eitaa logo
الحقیر!
205 دنبال‌کننده
427 عکس
236 ویدیو
3 فایل
[انّک کادحٌ الیٰ ربّک کَدحاً کَدحاً کَدحاً فَمُلاقیه] [کلمات بهم پیوسته مغز دو موجود به نام انسان ] ( مثنی مونث عاشق✨🕊) پلی لیست مداحی: https://eitaa.com/playlist_madahi
مشاهده در ایتا
دانلود
خسته ام، در این هوای آلوده، نفس کم آورده ام، به فریادم میرسی؟
نمونه‌اى از انسان‌ها مى‌توانند حجت بر ما باشند كه با دستمان،با چشممان،با فكرمان،با نيروهاى عظيمى كه در ما نهفته است، چه كارها كه مى‌توانسته‌ايم انجام دهيم و نداده‌ايم! اينها حجت هستند. اينها نمونه هستند. دليل بر اين هستند كه انسان مى‌تواند از آنچه هست و در جايى كه قرار دارد، فاصله بگيرد و حركتى داشته باشد. هر انسانى مى‌تواند به آن قله و اوجى برسد كه عالى‌ترين انسان‌ها رسيدند. کتاب حرکت/صفحه ۳۸
ای مادر، کاش قلم در دستم قدرت بیشتری داشت وصفت ای فاطمه جان هست برایم دشوار:)
مقدار استعدادها، امكانات آدمى، محيط‍‌ و اينكه با رسول بوده يا نه و اينكه در چه شرايطى قرار گرفته، هيچ كدام براى حركت انسان ركن نيستند، پايه و اساس نيستند؛ چرا كه موقعيت‌ها مهم نيستند. اين موضع‌گيرى در موقعيت‌هاست كه ارزش مى‌آفريند. کتاب حرکت/صفحه ۳۹
مهم اين نيست كه من در نورم يا در تاريكى‌؟ مهم اين است كه نور در راه من افتاده يا در چشم من‌؟ نورى كه در چشم افتاده، كور مى‌كند، ولى نورى كه در راه افتاده، عامل حركت است. کتاب حرکت/صفحه ۳۹
هدایت شده از حاج مهدی رسولی
گِئتمَه.mp3
9.6M
🎧 نماهنگ | 🏷 از سوگنامه 🎙 بانوای: 📝 شاعر: 🎞 تنظیم: [ @mahdirasuli_ir ] [ @sarallah_zanjan ]
با شانه های خمیده و محاسنی اشک بار، با زخم های پیوسته بر قلب خود، علی (ع) خطاب به رسول خدا زمزمه می‌کند... «در فقدان دختر نازنينت شکيبایی از دستم رفته و تحملی برايم نمانده است و سپس ادامه می‌دهد... پس از این اندوهم ابدی است و شبم با بیداری خواهد گذشت...» علی از پهلوی شکسته ی فاطمه و دل شکسته ی خود هیچ نمی‌گوید. از آتشی که در دل او و بر تن فاطمه زبانه کشید! علی گلایه نمی‌کند...علی تابِ گفتنِ از دست دادن پسرش و سوختن همسرش را ندارد! تاب گفتن دیده هایش را ندارد...این داغ زانوی علی را خم و کمرش را شکسته بود! علی از چشم های خونین حسن و هق هق های خاموش زینب و بی قراری های حسین نمی‌گوید...از لگد های مردانه بر جسم نحیف همسرش...علی از دست های بسته ی خود، از صدای ناله ی خاموش مادری که فرزندِ از دست رفته اش را در پشت در حمل می‌کرد، از ظلم میخ و از...علی از دیده هایش چیزی نمی‌گوید... او تنها زمزمه می‌کند«ای پیامبر عزیز، به زودى دخترت تو را آگاه خواهد ساخت که امّت تو در ستم کردن به وى دست به دست هم داده بودند. سرگذشت دردناک او را بى پرده از او بپرس و خبر اين حوادث را از وى بگير.» -سخنان امام علی علیه السلام در [خطبه دویست و دو نهج‌البلاغه]
پنج شب خادمی، پنج شب نوکری، پنج شب عشق و صفا، پنج شب خاله خاله گفتن بچه ها:) شب هایی که هر شبش شد برامون خاطره شد روایت، شد قصه؛ شبایی که بچه ها قد و نیم قد با ذوق از دیدار دور یا نزدیک حضرت آقا میگفتن؛حتی گاهی اوقات مشاهده میشد دعوا سر این میکردن که کی نزدیک تر به اقا بوده اقارو بهتر دیده🥲.... یا از دوربینی که ازشون عکس گرفته...:) پر از لحاظ شیرین دلچسب، پر از قاب های یادگار ماندنی... و اما آخرین قاب از این چند شب: صدای بغض آلود اما چهره بشاش استاد، چفیه در دست، و دیالوگِ: بچه ها بچه ها چفیه امشب حضرت اقا....:)))))
الهی من فدای اون گنبد سفیدتون بشم خانوم:)