eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.5هزار دنبال‌کننده
7.4هزار عکس
1.6هزار ویدیو
26 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
لبش‌شیرین‌و‌حرفش‌تلخ‌و‌چشمش‌مست‌و‌قلبش‌سنگ درشت و نرم را آمیخته با خیر و شر دارد به یاد اولین بیت از کتاب خواجه افتادم شروع عشق شیرین است؛ بعدش دردسر دارد
لبش‌شیرین‌و‌حرفش‌تلخ‌و‌چشمش‌مست‌و‌قلبش‌سنگ درشت و نرم را آمیخته با خیر و شر دارد به یاد اولین بیت از کتاب خواجه افتادم شروع عشق شیرین است؛ بعدش دردسر دارد 😎✌️
عاشق که باشی شعر شور دیگری دارد لیلی و مجنون قصه شیرین‌تری دارد دیوان حافظ را شبی صد دفعه می‌بوسی هر دفعه از آن دفعه فال بهتری دارد حتی سؤالات کتاب تست کنکورت عاشق که باشی بیت‌های محشری دارد با خواندن بعضی غزل‌ها تازه می‌فهمی هر شاعری در سینه‌اش پیغمبری دارد حرف دلت را با غزل حالی کنی سخت است شاعر که باشی عشق زجر دیگری دارد...(:
سپاسگزارم🌺 با خواندن بعضی غزل‌ها تازه می‌فهمی هر شاعری در سینه‌اش پیغمبری دارد حرف دلت را با غزل حالی کنی سخت است شاعر که باشی عشق زجر دیگری دارد ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
عاشق که باشی شعر شور دیگری دارد لیلی و مجنون قصه شیرین‌تری دارد دیوان حافظ را شبی صد دفعه می‌بوسی هر دفعه از آن دفعه فال بهتری دارد حتی سؤالات کتاب تست کنکورت عاشق که باشی بیت‌های محشری دارد با خواندن بعضی غزل‌ها تازه می‌فهمی هر شاعری در سینه‌اش پیغمبری دارد حرف دلت را با حالی کنی سخت است که باشی عشق زجر دیگری دارد
ای کـه اخمت به دلــم ریخت غم عالم را خنده ات می بَرَد از سینه دو عالم غم را برق لب های ِ تو یادآور ِ شاتوت و شراب چشمه ی اشک ِتو بی قدر کند زمزم را گاه از آن غنچه فقط زخم زبان می ریزی گاه با بوسه شفابخش کنـی مرهم را بسته ای غنچه ی سرخی به شب گیسویت کــرده ای بـــاز رهـــا خرمــن ابــریشم را "نرگست عربده جوی و لبت افسوس کنان" با همین هاست کــه دیوانـــه کنـــی آدم را
برای دستِ گرمت را گرفتن فرصت خوبی‌ است از این رو دوست دارم سردیِ فصل زمستان را
مگر به لطف لبت شعر من شکر بشود تو تر کنی لب و این شعر، شعر تر بشود قسم به موی تو حالم گرفته است امشب مگر تو روی بگردانی و سحر بشود "کرشمه‌ای کن و بازار ساحری بشکن" اگرچه فتنه و آشوب بیشتر بشود چه می‌شود که برقصی به وزن این غزلم چه می‌شود که همین شعرْ پرده‌در بشود چه می‌شود که تو بانوی شعر من باشی تمام شهر ازین راز باخبر بشود گره ز بخت غزل‌های من گشوده شود گره ز ابروی ناز تو باز اگر بشود تو خواب نازی و من خیره در تبسم تو بخند تا غزلم عاشقانه‌تر بشود
بی‌تابِ تب شدی، تب و تاب آفریده شد غرقِ عرق شدی و گلاب آفریده شد   آتش گرفته بود گُلِ گونه‌های تو اشکت بر آن چکید و شراب آفریده شد هفت آسمان ستاره شمردم، نیامدی در شب گریختی و شهاب آفریده شد بیدار بود شوقِ تماشای چشم تو پلکی به هم فشردی و ... خواب آفریده شد ...