eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸🇮🇷
2.1هزار دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
2.5هزار ویدیو
106 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
مانده در من خستگی‌هایی که دیگر نیستند قصه‌ی دلبستگی‌هایی که دیگر نیستند @abadiyesher
خون در رگ مبارزه در حال جوشش است دارد هنوز معرکه،یحیای دیگری @abadiyesher
هر قدر هم شب باشد و شب ماه، زنده است آن چشم بیدار شهادت‌خواه زنده است می‌زاید از نو قطره‌قطره، لاله‌زاری خونِ روان بر سنگ قربانگاه،زنده است دارد چه رازی مرگ در میدان،که هر کس سر می‌گذارد در کف این راه،زنده است مسرور باش ای چاک‌چاک از خنجر داغ قلبی که دارد در بساطش آه، زنده است با آرزوهای شهیدان شریفش تا عرش حق بر پاست،حزب‌الله زنده است @abadiyesher
زنده می‌ماند که شهر دیگری بر پا کند نام مجروح تو بر دیوارهای سوخته @abadiyesher
طاقت بیاور این زمستان نیز خواهد رفت سمت بهارانی که در راه است باید رفت یادت می‌آید دردهایی را که طی کردیم؟ یادت می‌آید: آن اَبَر رنجی که آمد... رفت یادت می‌آید چشم مادر لحظه‌ی آخر با آرزوی یک زیارت سوی مشهد رفت هر آمدن هرچند روزی رفتنی دارد اما بدون زندگی کردن نباید رفت باید غمش را در دلت محکم نگه داری تا دلبری داری، از این دنیا نشاید رفت @abadiyesher
هوا خوب شد خشکسالی سر آمد به صحرای سوزنده نخلِ تر آمد به گلزارها،سرخِ پر جنب و جوشی به جوبارها،آبیِ جوهر آمد پرستو پرستو پرستو پرستو بهاری به پاییز هر دفتر آمد من آورده‌ام مژده،کشتی‌نشینان! به دریای شب کوکبی دیگر آمد یتیمی که آزرده و خسته بودی! به غم‌خواری‌ات باز یک مادر آمد رسولی که دلتنگ عطر بهشتی! به‌پاخیز عطر خدا از در آمد بخوان کو به کو سوره‌ی تازه‌ات را که ای تشنگان! تشنگان! کوثر آمد @abadiyesher
باد با لهجه‌ی چادرْعربی نوحه‌گر است زنی از دشت پر از کرب و بلا در گذر است می‌وزد تا شب بی‌روزنه را صبح کند پرچم قافله‌اش گیسوی شمس و قمر است او ندیده است ندیده است به جز زیبایی در خزانی که پر از لالۀ خونین جگر است زده فریاد که قربانی ما را بپذیر در همان دم که ز خون چشم خداوند، تر است زنی آن‌سان که اگر بر سر منبر برود کمترین خطبه‌ی او مژده‌ی فتح و ظفر است غل و زنجیر به گردن غل و زنجیر به پا کوه‌‌سروی به سوی شام بلا در سفر است @abadiyesher
اَلسَّلامُ عَلیَ مَن جَعَلَ اللهُ الشِّفاءَ فی تُرْبَتهِ نامت دلیل محکم مرگ و حیات من مهرت ثبات داده به اضلاع ذات من باران دوست داشتنت بی مضایقه بخشیده است جان به جماد و نبات من محتاج عشق هیچ کسی جز تو نیستم شش گوشه‌ی غمت همه‌ی کائنات من در این شب قدیمیِ هر لحظه بیم موج نورت همیشه آمده بهر نجات من در راه کربلای تو افتاده اتفاق ای مهربان،عزیزترین خاطرات من هی‌می‌نویسم از تو و هی سبز می شوم چشمت چه ریخته است مگر در دوات من با یاد جمعه‌ی حرمت جور دیگری است اشک دعای ندبه و آه سمات من @abadiyesher
با آمدنت گردش پرگار عوض شد تقدیر پر از زخم نمک‌زار عوض شد آن چارقد چرک و چروکیده‌ی پاییز با چادر سبزآبی گلدار عوض شد گم شد ورق بهمن و دی از دل تقویم برنامه‌ی گردونه‌ی دوّار عوض شد لبخند زدی قلعه‌ی اندوه فرو ریخت پلکی زدی و فکر شب تار عوض شد می‌خواست که یک پنجره‌ی رو به تو باشد قاب حرمت آمد و دیوار عوض شد @abadiyesher
آن‌که با جهل زمین، پنجه درافکند تویی بذر صد مزرعه در خاک پراکند تویی باغبانی که علی‌رغم ستم‌های خزان سخت آموخت به هر باغچه لبخند تویی.. رشتۀ مهر که دل‌های حقیقت‌جو را تا ابد داده به یکدیگر پیوند تویی ای احادیث نگاه تو پر از عشق، هنوز راوی آنچه در این غم بنویسند تویی هرکجا نامی از آن قافله آید به میان زخمی دشت بلا! بارشِ یک‌بند تویی نیست تأثیر تو، از عالم پنهان شدنی که شکافندۀ شب، نور خداوند تویی @abadiyesher
ای فصل لاله‌های معظّم خوش آمدی شهر همیشه سرخ محرم خوش آمدی در چشم‌های تشنه‌ی با شب عجین من سیل شدید، آتش نم‌نم خوش آمدی در جان زخم خورده‌ام از جور روزگار ای مهربان‌ترین غم عالم خوش آمدی ای از حجاز آمده تا دشت کربلا اشک فرات، گریه‌ی زمزم خوش آمدی ای بیرق، ای کتیبه‌ی در عشق کهنه‌کار بار دگر به مسجد اعظم خوش آمدی ای ابر بی‌امان قدمت روی چشم ما طومار نوحه‌های دمادم خوش آمدی ای کاروان که یاد تو و داغهای تو بر هر مصیبتی شده مرهم خوش آمدی بر پرچم حسینیه زهرا نوشته است به مجلس عزای حسینم خوش آمدی... @abadiyesher
آه و آه و آه و آه و آه و آه و آه و آه خیمه‌های بی‌عمود و خیمه‌های بی‌پناه دشت سرخ و آسمان سرخ و جگرها سوخته تکّه‌تکّه، تکّه‌تکّه پیکر خورشید و ماه عرش اعلی نیمه جان بر روی خاک افتاده است سرنگون از صدر زین گشته است شاه بی‌سپاه بی قرار و مضطرب هم در نشیب و هم فراز کوه صبری می‌دود با سر به سوی قتلگاه ابر‌ِخون، بارانِ خون،طوفان ِخون، دریایِ خون می‌رسد از قلب میدان بی سوارش ذوالجناح..‌. @abadiyesher