوند، برای شما تعریف میکنند! 😊 و شاید شما هم با لبخندی می گویید: احسنت نوه گلم! راستی این روزها، بیشتر از قبل تلاش میکنم تا مایه شما باشم... به نظر میرسد وظیفه های سنگینی بر عهده دارد! تولدتون مبارک مهربانترین پدربزرگ دنیا 😍😊 🆔 https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
🔖 : "با شما بودن"، قله‌ی سعادت است! و دل چگونه دل شود، بی محبت شما ؟ که آغوشتان؛ امن‌ترین پناهگاهِ هستی، و پرتــــوِ وجودتان؛ علّت نورانیّتِ جانِ عالَــم است... 🔰 اطلاعیه مراسم جشن میلاد امام حسن عسکری علیه السلام. 💟 ساعت شروع برنامه: ۱۴:۳۰ ⛔️ از پذیرش پسران بالای سه سال معذوریم. 🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
زینبیه گلشهر کرج🇵🇸
🔖 #ویژه: سلام خدمت همه اعضای دوست داشتنی کانال زینبیه به ویژه #جوانها و #نوجوانها! از فردا شب، مو
🔖 : 📍قسمت یازدهم. سال اول دبیرستان رو که تمام کردیم دنیای من عوض شد. قشنگ یادمه قبل اینکه تابستون بشه هر روز مهدی می اومد دم ایستگاه تاکسی تا با هم بیاییم. گاهی هم من زودتر می‌رسیدم. یه بارم برادران گشت ارشاد ما دو تا رو تو کوچه گرفتند و میخواستند ببرند که مامانم رسید ... آنچنان یه دستی زد که من و مهدی هم کف کردیم ...😳 فوری گفت مهدی جان خاله بیا ناهار سرد میشه سفره رو پهن کردم مامانت اینا منتظرند! من و مهدی😳 برادران گشت ارشاد 😓 اونها که رفتند با ترس اومدیم جلو و مامانم گفت صد دفعه گفتم اونقدر با هم نپلکید. مردم حرف در میارن😡 اگر بابات بفهمه ..‌ و من یاد درد دستم افتادم ..‌ مهدی خندید و رفت و عذر خواهی کرد. منم اومدم و مامانمو بغل کردم و گفتم به بابا نگو...😔😔 گفت یه گردگیری بکن تا نگم ...😏 آخه چرا 😒😒🙈🙈 💠 بعد از اون روز جلوی در دیگه سعی میکردم یه موقع هایی بیام بیرون که مهدی رو نبینم. تا اینکه یه روز از پیچ کوچه که وارد شدم پیام جلوم سبز شد. سلام کرد. جواب دادم و رد شدم. گفت صبر کنید کارتون دارم. گفتم بفرمایید؟ در حالیکه چادرم رو محکم‌تر می‌گرفتم برگشتم. گفت ببینید عقاید هر کس به خودش مربوطه اما اینطوری یه کم ...‌ گفتم یه کم چی؟ گفت عجیبه... گفتم کاری ندارید؟ سرم را انداختم پایین که بیام خونه دوباره گفت مهدی حالش بده😞 بدون اینکه برگردم ایستادم. دلم آشوب شد. چی شده بود. نمی‌خواستم برگردم تا بفهمه. احساس میکردم قشنگ رنگم پریده. ادامه داد چند وقته حالش بده... برگشتم و گفتم چرا؟!!! گفت نمی‌دونید؟ گفتم نه. گفت نمیتونه با شرایط جدید شما کنار بیاد. گفتم شرایط من به اون چه ربطی داره؟ گفت واقعا فکر میکنید ربط نداره؟ گفتم نه. گفت داره! آن همه آینده خودش رو با شما بسته. حالا شما همه چیز رو خراب کردید. گفتم من آینده کسی رو خراب نکردم گفت کردید خودتون نمیفهمید!! عصبانی شدم و پشتم رو کردم بهش. از طرفی نگران مهدی بودم و از طرفی عصبانی از پیام... یه چند قدم اومدم جلو و دوباره برگشتم. گفتم برو صداش کن ببینمش گفت باشه همین الان رفت صداش کرد و اومد جلو در. پیام رفت و من مهدی رو دیدم خدای من چقدر لاغر شده بود! سرم رو پایین انداختم تا نگاهم به چشمهای سبزش نیفته. نمیدونستم بتونم مقاومت کنم. اونقدر دلتنگش بودم که اندازه نداشت... همین طور که زمین رو نگاه میکردم گفتم پیام گفت حالتون خوب نیست. چیزی شده؟ با صدای گرفته ای گفت: الان با من داری حرف میزنی؟ گفتم مگه غیر من و شما کسی هست؟ گفت یعنی من رو زمین هستم که زمین رو نگاه می‌کنی؟😞 چطوری باید بهش میگفتم که طاقت نگاه کردن به چشمهای سبزش رو ندارم. گفتم لطفا فقط به حرفهای من گوش بدید. گفت باشه گوش میدم. میشه قدم بزنیم؟ گفتم نه گفت بفرمایید. بهش گفتم نمی‌دونم از کی و چطوری شما به من وابسته شدید ... حرفم رو قطع کرد و گفت من فقط ...شما نه ... گفتم اجازه بدید حرفم تموم بشه گفت باشه سرکار خانم ..... گفتم بله آقا مهدی ... دوران کودکی و نوجوانی تمام شده. هر آدمی یه سرفصل های جدید تو زندگیش داره و من نمیدونم چطوری این باب جدید تو زندگیم باز شده. فقط این رو می‌دونم که نمیخوام به دوران گذشته خودم برگردم.. در مورد آینده هم اونقدر خودم ابهام دارم که نمیتونم هیچ قولی بدم و هیچ تصمیمی بگیرم. بنابراین بهتره عاقل باشی و مسیر زندگی خودت رو ادامه بدی. معطل من نشو. خدا را چه دیدی.. شاید دوباره سرنوشت ما رو تو مسیر هم قرار داد... ادامه دارد.... 🆔 https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
⚜ بسم الله الرحمن الرحیم ⚜
🔖 وَهَٰذَا الْبَلَدِ الْأَمِينِ. لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ به شهر امن و آرام مکه قسم! که انسان‌ها را به بهترین شکل آفریده‌ایم! تین_۴ 🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
🔖 : 🚨 شاه بیت سخنان رهبر انقلاب و پیش بینی های ایشان در دیدار دانش آموزان: نظم جدیدی بر جهان حاکم خواهد شد. در نظم جدید جهانی آمریکا منزوی خواهد بود. ⭕️ علائم زیادی وجود دارد که نظم کنونی جهان دارد تغییر پیدا میکند، بر جهان حاکم خواهد شد. 🔹 ، ما ایرانی‌ها جایگاه ما ایرانی‌ها در این نظم جدید چیست؟ این سئوال مهم است. نمیشود به دقت گفت که نظم این‌ چنینی است اما میشود یک خطوطی را ترسیم کرد، یک خطوط اساسی هست که این نظم جدید مطمئناً این خطوط اساسی در آن هست. 🔹 یکی از آن خطوط عبارت است از ، در نظم جدید جهانی آمریکا منزوی خواهد بود بر خلافی آنی که ده، بیست سال پیش بوش پدر گفت امروز تنها قدرت مسلط دنیا آمریکاست. 🔹 خط اساسی دوم، سیاسی و اقتصادی و فرهنگی و حتی علمی از غرب به آسیا؛ آسیا خواهد شد مرکز دانش، مرکز اقتصاد، مرکز قدرت سیاسی، مرکز قدرت نظامی. 🔹 خط اساسی سوم، و جبهه‌ی مقاومت گسترش خواهد یافت که مبتکرش جمهوری اسلامی است. فکر مقاومتِ در مقابل زورگویی. روز دانش آموز ۱۴۰۱/۰۸/۱۱ 🆔 https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔖 : ⚜ امروز از شهدا آموختم: "... و خوب، دیگر چیزی برای گفتن نمانده است جز آن که ما خسته نشده‌ایم و اگر باز هم جنگی پیش بیاید که پای انقلاب اسلامی در میان باشد، ما حاضریم. می‌دانید! زنده ترین روزهای زندگی یک "مرد" آن روزهایی است که در مبارزه می‌گذراند و زندگی در تقابل با مرگ است که خودش را نشان می‌دهد..." ⁦ 🔰 برای شهید سید مرتضی آوینی صلوات و فاتحه ای قرائت بفرمائید. 🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔖 چقدر صبوری⁉️ 💠 کلاس مبشرات 🎙استاد سرکار خانم شامی زاده 🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
🔖 : 🔴 شرکت یکپارچه دوستان در راهپیمایی فردا بسیار بسیار ضرورت دارد. لطفا از اطرافیان هم دعوت کنید. تمام دنیای کفر و نفاق با همه ظرفیت خود به میدان تقابل با نظام اسلامی مظلوم مقتدرمان آمده است. کمترین وظیفه ما حضور پرشور در خیابان و اعلام حمایت از حاکمیت اسلام است. 🆔 https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
زینبیه گلشهر کرج🇵🇸
🔖 #ویژه: سلام خدمت همه اعضای دوست داشتنی کانال زینبیه به ویژه #جوانها و #نوجوانها! از فردا شب، مو
🔖 : 📍قسمت دوازدهم. سکوتش باعث شد سرم رو بلند کنم. حلقه های اشک چشمهاش رو قشنگتر کرده بود. سرم رو انداختم پایین دلم میخواست بگه من هم همراهت میشم تو این دنیای جدید ... با تمام وجودم این رو میخواستم ... اما گفت دیگه نمی‌شناسمت.... تو خیلی عوض شدی... اما علاوه بر ظاهرت، فکرت، احساست و... تغییر کرده. من....... خودم رو میخوام .... گفتم متاسفم ... گفت سخته ولی فراموشت میکنم ... گفتم خوبه ... روم رو برگردوندم تا اشکهام رو نبینه. گفت فقط یه بار راست بگو ... تمام این سالها بازیم دادی... گفتم نه.... گفت یعنی... گفتم بله...‌ با صدای بلند گفت لعنتی پس چرا خرابش میکنی... گفتم چون پیدا کردم .... برگشتم دوباره سمتش ... دیگه از اینکه اشکهام رو ببینه ابا نداشتم. شاید آخرین دیدار بود . گفتم حجت من بر ناپایداری این عشق من و تو همین بود که الان اتفاق افتاد. گفت چی؟ گفتم وقتی دیدی همراهت نمیشم خیلی راحت گفتی فراموشت میکنم. تو من رو برای خودت میخوای. برای لحظات خوبی که با هم داشتیم. من کسی رو میخوام که من رو برای خودم بخواد. گفت پس پای کس دیگری در میانه. گفتم تو اینطوری فکر کن. گفت از برادران بسیجیه ؟ که اینطوری تغییر قیافه دادی؟ چادر دوست داره؟ عصبانی شدم. دلم میخواست بزنمش. گفتم تو درموردمن چی فکر میکنی؟ دل من ترمینال نیست که آدمها بیان و برن. مواظب خودت باش. گفت پس هنوز .... گفتم خدانگهدار. اومدم تو خونه و صدای محکم بسته شدن درشون رو شنیدم که انگار به من نشان داد تمام شد تو خانه تنها بودم خودم رو روی تخت انداختم و بدون اینکه لباس هام رو عوض کنم فقط گریه کردم. با صدای خواهرم از خواب بیدار شدم وسط گریه خوابم رفته بود. گفت زنده ای؟ ترسیدم وقتی دیدم اینطوری دمر افتادی رو تخت . سرم رو که بلند کردم یهو گفت چته؟ گفتم هیچی. گفت چی شده؟ نتونستم خودم رو نگهدارم و گفتم همه چی تمام شد و باز هم گریه کردم. گفت چی ؟ کی ؟ گفتم مهدی ..‌ خواهرم میدونست ماجرای من و مهدی رو ... حتی بارها کنایه های فاطمه خانم رو شنیده بود که در مورد من و مهدی حرف میزد و لبخند رضایت مامانم .... بغلم کرد و گفت آخه عزیزم چرا با خودت اینطوری می‌کنی. مگه زندگی قبلیت چه اشکالی داشت که یهو اینطوری کردی؟ کی نشست زیر پات؟ و من میدونستم که اگر هم از آتشی که در جانم روشن شده براش حرف بزنم فایده ای نداره. فقط گریه میکردم و اون نوازشم میکرد. صدای پدر و مادرم که از تو هال بلند شد فهمیدم اومدن. دیگه توان جواب دادن به آنها رو نداشتم. بهش گفتم بگو من خوابم ..‌ گفت باشه ولی شام نخوردی ... گفتم نمیخوام فقط یه کم آب بیار ... گفت باشه ... و لباس هام رو عوض کردم تو تاریکی و یواش رفتم زیر پتو رو تخت ... صدای مامانم رو می‌شنیدم که می‌گفت وا چرا گذاشتی بدون شام بخوابه .... ادامه دارد.... 🆔 https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
⚜ بسم الله الرحمن الرحیم ⚜
🔖 وَقَالَ مُوسَىٰ رَبِّي أَعْلَمُ بِمَنْ جَاءَ بِالْهُدَىٰ مِنْ عِنْدِهِ وَمَنْ تَكُونُ لَهُ عَاقِبَةُ الدَّارِ ۖ إِنَّهُ لَا يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ موسی گفت: «خودِ خدا بهتر می‌داند چه کسی از طرف او اسباب هدایت آورده است و عاقبت‌به‌خیری در انتظار کیست. به‌یقین، بدکارها خوشبخت نمی‌شوند.» قصص_۳۷ 🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
🔖 : تهران. مقابل لانه جاسوسی آمریکا. همین الان! جای همه خالی.... درحالی سرود سلام فرمانده یک صدا پخش می شود که جای سوزن انداختن نیست... 🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
🔖 : 😍 کارگاه آموزشی مشاوره از ازدواج! 📚 استاد: سرکار خانم چرخه روانشانس، زوج درمانگر، مدرس مهارتهای پیش از ازدواج 🌀 عناوین کارگاه: ✔️شرایط تحقق ازدواج موفق ✔️اشخاص پر خطر برای ازدواج ✔️ملاک های انتخاب همسر ✔️روابط گذشته و .... برای رزرو این کارگاه هیجان انگیز به آیدی زیر مراجعه نمایید و یا با زینبیه گلشهر کرج در تماس باشید: 🆔 @zeynabiye_amuzesh ☎️ 02634642072 🆔 https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
🔖 : 🇮🇷از زخم، نترسیم که ما زاده ی دردیم! روز بر تمام دانش آموزان عضو صفحات مجازی زینبیه گلشهر کرج مبارک باد 😍🤓 🆔 https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔖 : بغداد بودیم، میخواستیم با هم بریم بیرون. گفت: وضعیت حجاب در بغداد چطوره؟ گفتم: خوب نیست، مثل تهرانه. گفت: باید چشممون رو از نامحرم حفظ کنیم تا توفیق شهادت رو از دست ندیم. بعد چفیه اش رو انداخت روی سر و صورتش. در کلِ مدتی که در بغداد بودیم همینطور بود، تا اینکه از شهر خارج شدیم و راهی نجف شدیم. میگفت من مطمئن هستم چشمی که به نگاه حرام عادت کند، خیلی چیزها رو از دست میده، چشم گنهکار لایق شـهادت نیست... ⁦ 🔰 برای شهید هادی ذوالفقاری صلوات و فاتحه ای قرائت بفرمائید. 🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f