هدایت شده از حاج مهدی رسولی
گِئتمَه.mp3
9.6M
🎧 نماهنگ | #گئتمه
🏷 از سوگنامه #فراق
🎙 بانوای: #حاج_مهدی_رسولی
📝 شاعر: #حیدر_مهدی_رضایی
🎞 تنظیم: #علی_افسری
[ @mahdirasuli_ir ]
[ @sarallah_zanjan ]
با شانه های خمیده و محاسنی اشک بار، با زخم های پیوسته بر قلب خود، علی (ع) خطاب به رسول خدا زمزمه میکند...
«در فقدان دختر نازنينت شکيبایی از دستم رفته و تحملی برايم نمانده است
و سپس ادامه میدهد...
پس از این اندوهم ابدی است و شبم با بیداری خواهد گذشت...»
علی از پهلوی شکسته ی فاطمه و دل شکسته ی خود هیچ نمیگوید. از آتشی که در دل او و بر تن فاطمه زبانه کشید! علی گلایه نمیکند...علی تابِ گفتنِ از دست دادن پسرش و سوختن همسرش را ندارد! تاب گفتن دیده هایش را ندارد...این داغ زانوی علی را خم و کمرش را شکسته بود! علی از چشم های خونین حسن و هق هق های خاموش زینب و بی قراری های حسین نمیگوید...از لگد های مردانه بر جسم نحیف همسرش...علی از دست های بسته ی خود، از صدای ناله ی خاموش مادری که فرزندِ از دست رفته اش را در پشت در حمل میکرد، از ظلم میخ و از...علی از دیده هایش چیزی نمیگوید...
او تنها زمزمه میکند«ای پیامبر عزیز، به زودى دخترت تو را آگاه خواهد ساخت که امّت تو در ستم کردن به وى دست به دست هم داده بودند. سرگذشت دردناک او را بى پرده از او بپرس و خبر اين حوادث را از وى بگير.»
-سخنان امام علی علیه السلام در [خطبه دویست و دو نهجالبلاغه]
پنج شب خادمی، پنج شب نوکری، پنج شب عشق و صفا، پنج شب خاله خاله گفتن بچه ها:)
شب هایی که هر شبش شد برامون خاطره
شد روایت، شد قصه؛ شبایی که بچه ها قد و نیم قد با ذوق از دیدار دور یا نزدیک حضرت آقا میگفتن؛حتی گاهی اوقات مشاهده میشد دعوا سر این میکردن که کی نزدیک تر به اقا بوده اقارو بهتر دیده🥲.... یا از دوربینی که ازشون عکس گرفته...:) پر از لحاظ شیرین دلچسب، پر از قاب های یادگار ماندنی... و اما آخرین قاب از این چند شب: صدای بغض آلود اما چهره بشاش استاد، چفیه در دست، و دیالوگِ: بچه ها بچه ها چفیه امشب حضرت اقا....:)))))
Reza Narimani - Manam Byad Beram (UpMusic).mp3
8.14M
دلم یجوریه ولی پر از صبوریه...:)
داشتم به این فکر میکردم اگه جنگ بشه چی؟ شهید بشیم چی؟
ولی دیدم چقدر نماز و روزه قضا و حق الناس و... گردنمه که باید جبران کنم🥲
شروع کنیم به جبران کردن شاید دیگ فرصت جبران نداشته باشیم اون وقته که دیگه دیره:)
ازمقداد پرسیدند هنکام حمله به خانه حضرت زهر سلام الله علیها و امیر المؤمنین علیه السلام چه کار کردی؟!
گفت ما مامور به سکوت بودیم ولی دست به قبضه شمشیر و چشم در چشم علی منتطر اشاره بودیم!
حکایت الان ماست!