eitaa logo
آب و آتش
291 دنبال‌کننده
2 عکس
0 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
✳️ شعر ناتمام... می‌خواستم برای تو شعری بنویسم تیر امان نداد نیزه امان نداد شمشیر امان نداد می‌خواستم برای تو شعری بنویسم حرامیان نگذاشتند و حواسم را بردند پیِ انگشتر پیِ گوشواره و تا عمق قلبم تیر کشید می‌خواستم برای تو شعری بنویسم که فرشتگان به گریه ریختند به سرم و نگذاشتند کلمه‌ای به کاغذ بیاید می‌خواستم برای تو شعری بنویسم که تشتی طلا گذاشتند روبه‌رویم و چوبِ خیزران که می‌آمد تا دندان‌های تو و دختری سه‌ساله خیره به چشم‌های من به لحن غمگین‌ترین پرستوهای مهاجر از پدرش پرسید... می‌خواستم برای تو شعری بنویسم یکی در نقشه کربلا را نشانم داد و تا شام مرا پیاده برد با کاروانِ اندوه با کاروانِ زخم *** می‌خواستم برای تو شعری بنویسم گریه امان نداد... @Ab_o_Atash