eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸🇮🇷
2.1هزار دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
2.5هزار ویدیو
106 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
میزنم آتش به قلبم ، هر چه باداباد ، باد خودکشی در شعرها ، عنوانِ خوبی می‌شود!
مُردم و زنده شدم تا که تو لبخند زدی بـارالها ملک الموت به این زیبایی...!؟ 🌙
دلم دلتنگ باران است و باران هم نمے بارد گمانم هیچ کس اینجا نمے کارد شکایت دارم از بادے که مے آید ولے هرگز برایم عطر مویت را نمے آرد اگر من ناجوانمردانه محرومم از آغوشت در این پاییز "بے مهری" دلت مهمان نمے خواهد؟ "همایونِ"درونم،دم به دم مے خواند،اما او نمے داند که جز آواز دلتنگے نمے خواند هزاران بار دیگر هم بگویم "رفته او دیگر" نمے دانم چرا با روح اشعارم نمے سازد شنیدم از سفیدے هاے مویم با "زبانے سرخ" "چنین غمگین نبودست و از این پس هم نمے ماند" ♥️
بی مرز تر از عشقم و بی خانه تر از باد ای فاتح بی لشگر من خانه ات آباد تا کی بنویسم که تو می آیی و هر بار قولِ "سرِ خرمن بدهی" ، دست مریزاد حافظ به تمسخر به دلم گفت فلانی دیریست که دلدار پیامی نفرستاد دور از تو فقط طعنه خورِ مردمِ شهرم مجنونم و یک شاعرِ دیوانه ی دل شاد دستم به جدایی برسد، رحم ندارم بد شد "گذرِ پوست به دبّاغ نیفتاد" با اینکه دلم گفته مدارا کنم اما ای داد از این دوری و از عشق تو بی داد تلخ است اگر دوریِ شیرین به خدا شکر این قرعه ی عشق است که افتاده به فرهاد
مُردم و زنده شدم تا که تو لبخند زدی بـارالها ملک الموت به این زیبایی ..!؟
من عاشقِ... لبخند و آن ابروی جلادت شدم پس این تو وُ این گردنی از موی تو باریک تر
سرت را سمت کوه استوارِ شانه‌ام کج کن که‌ من از روزِ اول دلخوشم با درد سرهایت!
تپش قلب گرفتم، به گمانم که کسی 💞 بی خبر از دل من عطر "شما" را زده است
من در آغوش تو از خود متولد شده ام روزه بر مؤمنِ دور از وطنش واجب نیست
بی مرز تر از عشقم و بی خانه تر از باد ای فاتح بی لشگر من خانه ات آباد تا کی بنویسم که تو می آیی و هر بار قولِ "سرِ خرمن بدهی" ، دست مریزاد حافظ به تمسخر به دلم گفت فلانی "دیریست که دلدار پیامی نفرستاد" دور از تو فقط طعنه خورِ مردمِ شهرم مجنونم و یک شاعرِ دیوانه ی دل شاد دستم به جدایی برسد ، رحم ندارم بد شد " گذرِ پوست به دبّاغ نیفتاد " با اینکه دلم گفته مدارا کنم اما ... ای داد از این دوری و از عشق تو بی داد تلخ ست اگر دوریِ شیرین به خدا شکر این قرعه ی عشق ست که افتاده به فرهاد
بی مرز تر از عشقم و بی خانه تر از باد ای فاتح بی لشگر من خانه ات آباد تا کی بنویسم که تو می آیی و هر بار قولِ "سرِ خرمن بدهی" ، دست مریزاد حافظ به تمسخر به دلم گفت فلانی دیریست که دلدار پیامی نفرستاد دور از تو فقط طعنه خورِ مردمِ شهرم مجنونم و یک شاعرِ دیوانه ی دل شاد دستم به جدایی برسد، رحم ندارم بد شد "گذرِ پوست به دبّاغ نیفتاد" با اینکه دلم گفته مدارا کنم اما ای داد از این دوری و از عشق تو بی داد تلخ است اگر دوریِ شیرین به خدا شکر این قرعه ی عشق است که افتاده به فرهاد
بی مرزتر از عشقم و بی خانه‌تر از باد ای فاتح بی‌لشکر من خانه‌ات آباد تا کی بنویسم که تو می‌آیی و هر بار قولِ "سرِ خرمن بدهی"، دست مریزاد حافظ به تمسخر به دلم گفت فلانی دیری است که دلدار پیامی نفرستاد دور از تو فقط طعنه خورِ مردمِ شهرم مجنونم و یک شاعرِ دیوانه‌ی دلشاد دستم به جدایی برسد، رحم ندارم بد شد "گذرِ پوست به دبّاغ نیفتاد" با اینکه دلم گفته مدارا کنم اما ای داد از این دوری و از عشق تو بی داد تلخ است اگر دوریِ شیرین به خدا شکر این قرعه‌ی عشق است که افتاده به فرهاد