خدایا : یک نفس آواز! آواز!
دلم را زنده کن اعجاز! اعجاز!
بیا بال و پرِ ما را بیاموز
به قدرِ یک قفس، پرواز! پرواز!
#قیصر_امینپور
دم اذان که رد شدی از آستان مسجدی
مؤذنش که جای خود، مناره عاشقت شده....
#روح_الله_عسگری
[ ما چشمها را با اسید و اشک میشستیم
دیدیم... اما مرگ پایان کبوتر بود! ]
- حامدابراهیمپور🚶🏿♂
هـر بار به یاد تــو ، غـزل میخوانم
در اول و آخر غـزل ، میمانم
انگار نشسته ای همان گوشه و هی
تحسین خودم کنی فقط، با "جانم"
#احسان_حق_شناس
عینِ مَرگ است
اگر بی تو بخواهد برود…
او که از جانِ خودَت
دوست تَرش می داری
#علیرضا_آذر
🌱○•
من قصہ فراق تو را خاك کردہ ام
حاصل چہ شد؟!
جوانہ زدے !
بیشتر شدي!
#سعیدشیروانی
درآنمجلسکهاوراهمدماغیارمیدیدم
اگرخودرانمیکشتمبسیآزارمیدیدم
#وحشی_بافقی
زندگی در برزخ وصل و جدایی ساده نیست
کاش قدری پیش از این یا بعد از آن می زیستم
فاضل نظری
ذکرِ تو از زبانِ من، فکرِ تو از خیالِ من ...
چون بِرود، که رفتهای در رگ و در مفاصلم
#سعدی
مثلا من الکی خواب بمانم دم صبح
تو بیایی و نوازش بکنی موهایم
من خودم را بزنم خواب که شاید گیرم
بوسه ای از تو، وصول طلب لبهایم 🍂
#رضا_نظریان
.
صبح بر خورشید میلرزد ز آه سرد ما
کوه میدزدد کمر در زیر بار درد ما
از رگ خامی نباشد میوۀ ما ریشهدار
پختگی پیداست چون آتش ز رنگ زرد ما
فتح ما آزاد مردان در شکست خود بود
گو دل از ما جمع دارد دشمن نامرد ما
میشود مژگان آتشبار، هر خاری که هست
بر گلستان بگذرد گر آه غمپرورد ما
بازی ما گرچه اول خام میآید به چشم
در عقب دارد تماشاهای رنگین، نرد ما
دامن صحرا ز اشک آهوان شد لالهزار
روی در حَی کرد تا مجنون صحراگرد ما
نازپرورد خرام قامت رعنای اوست
برنمیخیزد به تعظیم قیامت، گرد ما
این جواب آن غزل صائب که طالب گفته است
بعد از این از خاک، معشوقانه خیزد گرد ما
#صائب_تبریزی
🍃
آنچنان جای گرفتی تو
به چشم و دل من
که به خوبان دو عالم
نظری نیست مرا
#مولوی
🌴💙🌴
این پریشان حالی از جامِ "بلی" نوشیده ام
این "بلی" تا وصلِ دلبر، بی بلا دمساز نیست...
#امام_خمینی_ره
در مشام جان به دشت یاد ها
یاد صبح و بوی بارانی هنوز...
#شفيعى_كدكنى
#صبح_بخیر
پر نقش تر از فرش دلم بافته ای نیست
از بس که گره زد به گره حوصله ها را
ما تلخی نه گفتنمان را که چشیدیم
وقت است بنوشیم از این پس بله ها را
#محمدعلی_بهمنی
هر که بر کوچه ی دلبر گذرش افتاده
اشک از گوشه ی چشمان ترش افتاده
آن درختیم نظر خورده که هر فصل بهار
غرق گل بوده ولی بیشترش افتاده
باغبان اهل صفا بود،پُرش کردی تو
تا که امروز به یاد تبرش افتاده
هرکه وارد شده در بازی بی منطق عشق
یا فنا رفته و یا شور و شرش افتاده
شوکران ریخت به کام من مجنون کوچت
آمدی تا که ببینی اثرش افتاده!؟
بزم میلاد زمستان شده من پاییزی
که پی یورش چشمت سپرش افتاده
مات و مبهوتم و با بغض گلاویز گلو
همه گفتند که یاد پدرش افتاده...
#محمدجواد_منوچهری
یوسف اَگر مَنَم ؛ به زُلِیخاییاَت قَسَم
ما کارِمان به جامه دَریدَن نِمیرَسَد...
#فاتحی_بخارایی