✳️ دوش میآمد و رخساره... نگویم بهتر!
دردِ سر، بینِ گذر، چندنفر، یک مادر...
شده هر قافیهام یک غزلِ دردآور
ای که از کوچهٔ شهر پدرت میگذری
امنیت نیست، از این کوچه سری[ع]تر بِگُذر
دیشب از داغِ شما فال گرفتم، آمد:
دوش میآمد و رخساره… نگویم بهتر!
من به هر کوچهٔ خاکی که قدم بگذارم
ناخودآگاه به یاد تو میافتم مادر!
چه شده؟! قافیهها باز به جوش آمدهاند:
دمِ در، فضه خبر! مادر و در، محسن پر...
#کاظم_بهمنی
@Ab_o_Atash