ما چون ز دری پای کشیدیم کشیدیم
امّید ز هر کس که بریدیم، بریدیم
دل نیست کبوتر که چو برخاست نشیند
از گوشهٔ بامی که پریدیم، پریدیم
#وحشی_بافقی
روی در روی و نگه بر نگه و چشم به چشم
حرف ما و تو چه محتاجِ زبان است امروز ...
#وحشی_بافقی
دلتنگم و با هیچ کسم میل سخن نیست
کس در همه آفاق به دلتنگی من نیست
#وحشی_بافقی
جان رفت و ما به آرزوی دل نمیرسیم
هر چند میرویم به منزل نمیرسیم
برقیم و بلکه تندتر از برق و رعد نیز
وین طرفه تر که هیچ به محمل نمیرسیم
لطف خدا مدد کند از ناخدا چه سود
تا باد شرطه نیست به ساحل نمیرسیم
در اصل حل مسأله عشق کس نکرد
یا ما بدین دقیقهٔ مشکل نمیرسیم
وحشی نمیرسد ز رهی آن سوار تند
کش از ره دگر ز مقابل نمی رسیم
#وحشی_بافقی
ز پیش دیده تا جانان من رفت
تو پنداری که از تن جان من رفت
سر و سامان مجو از من چو رفتی
تو چون رفتی سر و سامان من رفت
#وحشی_بافقی
وحشی اگر رحم نیست در دلِ او، گو مباش
شُکر که جانِ تو را طاقتِ آزار هست!!
#وحشی_بافقی
چهها با جانِ خود دور از رخِ جانانِ خود کردم
مگر دشمن کند اینها که من با جانِ خود کردم
#وحشی_بافقی
گفتم مرنج و گوش کن از من حکایتی
رنجش نمود و گوش به گفتار من نکرد
خندان نشست و شمع شبستان غیر شد
رحمی به گریههای شب تار من نکرد
#وحشی_بافقی