eitaa logo
آب و آتش
298 دنبال‌کننده
2 عکس
0 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
✳️ در معرکهٔ بلا عاقلان چون گرفتار بلا شوند، گویند شکیبایی ورزیم که این نیز بگذرد، اما عاشقان چون در معرکهٔ بلا در آیند، گویند: اگر با دیگرانش بود میلی چرا ظرف مرا بشکست لیلی؟ صفحهٔ ۱۳۴. @Ab_o_Atash
✳ شهری مُتحدّثان حُسنت... رفتی و نمی‌شوی فراموش می‌آیی و می‌روم من از هوش سِحرست کمان ابروانت پیوسته کشیده تا بناگوش پایت بگذار تا ببوسم چون دست نمی‌رسد به آغوش جور از قِبلت مقام عدل است نیش سخنت مقابل نوش بی‌کار بود که در بهاران گویند به عندلیب مخروش دوش آن غم دل که می‌نهفتم باد سحرش ببرد سرپوش آن سیل که دوش تا کمر بود امشب بگذشت خواهد از دوش شهری متحدثانِ حُسنت الا متحیّرانِ خاموش بنشین که هزار فتنه برخاست از حلقهٔ عارفان مدهوش آتش که تو می‌کنی محال است کاین دیگ فرونشیند از جوش بلبل که به دست شاهد افتاد یاران چمن کند فراموش ای خواجه! برو به هر چه داری یاری بخر و به هیچ مفروش! گر توبه دهد کسی ز عشقت از من بنیوش و پند منیوش سعدی همه‌ساله پندِ مردم می‌گوید و خود نمی‌کند گوش @Ab_o_Atash
✳️ عصا بیفکن و از بیم اژدها مگریز دلا! ز معرکهٔ محنت و بلا مگریز! چو گردباد، به هم پیچ و چون صبا مگریز! تو را ست معجزه در کف، ز ساحران مَهَراس! عصا بیفکن و از بیم اژدها مگریز! تو موج غیرت و عزمی؛ ز بحر، بیم مدار! حذر ز غرّش طوفان مکن؛ ز جا مگریز! ز سست‌عهدی ایام، دل‌شکسته مشو! نشانه باش چو پرچم؛ ز بادها مگریز! چو صخره باش و مکن تکیه جز به دامن کوه! به حق سپار دلِ خویش و از دعا مگریز! تو از تبار دلیران خیبر و بدری چو ذوالفقار و چو حیدر بزن صلا؛ مگریز! به نوشخند منافق، ز ره کناره مگیر! به زهرخندِ معاند، به انزوا مگریز! چو ره به قبلهٔ امن است، پایمردی کن! خطا مکن! ز توهم به ناکجا مگریز! چو تیر، راه هدف گیر و بر هدف بنشین! ز کج‌روی به‌حذر باش و از خدا مگریز! «امین» ِ خلق و امانت‌گزار یزدان باش! به صدق کوش و خطر کن! ز مدعا مگریز! @Ab_o_Atash
✳️ عاقل کیست؟ نقل است که [امام جعفر] صادق از ابوحنیفه پرسید که: «عاقل کی است؟» گفت: «آنکه تمییز کند میان خیر و شر‌» صادق گفت: «بهایم نیز تمییز توانند کرد میان آنکه او را بزنند یا او را علف دهند.» ابوحنیفه گفت: «به نزدیک تو عاقل کی است؟» گفت: «آن که تمییز کند میان دو خیر و دو شر. تا از دو خیر، خیرالخیرین اختیار کند و از دو شر، خیرالشّرین برگزیند.» به تصحیح دکتر محمد استعلامی ذکر ابن محمد جعفر الصادق «علیه‌السلام» (چاپ سیزدهم، تهران: انتشارات زوّار، ۱۳۸۲) صفحه ۱۵. @Ab_o_Atash
✳ مادر... یک رانندهٔ تاکسی عضو ، در لبنان به من می‌گفت که شما مگر انقلابتان مادر ندارد؟ چرا مثلِ دو دایه بر سرِ این نوزاد مجادله می‌کنید؟ هر دو راضی هستید به نصف‌شدنِ این نوزاد! بعد هم می‌گفت: به ایرانی‌ها بگو جدلِ شما در ایران، یعنی ذبح ما در لبنان. (تهران: نشر افق، ۱ اردیبهشت ۱۳۹۴) صفحه ۴۶۷. @Ab_o_Atash
✳️ غزل امید غم مخور، ايّام هجران رو به‏پايان مى‏رود اين خمارى از سرِ ما مى‏گساران مى‌رود پرده را از روى ماه خويش، بالا مى‏زند غمزه را سر مى‏دهد، غم از دل و جان مى‏رود بلبل اندر شاخسار گل، هويدا مى‏شود زاغ با صد شرمسارى از گلستان مى‏رود محفل از نور رخ او نورافشان مى‏شود هر چه غیر از ذكر يار، از ياد رندان مى‏رود ابرها از نور خورشيد رُخش پنهان شوند پرده از رخسار آن سرو خرامان مى‏رود وعدهٔ ديدار نزديك است، ياران مژده باد روز وصلش مى‌رسد، ايّام هجران مى‏رود   @Ab_o_Atash
✳ متأسف نیستیم... من امروز بعد از ده سال از پیروزی انقلاب اسلامی همچون گذشته اعتراف می‌کنم که بعض تصمیمات اول انقلاب در سپردن پست‌ها و امور مهمه کشور به گروهی که عقیده خالص و واقعی به اسلام ناب محمدی نداشته‌اند، اشتباهی بوده است که تلخی آثار آن براحتی از میان نمی‌رود، گر چه در آن‌موقع هم من شخصاً مایل به روی کار آمدن آنان نبودم ولی با صلاحدید و تأیید دوستان قبول نمودم و الآن هم سخت معتقدم که آنان به چیزی کمتر از انحراف انقلاب از تمامی اصولش و هر حرکت به سوی آمریکای جهانخوار قناعت نمی‌کنند، در حالی که در کارهای دیگر نیز جز حرف و ادّعا هنری ندارند. امروز هیچ تأسفی نمی‌خوریم که آنان در کنار ما نیستند چرا که از اول هم نبوده‌اند. انقلاب به هیچ گروهی بدهکاری ندارد و ما هنوز هم چوب اعتمادهای فراوان‌ خود را به گروه‌ها و لیبرال‌ها می‌خوریم. آغوش کشور و انقلاب همیشه برای پذیرفتن همه کسانی که قصد خدمت و آهنگ مراجعت داشته و دارند گشوده است ولی نه به قیمت طلبکاری آنان از همه اصول، که چرا «مرگ بر آمریکا» گفتید! چرا جنگ کردید! چرا نسبت به منافقین و ضدانقلابیون حکم خدا را جاری می‌کنید؟ چرا شعار نه شرقی و نه غربی داده‌اید؟ چرا لانه جاسوسی را اشغال کرده‌ایم و صدها چرای دیگر. و نکته مهم در این رابطه اینکه نباید تحت تأثیر ترحم‌های بیجا و بیمورد نسبت به دشمنان خدا و مخالفین و متخلفین نظام، به‌گونه‌ای تبلیغ کنیم که احکام خدا و حدود الهی زیر سؤال بروند. من بعض از این موارد را نه تنها به سود کشور نمی‌دانم که معتقدم دشمنان از آن بهره می‌برند. من به آنهایی که دستشان به رادیو تلویزیون و مطبوعات می‌رسد و چه بسا حرف‌های دیگران را می‌زنند صریحاً اعلام می‌کنم: ⬅️ تا من هستم نخواهم گذاشت حکومت به دست لیبرال‌ها بیفتد، تا من هستم نخواهم گذاشت منافقین اسلام این مردم بی‌پناه را از بین ببرند، تا من هستم از اصول نه شرقی و نه غربی عدول نخواهم کرد، تا من هستم دست ایادی آمریکا و شوروی را در تمام زمینه‌ها کوتاه می‌کنم و اطمینان کامل دارم که تمامی مردم در اصول همچون گذشته پشتیبان نظام و انقلاب اسلامی خود هستند که علاوه بر ده‌ها و صدها صحنه اعلام حضور و آمادگی خود امسال نیز در راهپیمایی ۲۲بهمن حقیقت آمادگی کامل خویش را به جهانیان نشان دادند و واقعاً دشمنان انقلاب را شگفت‌زده کردند که تا کجا حاضر به فداکاری‌اند. من در اینجا خود را شرمنده و کوچکتر از آن می‌دانم که زبان به وصف و تقدیر از آنان بگشایم. خداوند پاداش عظیم این‌همه اخلاص و رشد و بندگی را خواهد داد ولی به آنان که ناآگاهانه مردم شریف و عزیز ما را متهم به رویگردانی از اصول و انقلاب و روحانیت می‌کنند سفارش و نصیحت می‌کنم که در گفتار و کلمات و نوشته‌ها با دقت و مطالعه عمل کنند و برداشت‌ها و تصورات نابجای خود را به حساب انقلاب و مردم نگذارند.  جلد ۲۱، صفحات ۲۸۵ و ۲۸۶. @Ab_o_Atash
✳ باب المراد [تقدیم به ساحت مقدس امام جواد «ع»] «تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد وجود نازکت آزرده گزند مباد» شنیده‌ام که گدا موج می‌زند به درت سرای جود تو خالی ز مستمند مباد تو خود مراد منی، پس چه حاجت است به باب بجز به‌سوی تو این ناله‌ها بلند مباد به آفتاب، مبادا که پیکرت افتد جمال شمس تو در دست نیشخند مباد بساط گریه، فراهم برای مَرد غمین اگر به گریه او خنده می‌کنند مباد لب کبود تو ای وارث حسینِ عزیز! ز چوب‌دستی کفار، بندبند مباد @Ab_o_Atash
✳ آن‌که کار کرد، آن‌که عصبانی شد هرکس که کاری می‌کند هرقدر هم کوچک، در معرض خشم کسانی است که کاری نمی‌کنند. هرکس که چیزی را می‌سازد، حتی لانه فروریخته یک‌جفت قمری را، منفور همه کسانی است که اهل ساختن نیستند. و هر کس که چیزی را تغییر می‌دهد، فقط به قدر جا به جا کردن یک‌ گلدان که گیاه درون آن ممکن است در سایه بپوسد و بمیرد باید در انتظار سنگباران همه کسانی باشد که عاشق توقفند و ایستایی و سکون... انتشارات روزبهان صفحه ۳۸. @Ab_o_Atash
✳️ نیایش مشهـور دکتر شریعتی خدایا! به علمای ما مسئولیت و به عوام ما علم و به مؤمنان ما روشنایی و به روشنفکران ما ایمان و به متعصبین ما فهم و به فهمیدگان ما تعصب و به زنان ما شعور و به مردان ما شرف و به پیران ما آگاهی و به جوانان ما اصالت و به اساتید ما عقیده و به دانشجویان ما نیز عقیده و به خفتگان ما بیداری و به دینداران ما دین و به نویسندگان ما تعهد و به هنرمندان ما درد و به شاعران ما شعور و به محققان ما هدف و به نومیدان ما امید و به ضعیفان ما نیرو و به محافظه‌کاران ما گستاخی و به نشستگان ما قیام و به راکدان ما تکان و به مردگان ما حیات و به کوران ما نگاه و به خاموشان ما فریاد و به مسلمانان ما قرآن و به شیعیان ما علی و به فرقه‌های ما وحدت و به حسودان ما شفا و به خودبینان ما انصاف و به فحاشان ما ادب و به مجاهدان ما صبر و به مردم ما خودآگاهی و به همهٔ ملت ما همت، تصمیم و استعداد فداکاری و شایستگی نجات و عزت ببخش! مجموعه آثار شماره ۵. @Ab_o_Atash
در جایی می‌نویسد که تمام حوادث و شخصیت‌های بزرگ جهان، به اصطلاح دو بار ظهور می‌کنند. ولی او فراموش کرد بیفزاید که بار اول به صورت و بار دوم به صورت مسخره. (چاپ چهارم، برلین: ۱۳۸۶) صفحه ۲۸. @Ab_o_Atash
✳️ متلک مدرس به روحانی روضه‌خوان روزی یکی از نمایندگان روحانی مجلس، ضمن بحث خود در پشت تریبون، بدون آنکه مناسبتی با موضوع مورد گفت‌وگو داشته باشد، به مسائل مذهبی می‌پردازد. مدرس کلام او را قطع می‌کند و اظهار می‌دارد: مؤمن! سپهسالار دو ساختمان ایجاد کرده است؛ یکی مدرسه و مسجد سپهسالار است و دیگری همین ساختمان مجلس است و وصل به یکدیگر است. اگر می‌خواهی درباره مسائل دینی صحبت کنی (روضه بخوانی)، برو به آن ساختمان. (چاپ اول، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۵۹) جلد ۲، صفحه ۸۴۰. @Ab_o_Atash
✳️ شعر ناتمام... می‌خواستم برای تو شعری بنویسم تیر امان نداد نیزه امان نداد شمشیر امان نداد می‌خواستم برای تو شعری بنویسم حرامیان نگذاشتند و حواسم را بردند پیِ انگشتر پیِ گوشواره و تا عمق قلبم تیر کشید می‌خواستم برای تو شعری بنویسم که فرشتگان به گریه ریختند به سرم و نگذاشتند کلمه‌ای به کاغذ بیاید می‌خواستم برای تو شعری بنویسم که تشتی طلا گذاشتند روبه‌رویم و چوبِ خیزران که می‌آمد تا دندان‌های تو و دختری سه‌ساله خیره به چشم‌های من به لحن غمگین‌ترین پرستوهای مهاجر از پدرش پرسید... می‌خواستم برای تو شعری بنویسم یکی در نقشه کربلا را نشانم داد و تا شام مرا پیاده برد با کاروانِ اندوه با کاروانِ زخم *** می‌خواستم برای تو شعری بنویسم گریه امان نداد... @Ab_o_Atash
✳ و شهید، قلب تاریخ است... كسانی كه مرگ سرخ را به دست خويش به عنوان نشان دادن عشق خويش به حقيقتی كه دارد می‌ميرد و به عنوان تنها سلاح برای جهاد در راه ارزش‌های بزرگی كه دارد می‌شود انتخاب می‌كنند، شهيدند حی و حاضر و شاهد و ناظرند، نه تنها در پيشگاه خدا كه در پيشگاه خلق نيز و در هر عصری و قرنی و هر زمان و زمينی. و آنها كه تن به هر می‌دهند تا بمانند، مرده‌های خاموش و پليد تاريخند، و ببينيد كه آيا كسانی كه سخاوتمندانه با حسين «ع» به قتلگاه خويش آمده‌اند و مرگ خويش را انتخاب كرده‌اند، در حالی كه صدها گريزگاه آبرومندانه برای ماندنشان بود، و صدها توجيه شرعی و دينی برای زنده ماندنشان بود، توجيه و تأويل نكرده‌اند و مرده‌اند، اينها زنده هستند؟ آيا آنها كه برای ماندنشان تن به ذلت و پستی رها كردن حسين «ع» و تحمل كردن يزيد دادند؟ كدام هنوز زنده‌اند؟ هركس زنده بودن را فقط در يك نمی‌بيند، زنده بودن و شاهد بودن حسين «ع» را با همه وجودش می‌بيند، حس می‌كند و مرگ كسانی را كه به ذلت‌ها تن داده‌اند، تا زنده بمانند، می‌بيند. آنها نشان دادند، شهيد نشان می‌دهد و می‌آموزد و پيام می‌دهد كه در برابر ظلم و ستم، ای كسانی كه می‌پنداريد: «نتوانستن از جهاد معاف می‌كند»، و ای كسانی كه می‌گوييد: «پيروزی بر خصم هنگامی تحقق دارد كه بر خصم غلبه شود»، نه! شهيد، انسانی است كه در عصر نتوانستن و غلبه نيافتن، با مرگ خويش بر دشمن می‌شود و اگر دشمنش را نمی‌كشد، می‌كند. و شهيد، تاريخ است، همچنان‌كه قلب به رگ‌های خشك اندام، خون، حيات و زندگی می‌دهد. جامعه‌ای كه رو به می‌رود، جامعه‌ای كه فرزندانش ايمان خويش را به خويش از دست داده‌اند و جامعه‌ای كه به گرفتار است، جامعه‌ای كه تسليم را تمكين كرده است، جامعه‌ای كه را از ياد برده است، و جامعه‌ای كه اعتقاد به انسان بودن را در خود باخته است، و تاريخي كه از حيات و جنبش و حركت و زايش بازمانده است، شهيد همچون قلبی، به اندام‌های خشك مرده بی‌رمق اين جامعه، خون خويش را می‌رساند و بزرگ‌ترين معجزه شهادتش اين است كه به يك نسل،‌ به خويشتن را می‌بخشد. شهيد حاضر است و هميشه جاويد. [اما] کی غايب است؟! مجموعه آثار شماره ۱۹ صفحات ۲۰۳ و ۲۰۴. @Ab_o_Atash