چند رباعی از ایرج زبردست 👇
چون جاده به زخم رفتن آراست مرا
یک سینه تپش نفس نفس کاست مرا
این بود تمام ماجرای من و او
میخواستمش ولی نمیخواست مرا
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
تا عشق تو داغ بر جبین میریزد
چشمم همه اشک آتشین میریزد
هجران تو را شبی اگر آه کشم
خاکستر ماه بر زمین میریزد
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
لبهای تو سوره سوره تفسیر خداست
چشمان تو بی ریاتر از آینههاست
ای سبزترین، سبزترین، سبزترین!
سیمای تو سین هشتم سفرهی ماست
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
خورشید نشانی ز چراغم نگرفت
باران خبری از دل داغم نگرفت
عمری به دلم وعدهی رفتن دادم
افسوس که مرگ هم سراغم نگرفت
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
شب در خم گیسوی تو عابر میشد
با هر نفست بهار ظاهر میشد
ای فلسفهی شگفت، افلاطون هم
با دیدن چشمان تو شاعر میشد
#ایرج_زبردست
من: دهکده ها نبض حقایق هستند
او: مردم ده با تو موافق هستند
ناگاه صدای خیس رعدی پیچید:
باران که بیاید همه عاشق هستند
#ایرج_زبردست
شاید که زمان نباشد و من باشم
پیدا و نهان نباشد و من باشم
شاید نه زمین نه ماه باشد روزی
شاید که جهان نباشد و من باشم
#ایرج_زبردست
امشب دلم از آمدنت سرشار است
فانوس به دست کوچهی دیدار است
آنگونه تو را در انتظارم که اگر
این چشم بخوابد آن یکی بیدار است
#ایرج_زبردست
ای صبح، نه آبی نه سپیدیم هنوز
در شهر امید، ناامیدیم هنوز
دیدی که چه کرد، دست شب با من و تو
در باز و به دنبال کلیدیم هنوز
#ایرج_زبردست
🆔@abadiyesher
شب توبه و صبحدم گناهِ دگری
گشتیم و نیافتیم راهِ دگری
از چاه به جای آنکه بیرون آییم
کندیم درونِ چاه ، چاهِ دگری
#ایرج_زبردست
@abadiyesher