بسم الله الرحمن الرحیم
🔷 غروب و غبار و غریبیِ غُبِیری
🔻عصر باشد و نسیم اواخر پاییز بوزد و تو در مسیر یک مکان #مقدس باشی و به کلام حسینی که مجاهد حزب است، سرشار از #حماسه شوی. آنقدر اوج پرواز این عنقاهای عصر ما بالاست که نفس میبری و حیران میشوی.
🔻جانباز است و از خانوادهی شهدا و دیگر جانبازان. جانباز میگویم و #جانباز میشنویم! فقط یک رقمشان را چهار بار پهپاد زده بود و عکسش را که دیدیم فقط اندکی از صورتش باز بود.
🔻میرساندمان به #مقتل. مقتل #شهید_والای_امت، #سید_عزیز. کمی آنطرفتر از غبیری در ضاحیهی مظلوم و مقاوم. #ضاحیهی_فداکار. همچنان بُهت است از فقدان و دهشت و کینه است از اوج نامردی و رذالت. گویی بوی آن بمبهای ناجوانمرد هنوز به مشام میرسد.
🔻اما در همین غروب شب جمعه، باید به #روضه رسید. «روضه» اما در سر و صدای شهر، میعاد مردان و زنان خدایی است. همانها که بر عهد خود برقرار ماندهاند و در این دنیای پر از ظلم و معصیت، پایکار #عهدالله ماندهاند، پای کار #حزبالله. و آگاه باشید که حزبِ الله پیروز است.
🔻... و خدایی که تماشایشان میکند. این غربت، این «قلّت عدد» و «کثرت عدو» و «تظاهر الزمان» و «شدت الفتن» را بر ایشان. خم به ابرو نمیآوردند.
🔻آهنگ اذان طنین میافکند و هدایت میشوی به مسجدی باشکوه در همان حوالی؛ بیبرق ولی پُرنور. شام غریبانی میشود. دیگر بغض نمیتواند نترکد. خدایا! ما را در زمرهی ایشان محشور کن. خدایا! این تجلی عمیق و عجیب توحیدت را در جان ما نیز بنشان!
🔻راستی...صدای کمیل خواندن میآید... الهی و ربی من لی غیرک؟...
@AatasheDel