بس که خود را در تو میبینم تو را در خویشتن
خَلق حیراناند و مینامند ما را خودپرست
#نفیسه_ساداتموسوی
گر برود صدر عجب ماتمی است
توی فروش وطنش حاتمی است
گرچه پزشک است، ندارد علاج
ملغمهای از حسن و خاتمی است
#پزشکیان
#علیرضا_تیموری
«سراپا اگر زرد و پژمردهایم»
ولی دل به مسعود نسپردهایم
سعید است در برگهٔ رأیِمان
ز آل حسن خون دل خوردهایم
#انتخابات
#علیرضا_تیموری
رضا شدی و به ما بخششت فراوان شد
انیس و مونس دلها شه خراسان شد
تمام عشق، فقط مشهدالرضای شماست
کنار پنجرهفولاد، عشق ریزان شد
#یا_غریب_الغربا
#یا_امام_رضا
#مشهدی_زاده
با یاد خدا به هستی ات رنگ بزن
بر چهره ی ابلیس لعین سنگ بزن
تا رای سفیدهاجلیلی بشود
هر لحظه پیامک بده و زنگ بزن
#محمدرحیمی
تو دریای دل خود را به من بسپار و فارغ باش
که غم هرگز نیافرازد به دریا بادبانش را
#حسین_فروتن
تو که گفتی برایت چند خواهی دیه بنویسم؟
به جای خونبهایت نقدها را نسیه بنویسم؟
به نام شعر، کام نوحه خوانی را به من دادی
چنانی که تمام عمر خود مرثیه بنویسم
به من گفتی: به جای چشم از ابرو بگو دیگر
چگونه من به جای اصل از حاشیه بنویسم؟
نفس هنگام دیدارت چنان حبس است در سینه
که می خواهم برایت تا ابد حبسیه بنویسم
میان دشمنم کردی بزرگم آه؛ طوری که
اگر موسی شوم یکریز از آسیه بنویسم
به ظاهر شاعرم کردی و کاری کرده ای هرشب
برای اشک های خویش احضاریه بنویسم
سر قبرم بیا! راضی شوم بر مرگ و از این رو
به رویش آیهی "راضیه مرضیه.." بنویسم
#میثم_رنجبر
چون مونالیزایی و با خنده دلبر میشوی
آفرین بر تو که این اندازه محشر میشوی
ای امان از دست تو با اینهمه افسونگری
هرچه من دیوانه تر، تو دلرباتر میشوی
شب به شب ماه بلورینی و عالمتاب عشق
صبح برمیخیزی و خورشید خاور میشوی
باز هم پیراهن آبی به تن داری و باز
در وسیع آسمان من کبوتر میشوی
در خیالم باز از دریا میایی دیدنم
چون پری های پریشان موی بندر میشوی
پرسه پرسه راه می آیی تو با دلتنگی ام
زیر باران باز هم همگام من تر میشوی
خوش به حال شعر "نوری" که همه در وصف توست
خوش به حال این غزل که آخر از بر میشوی
#آرمین_نوری
#اهل_بیت
محبت علی و فاطمه ، حسین و حسن
محبتی که پدر داده یادمان این است
محبتی که سرانجام در حساب و کتاب
رسد به روز قیامت به دادِمان این است
فقط ز درسِ الفبا " حُ سِ ی ن " را بلدیم
هزار شکر که سطح سوادمان این است
چه فرق می کند اصلاً عجم ، عرب ، غیره...
که اهل روضه شدیم و نژادمان این است
یکی زیارت دنیا یکی شفاعت حشر
تمام خواهشِ دلهای خادمان این است
بقیع می شود آباد مثل کرببلا
خدا گواست که ما اعتقادمان این است
#مهدی_مقیمی
اگر روزی بدست آرم سرِ زلفِ نگارم را
شمارم مو به مو
شرحِ غمِ شبهای تارم را...
#شاطرعباس_صبوحی
کدام شعرت را
در یک صبح بارانی نوشتهای؟
بعد از آنکه انگشتانِ خیسِ ابر
آنقدر به شیشهٔ پنجره زد
تا بیدارت کرد،
همان را در گوشِ من زمزمه کن!
اینکه در دهانِ تو ابر،
شکلِ دیگری دارد،
اینکه در صدای تو باران،
طورِ دیگری میبارد،
اینکه در هوای تو
باز کردنِ چتر، بیانصافی است،
یکطرف!
میخواهم ببینم
زنی که در صبحی بارانی
صدای تو را میشنود،
چقدر ممکن است دیوانه باشد
که دیوانهات نشود!
#لیلا_کردبچه
یاد آن روز که از کوچه گذر میکردم
و به چشمان تو از دور نظر میکردم
دیدن چشم شما مظهر زیبایی بود
چقدر وقت به دیدار تو سر میکردم
همه شب عشق تو را تا نظرم میآورد
و من از رفتنت احساس خطر میکردم
تو از آن بازی گرگم به هوا یادت هست
سینه را پیش تو بر گرگ سپر میکردم
تا که هر دست غریبی به جمالت نرسد
شب خود را به هوای تو سحر میکردم
پدرم دید شبی دست تو را در دستم
بعد از آن شرم ز دیدار پدر میکردم
همهی خاطرهها از غم تو لبریز است
و دو چشمی که از آن خاطره تر میکردم
کاش آن لحظه که از کوچه ی ما میرفتی
من به همراه دلم با تو سفر میکردم
#محمد_درّودی
خدا کند که بیاید برون ز صندوق آرا
چو نام پاک رئیسی، کسی به نام جلیلی
به سینه داغ نشسته ولی خدا برساند
پس از صدای خداحافظی، سلام جلیلی
میان مردم دانا نه سوءظن و نه شکی
که هست مثل رئیسی، فقط مرام جلیلی
چه سالهای زیادی که بود دولت سایه
و حرف های رئیسی شده پیام جلیلی
شنیده نه، همه دیدیم سالیان گذشته
که بوده پاکی و اخلاص، در کلام جلیلی
دوباره جمعه حمایت ز نام نامی ایران
برای خاطر اهداف نا تمام جلیلی
به امر رهبر فرزانه پای صندوق راییم
به پاس خون رئیسی، به احترام جلیلی
#سعید_جلیلی
#انتخابات
#امالبنین_بهرامی
کانال شاعر ارزشی #امالبنین_بهرامی (ام.خزان
شعر از مه و مهر شب شکن باید گفت
از فاطمه و اباالحسن باید گفت
تا خاطرهی مباهله گُم نشود
پیوسته، سخن، سخن، سخن باید گفت
#احد_ده_بزرگی
عید #مباهله مبارک
ای صبح بیا و قفل شب را وا کن
در کوچه بساطِ آشتی بر پا کن
با نام خدا، فاتح ِسرسختی باش
با خوب و بدِ خلق به نرمی تا کن
#صفیه_قومنجانی
تیر کج هرگز نگردد راست
از زور کمان
بگذر ای پیر مغان
از وادی ارشاد ما
#صائب_تبریزی
جنگ ســـــــردی ســــر برپایی حق برپا بود
مـــــدعی غـــــاصب نام و منش عیسی بود
آن طرف لشکــــــری از کــــــوردلان می آمد
این طـــــرف چار نفــــــــر آمده با طاها بود
ظاهــــــــرا پنج نفر عـــــــــازم میدان بودند
باطنا کون و مکــــــان بود که با آنهــــــا بود
هیبت آل عبــــــــــا چشم نوازی می کــــــرد
بی جدال و جـــــــدلی دشمن حق رسوا بود
باطل این منظره را دید، پشیمان شد و رفت
چون کـــــه از اول کار آخـــــــر آن پیدا بود
#مباهله
#اسماعیلعلیخانی