✝️ #ساعتی_با_ارامنه
بخش سوم: حاشیههایی جذابتر از متن!
🌿 در گوشهای از کلیسا، جایگاهی ویژه برای نوزادان بود. کودکان را در همان ابتدای بعد از تولد، به کلیسا میآورند و با آبی خاص و دعا، شستوشو میدهند.
🌿 دور تا دور سالن اصلی، تابلوهای نقاشیای بود از تصاویر حضرت عیسی و حضرت مریم علیهما السلام، در واقعههای مختلف؛ به نوعی یادبود صحنههای تاریخی.
🌿 در سمت راست، همان ابتدای ورود، محدودهای خاص برای شمع روشنکردن بود با تهویه و غیره که افراد زیادی هنگام ورود یا خروج به آنجا میرفتند و شمع روشن میکردند.
«شمع کهنهی خاموش را نباید دوباره روشن کرد!» باید رفت و از ورودیِ کلیسا شمع تازه و نو خرید!
🌿 کشیش و همراهانش، لباسهای مخصوصی به تن داشتند و البته لباس کشیش فاخرتر و خاص بود. رنگ سبز هم در لباس پدرِ روحانی و هم در تزیین منطقهی جلوی کلیسا، زیاد بود.
🌿 پیشاپیش صندلیها، و قبل از سِن، جایگاه ویژهای بود برای زمانی که جناب اُسقُف در کلیسا حاضر باشد.(جایگاه قهوهای رنگ در عکس معلوم است.)
🌿 اهتمام همگی به سکوت در حین دعاخواندنها و خطابهی کشیش، جالبتوجه بود.
🌿 اغلب خانمهای حاضر، حتی دختربچهها، با لباسهای تمیز و گاه، نو و با آرایش حاضر شده بودند. (حکم شرعی نگاه به زنان اهلِکتاب، با زنان مسلمان تفاوت اندکی دارد!)
🌿 غیر از من و همسرم، دو خانم مسلمان دیگر هم در کلیسا بودند. یکی از خانمها که خودش چادری بود، در داخل سالن کلیسا چادرش را برداشته بود!!
⚠️و به نظرم از همه مهمتر که دربارهی آن در قسمت بعد خواهم نوشت ان شاء الله:
🌿 قریب به نزدیکِ نیم ساعت بعد از پایان مراسم، منتظر ماندم تا جناب کشیش لباسهایشان را عوض کنند تا بروم و با ایشان صحبت کنم.
اما با جوابی عجیب و غیرمنتظره روبهرو شدم!!!
آیا شما برای #پرسیدن_سؤال، #مجوز دارید؟!...
✅ @AatasheDel
✝️ #ساعتی_با_ارامنه
بخش چهارم(پایانی): یک جمعبندی مختصر
عرض کردم که در پایان مراسم، وقتی نزد کشیش رفتم برای پرسیدن چند سؤال دربارهی مسیحیت، از من #مجوز خواستند.
🍂 هدف من از پرسیدن سؤالها، هم کسب اطلاع دقیقتر و از نزدیک، راجع به باورهای مسیحیت بود، بیواسطه و غیر از دانستههای کتابها؛ هم محکزدن وضعیت فکری عالم این دین و فهم نحوهی دفاع از باورهایشان بود.
🌾 بههرحال، به من اینطور گفتند: باید بروی، از حوزهی علمیه نامه بگیری(چون طلبهای) و ببری دفتر خلیفهگری مرکز(خیابان کریمخان) و مجوز #پرسیدن_سؤال بگیری! آنها یا خودشان پاسخ میدهند و یا کلیسایی را بهت معرفی میکنند.
واقعاً مبهوت شدم. هر چهقدر هم اصرار کردم فایدهای نداشت. هرچه میخواستم نزدیک سؤالاتم شوم، همان حرفش را تکرار میکرد!
🌾 میخواستم بپرسم شما، چگونه تثلیث را با توحید جمع میکنید؟! مگر تناقض ندارد؟! میخواستم بپرسم، جایگاه عمل، و مبارزه برای هدف، در دین شما، چگونه است؟... میخواستم چیزهای زیادی بپرسم...که نشد.
🌾 با خودم فکر میکردم اگر پرسیدن سؤال، از مراجع، یا حتی طلبههای ما، نیاز به مجوز داشت، آیا به ما حمله نمیکردند که شما با #آزاداندیشی مخالفید؟... آیا هزار جور بدوبیراه نثارمان نمیکردند؟!...
با خودم گفتم، آیا همین اقدام، نشانهای بر عدم حقانیت باورهای آنان نیست؟...ترس از رویارویی فکری با مخالف!
🌾 منِ طلبهی معمولیِ نوعی در حد مطالعات خودم، هیچ باکی از مباحثه و مناظره با طالبان حقیقت ندارم، چهطور یک عالم دینی مسیحیت، اینطور نیست؟!...
بگذریم...سؤال زیاد است...فقط باید اندیشید..
🍂 اما یک نکتهی دیگر راجع به این بازدید.
چیزی که بنده از معنویت حاضرین در کلیسا دیدم، یک #معنویت_شخصی_درونگرا بود. با توجه به بعضی صحبتهایی که با حاضرین داشتم، حس کردم که در متن زندگیشان، راحتند. راحت به این معنی که خیلی در چارچوب قیدوبندهای دینی نیستند. یعنی یا چارچوب خاصی نیست، یا اگر هست، خیلی نرم و سست و قابل رعایتنکردن است.
یعنی عمدهی دینداری، محدود به کلیسارفتن در یکشنبهها (و اخیراً جمعهها) است و عمدهی همینکار هم، از جنس سرود و شمعروشنکردن و از درون با مبدأ عالم ارتباطگرفتن است. همانچیزی که از آن بهعنوان #معنویت_سکولار میتوان یاد کرد. معنویتی که تعهدی به زندگی اجتماعی ندارد و فقط نقش #آرامبخش درونی دارد که البته در آن هم خیلی موفق نیست.
✅ @AatasheDel