eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸🇮🇷
2.1هزار دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
2.5هزار ویدیو
105 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
♥ ● ‌• • ● • ‌• درخیـــــالات بی‌صداے خودم من رسیدم بہ بغض‌های خودم سالھا در حضیــــــــض تنهایے می‌شنیدم فقط صداۍ خودم خو گرفتم به جمع مفرد خود دل سپردم بہ انزواے خـودم در میـــان جهــــــــان بےغم ها گریہ ڪردم خودم برای خودم تـــا رسیدم بہ نقطہ‌ای ڪہ نبود هیچ‌کس جز من و خدای خودم بہ شروع جهان رسیدم و باز نرسیـــــدم بہ ابتداۍ خودم
🍃شعر برگزیده،نفرپنجم: بانوی ایهام🍃 دوباره خاطـــراتت در دلــم آمد بہ مهمانے دوباره چشم باران زا دوباره قلب طوفانے نگاهت در میان قابے از دلتنگۍ و حسرت نشسته بر دلم، بر سینہ‌ۍ دیوار سیمانے... نبودی و ندیدی بعد تو سرما چہ سوزان شد تگرگ خشم و ڪولاڪ غم و داغ زمستانے برایت قلب آدم ها، بدون مرز ویــــران شد جهان ماند و خرابی ها و یڪ دنیا پریشانے از آن پیکر فقط دستت در اینجا یادگاری ماند و این یعنے همیشہ دســت گیر هر مسلمانے میان شعلہ جان دادی ولۍ دشمن نمی داند ڪہ ققنوسے و در آتش برایت نیست پایانے!
♥ ● ○ • ● ○ • به‌ دورازچشم‌ و پنهانی، فراوان دوستت‌دارم بہ چشمانت هزاران دوستت‌ دارم بدهکارم نگاه تو سرابی که بیابان است پایانش من از آغاز، یک دریا نگاهت را طلبکارم چه‌خواهدشداگر‌روزی‌در این‌ دریا‌ صدف‌ باشی و مروارید قلبم را بہ آغوش تــو بسپارم تویی‌ شیرین‌تر از فرهاد و من مجنون‌تر از لیلی نخواه‌ از من‌ که از طعم‌ جنونم دست‌بردارم بدون تو تمام روز هایم رنگ شــب دارد وشب ها را بدون انتظــــار روز بیـدارم هوای‌دل که ابری می‌شود با چتر‌احساسم قلم میسازم از غم ها، برایت شعر میبارم ‌•○●♥‌‌●○•
♥‌ ○ • ببین چگونه دلم سر به راه عشقت شد که عقل نیز دراین راه، هم‌گناهِ من‌است! 𝓣_𝓰𝓱𝓪𝓵𝓪𝓶🖇
•○🌸 به روی هر پر فطرس دخیل بسته ملڪ ڪہ بال او متبرک شده بہ شالِ حسین!
🍃🌼🍃 🌼🌸 🍃 حسادت میکنم گاهی به پرهای کبوتر هات تمام واژه هایم دانه دانه نذر کفترهات... 🌼🌸🌼 حرم، ضریح، زیارت...نگاه، اشک، اجابت ببین که این دل عاشق دوباره کرده هوایت... 🍃 🌼🌸 🍃🌼🍃 @abadiyesher
• . حضرت آدم دمادم در عزایت خون گریست از همان آغاز، عالم در عزایت خون گریست آسمان بعد از غروبِ سرخِ روزِ رفتنت چارده قرنِ دمادم در عزایت خون گریست خون نشد تنها دل رود از غم عظمای تو سنگ‌های کربلا هم در عزایت خون گریست کاف، ها، یا، عین، صاد، از قطعه هایت روضه خواند آیه‌های سرخ مریم در عزایت خون گریست محتشم وقتی نوشت از رستخیز اعظمت با سری بر زانوی غم در عزایت خون گریست روضه خوان از بیرقی که بر زمین افتاد گفت تار و پود سرخ پرچم در عزایت خون گریست خط سرخ روز عاشورای در تقویم ها هر محرم هر محرم در عزایت خون گریست ()
دلچسب تر از چای به وقت سرما دلخواه تر از بستنیِ در گرما لبخند پر از شرم تو بود آن جا که افتاد نگاهم به نگاهت جانا!
_- بردی همه‌ی زندگیم را با خود رفتی و شدم غریبه حتی با خود تنهایی باوفای خوبم برگرد! نگذار مرا به حالِ تنها با خود ()
• . بیابان در بیابان تشنه یک قطره بارانیم ترک خورده، پر از دردیم از غصه فراوانیم زمین دور خودش میگردد و ماهم به دور او اسیر دور باطل، رفت و آمد های یکسانیم همه چون کور مادر زاد صبح و شاممان یکسان... همه در بند تاریکی، میان نور حیرانیم به حال خویش میخندیم، میگرییم، میمیریم جهانِ رنج و اندوهیم، ما، مایی که انسانیم شبیه یک کلاف پیچ در پیچ گره خورده کلافه منزوی اشفته و سر در گریبانیم شبیه دود بی سامان میان بادها حیران فرار از خویش کردیم و به هر سمتی گریزانیم در این کابوس تکراری میان خواب و بیداری، پریشانِ پریشانِ پریشانِ پریشانیم بهار ای قهرمان قصه‌ی دنیای افسرده بیا برگرد! ما بی تو، زمستان زمستانیم
هرچه را می‌خواستم مخفی بماند شعر شد آبرویم را همین ابیات روزی می‌برد... ()
هر شب من و اشک و عکس تار حرمت تقدیر من این است: دچارِ حرمت! یک قلب برای زندگی کافی بود آن هم که شد آواره کنار حرمت... []