هرچه آمد به سرم زیر سرچشم تو بود
عاشقی حادثهای بر اثر چشم تو بود
دوستت دارم و میخواهمت ای شاعر من
رویش زلزله با این خبر چشم تو بود
عشق میآمد و آرامش من در هم ریخت
وه چه شبها که دلم دربدر چشم تو بود
دل من با همهی خستگیاش همواره
رام و آرامترین همسفر چشم تو بود
روزها رفت و وفایت به سرآمد چه کنم؟
سرنوشت دل من در خطر چشم تو بود
چه بلاها که در این راه تحمل کردم
کاش یک ذرهی آن در نظر چشم تو بود
مثل باد آمد و آرامتر از باد گذشت
روزگاری که پر از دردسر چشم تو بود
بودنت خون جوانی به رگانم میریخت
گرچه صد جور کلک زیر سر چشم تو بود
#صادق_حسینی
#وعده_صادق
موعد پیروزی حق شد، خدایا شاکریم
وعده صادق محقق شد، خدایا شاکریم
پیش تر بر ما خبرهای فراوان می رسید
این خبر اکنون موثق شد، خدایا شاکریم
دشمن افتاده است در هول و هراس ای دوستان
کشتی دشمن معلق شد، خدایا شاکریم
ضربهی رزمندگان از بس که کاری بوده است
حمله دشمن معوق شد، خدایا شاکریم
هست دندان خرابی در دهان آسیا
هم عفونی گشت و هم لق شد، خدایا شاکریم
مثل دوران پیمبر، جنگ احزاب و نبی
پیش پای خصم خندق شد، خدایا شاکریم
در مصاف گرگها، کفتارها، روباهها
شیر ایرانی موفق شد، خدایا شاکریم
در میان مسلمین و پیروان انبیا
جایگاه شیعه مطلق شد، خدایا شاکریم
دوستان، وقت سرور و شادمانیها رسید
دشمن درمانده احمق شد، خدایا شاکریم
پرچم اسلام را باید به سوی قدس برد
گنبدش مشتاق بیرق شد، خدایا شاکریم
#محمدعلی_یوسفی
طوطی صفتم منتظرم تا که بگویی ؛
"میخواهمَت" آنوقت به تکرار بگویم ...
#زهرا_شاکری
رفته ام از قمصـــــرِ کاشان گــلاب آوردهام
شال زربفت و حریر و عطـــرِ ناب آوردهام
در مسیرم پـــونه و انـــواع گل روئیــده بود
غنچــههـای تـازه را از جـــوی آب آوردهام
سعی و کوشش کردهام در قالب اشعار خود
واژههـــا را هم چنان با آب و تاب آوردهام
زین نهادم در سحر بر گُــــردهی اسبِ خیال
در هـــــــوای دلبــــرم پـا در رکــاب آوردهام
با وجـود صد خطر بیرون زدم از عمـق شب
رو بــــه سوی قلـــــه های آفتـــاب آوردهام
گرچه حکم کشتنم را شیخ شهرم داده است
راحـت و آسـوده از بیضا شـــراب آوردهام
نسخـهی درمان دردم را عسل پیچیده بود
با خودم مقـداری از داروی خـواب آوردهام
#علی_قیصری
هدایت شده از نبض قلم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با خنده، دو پلکِ بسته را وا کرده
با بوسه، به روی گونه مأوا کرده
خورشید، سبد سبد گلِ فروردین
در پنجره ی نگاه مان جا کرده!
#صفيه_قومنجانی
@nabzeghalam
آه جــز آینـهای کـهنه مـرا هـمـدم نیست
پیش چشمـــان خـودت اشــک بـریـزی کـم نیست
یک خــود آزاری زیباست که من تـنهــایـم
لــذتی هست در ایـن زخــم که در مَرهـم نیست
اشتیـاقــی به گـشوده شدن این گـِـره نیست
ور نه تنهایــی من که گـرهاش مـحکـم نیست
من از این فـاصلـهها هیچ ندارم گلـهای
هر چه تقدیـر نوشت است بیفـتد غـم نیست
لذتــی نیست اگر درد نباشــد قبلش
لذتــی بیشتَر از شور پس از ماتم نیست
بی سبب درد که هــم قافیه با مــرد نشد
آدم بی غم و بــی درد دگر آدم نیست
تُو نـبین ساکت و آرام نشستم کـُنجــی
حَرف نـا گُفتــه زیاد است ولی مَحــرم نیست
#سیدتقی_میرسیدی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 گنبد آهنینتان این بود؟/ شعرخوانی حماسی برای عملیات «وعده صادق»
آنچه که خوردهاید یک سیلی است، گرچه که سهمگین و سنگین بود
همه ترس از جواب شما، صف کوتاه پمپ بنزین بود
.....
بین ما صحبتی اگر باشد، خیبر و ذوالفقار و سجیل است
خانهات را تکاندهای ای قدس، نمنمک وقت سال تحویل است
#محمد_رسولی
بيا با دل خود مدارا کنيم
به صبح صداقت، دری وا کنيم
گذشته گذشته است، انديشهای
برای نفسهای فردا کنيم
دلی را که در خاک گم کردهايم
بيا تا بگرديم و پيدا کنيم
ببنديم پيمان که از اين به بعد
فقط آسمان را تماشا کنيم
بيا تا از اين برکه بی سرود
بکوچيم و آهنگ دريا کنيم
و پايان يک عمر تشويش را
به يک لحظه لبخند امضا کنيم
#مصطفی_محدثی_خراسانی
هدایت شده از شکوفه های خیال
سلام علیکم. دوستانی که صاحبان کانالهای ادبیاتی هستند توجه بفرمایید:
بنا داریم یه لیست تبادل و تبلیغ تهیه کنیم بین کانالهای مرتبط با ادبیات و شعر.
دوستانی که تمایل دارند کانالشون در این لیست باشه،به این آیدی پیام بدهند:
@heydar18mn
ای فصلِ غیر منتظرِ داستانِ من!
معشوقِ ناگهانیِ دور از گمانِ من
با من بمان و سایه ی مهر از سرم مگیر
من زندهام به مهرِ تو ای مهربانِ من!
#حسین_منزوی
چه خبر یار ؟شنیدم که گرفتار شدی
دل سپردی و برای دگری یار شدی
بعدِ دل کندنت از من دلت آرام گرفت؟
خوب شد زندگیات؟ یا که بدهکار شدی؟
بی تو اینجا خبری نیست به جز غصه و درد
حال خوش بودی و رفتی و دل آزار شدی
بودنت، پنجرهای باز به رویاها بود
ناگهان پنجره را بستی و دیوار شدی
عشق را با طمعِ منطق خود تاخت زدی
تا نهایت به دلت سخت بدهکار شدی
تو خودت خواستی از قصهی من پر بکشی
پس نگو کار خدا بوده و ناچار شدی
حسرت یارِ تو بودن به دلم ماند که ماند
آخرین خواستهام، قسمت اغیار شدی
من که در حد پرستش به تو دلبسته شدم
من چه کردم که تو اینگونه جفاکار شدی؟
پشت کردی به من ای ناز غزالِ غزلم
شیر را پس زدی و طعمهی کفتار شدی
مرگِ دل، نقطهی آغاز فروپاشیهاست
حیف و صد حیف که تو دیر خبردار شدی...
#حمیدرضا_گلشن
با حسرت دیدار، چه شبها که سحر شد
این عمر من و توست که بیهوده هدر شد
هرگاه نسیمی به سر زلف تو پیچید
خاکسترِ افروختهام زیروزبر شد
تا آمدم از وعدهی دیدار بپرسم
لبهای تو محدود به اما و اگر شد
از چشم تو افتادم و دیدم که به جز من
هر قطره که از چشم تو افتاد، گهر شد!
در کوزهی خشکیده، "نم"ی راه ندارد
بیچاره نگاهی که به امید تو تر شد
#حسین_دهلوی
برای فتح من خسته، جنگ لازم نیست
فقط بخند تو، آری تفنگ لازم نیست
#سجاد_شهیدی
بنگر چهسان تعبیر شد کابوس اسرائیل
لرزید بر خود پیکر منحوس اسرائیل
عمری تظاهر کرد بر روئینتنی اما
برداشت ایران پرده از سالوس اسرائیل
دیگر به آژیر خطر هر دم کند تکرار
آهنگ مرگ خویش را ناقوس اسرائیل
از پا فتاد ای خودفروشان قامت دشمن
پس دست بردارید، از پابوس اسرائیل
بیم از چه دارید ای سران؟ جز عنکبوتی نیست
با بازوانی سست، اختاپوس اسرائیل..
رحمی نباید کرد بر این غاصبان وقتی
کودککشی فخر است در قاموس اسرائیل..
#افشین_علا
نگاه ناب تو، موضوع صد غزل شده است
و رنگ چشم تو در آب عشق حل شده است
سلام بر تو و لبخند صبحگاهی تو
که همچو غنچه، شکوفاییاَش مَثَل شده است
#محمدعلی_چراغی
از معرکه کاشکی تو را دور کنم
یک چاره برای زخم ناسور کنم
یا آنکه تو را در قفسی زندانی
یا چشم زنان شهر را کور کنم
#نعیمه_طلوعی
به مناسبت سالروز تخریب بقیع
دریای نور
هرچند در این حصرِ سنگ و سنگ چینی
دارالشفای عاشقانِ دلْ غمینی
درحصرِ سنگی و شکوهت آسمانی است
در خاکی اما رشکِ فردوسِ برینی
دریایی از نوری میان غربتِ خاک
یک قطعه از عرشی که در خاکِ زمینی
هرشب ملائک در دل این صحن خاکی
دارند گرد هم بساط شب نشینی
خاکی شبیه چادر زهرای اطهر
تفسیر غمهای امیرالمومنینی
تصویرِ شرح روضههایِ مجتبایی
با نالههای حضرت زهرا (س) عجینی
با دیدنت جانهایمان می گیرد آتش
با یادِ سوزِ نالهی فضه خُذینی
ای خاک گوهر خیز در تنهاییِ خویش
در دفتر تنهای ما جان آفرینی
نه گنبدی داری نه صحنی نه چراغی
در غربت و مظلومی خود بیقرینی
از صحن بیگلدستهات، هر روز و هر شب
آید به گوش عاشقان بانگ حزینی
آری حرم میسازد آقامان بر این خاک
روزی محقق میشود این پیش بینی
#بقیع
#احمد_رفیعی_وردنجانی
هدایت شده از بارشهای قلم من
حیلت رها کن عاشقا؛ دیوانه شو، دیوانه شو
و اندر دل آتش درآ؛ پروانه شو، پروانه شو
هم خویش را بیگانه کن، هم خانه را ویرانه کن
وآنگه بیا با عاشقان همخانه شو؛ همخانه شو
رو سینه را چون سینهها هفت آب شو از کینهها
وآنگه شراب عشق را پیمانه شو؛ پیمانه شو
باید که جمله جان شوی تا لایق جانان شوی
گر سوی مستان میروی مستانه شو؛ مستانه شو.
آن گوشوارِ شاهدان، همصحبتِ عارض شده
آن گوش و عارض بایدت؛ دُردانه شو، دُردانه شو
چون جانِ تو شُد در هوا، ز افسانهیِ شیرین ما
فانی شو و چون عاشقان افسانه شو؛ افسانه شو
تو «لیلة القبری» برو تا «لیلة القدری» شوی
چون قدر، مَر ارواح را کاشانه شو؛ کاشانه شو
اندیشهات جایی رَوَد، وآنگه تو را آن جا کِشَد
ز اندیشه بگذر، چون قضا؛ پیشانه شو، پیشانه شو
قفلی بُوَد میل و هوا؛ بنهاده بر دلهای ما
مفتاح شو؛ مفتاح را دندانه شو؛ دندانه شو
بِنْواخت نورِ مصطفی، آن اُستُنِ حنّانه را؛
کمتر ز چوبی نیستی؛ حنّانه شو؛ حنّانه شو
گوید سلیمان مر تو را، بشنو «لسان الطّیر» را
دامیّ و مرغ از تو رَمَد؛ رو لانه شو، رو لانه شو
گر چهره بنماید صنم، پُر شو از او چون آینه
ور زلف بگشاید صنم، رو شانه شو؛ رو شانه شو
تا کی دوشاخه چون رُخی؟ تا کی چو بَیذَق کم تکی؟
تا کی چو فرزین کژ روی؟ فرزانه شو، فرزانه شو
شکرانه دادی عشق را از تحفهها و مالها
هِل مال را، خود را بده؛ شُکرانه شو، شُکرانه شو
یک مدّتی ارکان بُدی، یک مدّتی حیوان بُدی
یک مدّتی چون جان شدی؛ جانانه شو، جانانه شو
ای ناطقه بر بام و در، تا کی روی در خانه پر؟
نطق زبان را ترک کن؛ بیچانه شو،بیچانه شو
#مولانا
در خیالات خودم در زیر بارانی که نیست
میرسم با تو به خانه،از خیابانی که نیست
مینشینی روبهرویم خستگی در میکنی
چای میریزم برایت توی فنجانی که نیست
باز میخندی و میپرسی که حالت بهتر است؟
باز میخندم که خیلی...!گرچه میدانی که نیست
شعر میخوانم برایت واژه ها گل میکنند
یاس و مریم میگذارم توی گلدانی که نیست
چشم میدوزم به چشمت،میشود آیا کمی
دستهایم را بگیری بین دستانی که نیست؟
وقت رفتن می شود با بغض می گویم نرو
پشت پایت اشک می ریزم در ایوانی که نیست
میروی و خانه لبریز از نبودت میشود
باز تنها میشوم با یاد مهمانی که نیست
رفتهای و بعد تو این کار هر روز من است
باور اینکه نباشی کار آسانی که نیست
#بیتا_امیری
آبادی شعر 🇵🇸
در خیالات خودم در زیر بارانی که نیست میرسم با تو به خانه،از خیابانی که نیست مینشینی روبهرویم خست
چقدر خاطره انگیزه این شعر😍😍😍
بهمناسبت #سالروز_تخریب_بقیع
#قبرستان_بقیع
نه ضریحی، نه رواقی و نه سقاخانهای
چشمها چیزی نمیبینند جز ویرانهای
زائری اینجا نخواهد دید صحن و گنبدی
کفتری اینجا نخواهد خورد آبودانهای
سنگ اگر باشد در اینجا آب خواهد شد دلش
کوه خواهد بود اگر اینجا نلرزد شانهای
روضه ممنوع است، حتی بیصدا و زیر لب
پاسخش چوبست وقتی که بجنبد چانهای
کافران مأمور اجرای امور دین شدند
قبله باز افتاده در دست بتِ بیگانهای
روز و شب گرم طواف قبلههای خاکیاند
با دوچشم کاسهی خون، دستهی پروانهای
عاقبت یکروز خواهد ساخت روی این قبور
گنبدی از شعرهایش شاعر فرزانهای
عاقبت یکروز این غمخانه إحیا میشود
صاحب ایوانطلاها و حرمها میشود
#مجتبی_خرسندی