eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
8هزار عکس
1.9هزار ویدیو
33 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
‌✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🍂🌺🍂 🌺 وزن غزل ۱۱ : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن ( بحر مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف) ۱_معنی بیت : ای ساقی ، با فروغ می ساغر ما را روشن کن و ای رامشگر این ترانه را بخوان و به ساز بر زن « کار عالم به مراد دل ما شد» ۲_ شرب مدام : باده گساری یا باده نوشی پیوسته ، موصوف و صفت _ معنی بیت ؛ ای آنکه از لذت باده گساری پیوسته ما آگاه نیستی ، بدان که باده نوشی ما از آنست که در آینه جام پرتو رخسار محبوب را می نگریم ۳_ جریده : دفتر ۴_ دوام : جاودانگی و پایندگی ۵_ سرو صنوبر خرام : سرو قامتی که هنگام رفتار چون درخت صنوبر به ناز به این سو و آن سو میل می کند _ صنوبر به فتح اول درخت کاج یا ناژو _ معنی بیت ناز و غمزه زیبایان بلند بالا تا وقتی است که یار سرو رفتار ما حسن نمایی آغاز نکرده باشد ۶_ احباب : به فتح اول و سکون دوم دوستان جمع حبیب ۷_ بعمدا : به معنی به قصد و عمداً یا از روی عمد در سیاق فارسی قید است مرکب از به حرف اضافه + عمد ( اسم ) + ا ( مأخوذ از «اً» نشان تنوین نصب در عربی ) ، سعدی فرماید : مردم از قاتل عمدا بگریزند به جان پاکبازان بر شمشیر به عمدا آیند ( نقل از لغت نامه ) ۸_ زمام : رشته و مهار _ معنی بیت : چون مستی در دیده یار زیبا و دلخواه ما مقبول است ، عنوان و سر رشته اختیار ما را به مستی واگذار کرده آمد ۹_ صرفه : زیادتی و افزونی و فضل و سود مأخوذه از صرف عربی به معنی فضل و افزونی _ معنی بیت یقین دارم که روز رستخیز و سوال و جواب نان حلال شیخ که از وجه وقف است بر آب حرامی (شرابی) که ما می نوشیم برتری و رجحانی نخواهد داشت ۱۰_ مرغ وصل : پرنده وصال یار به سوی دام ما آید و رحمی بر حال زار ما آورد ۱۱_ دریای اخضر فلک : دریای سبز یا نیلگون گردون ، تشبیه صریح ۱۲_ حاجی قوام : خواجه قوام الدین حسن تمغاجی وزیر محبوب و کاردان شاه شیخ ابو اسحاق از آل اینجو در گذشته به سال ۷۵۴ که حافظ به وی ارادتی کامل داشت _ معنی بیت : دریای نیلگون آسمان و زورق ماه غوطه در دریای کرم و بخشش حاجی قوام شده آمد ، مقصود حافظ مبالغه در احسان و ردای این وزیر کریم است. 🌺 🍂🌺🍂 🍃🍂🌺🍃🍂🌺 ✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
سه خوانش غزل ۱۱ حافظ.m4a
8.22M
غزل شمارهٔ ۱۱     ساقی به نور باده برافروز جام ما مطرب بگو که کار جهان شد به کام ما ما در پیاله عکس رخ یار دیده‌ایم ای بی‌خبر ز لذت شرب مدام ما هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق ثبت است بر جریده عالم دوام ما چندان بود کرشمه و ناز سهی قدان کاید به جلوه سرو صنوبرخرام ما ای باد اگر به گلشن احباب بگذری زنهار عرضه ده بر جانان پیام ما گو نام ما ز یاد به عمدا چه می‌بری خود آید آن که یاد نیاری(نباشد) ز نام ما مستی به چشم شاهد دلبند ما خوش است زان رو سپرده‌اند به مستی زمام ما ترسم که صرفه‌ای نبرد روز بازخواست نان حلال شیخ ز آب حرام ما حافظ ز دیده دانه اشکی همی‌فشان باشد که مرغ وصل کند قصد دام ما دریای اخضر فلک و کشتی هلال هستند غرق نعمت حاجی قوام ما  
دو خوانش غزل ۷۳ حافظ.m4a
7.6M
غزل شمارهٔ ۷۳ روشن از پرتو رویت نظری نیست که نیست منت خاک درت بر بصری نیست که نیست ناظر روی تو صاحب نظرانند آری سر گیسوی تو در هیچ سری نیست که نیست اشک غماز من ار سرخ برآمد چه عجب خجل از کرده خود پرده دری نیست که نیست تا به دامن ننشیند ز نسیمت گردی سیل خیز از مژه ام رهگذری نیست که نیست تا دم از شام سر زلف تو هر جا نزند با صبا گفت و شنیدم سحری نیست که نیست من از این طالع شوریده برنجم ور نه بهره مند از سر کویت دگری نیست که نیست از حیای لب شیرین تو ای چشمه نوش غرق آب و عرق اکنون شکری نیست که نیست مصلحت نیست که از پرده برون افتد راز ور نه در مجلس رندان خبری نیست که نیست شیر در بادیه عشق تو روباه شود آه از این راه که در وی خطری نیست که نیست آب چشمم که بر او منت خاک در توست زیر صد منت او خاک دری نیست که نیست از وجوداین قدرم نام و نشان هست که هست ور نه از ضعف در اینجا اثری نیست که نیست به جز این نکته که حافظ ز تو ناخشنود است در سراپای وجودت هنری نیست که نیست
دو خوانش غزل ۷۹ حافظ.m4a
4.16M
غزل شمارهٔ ۷۹ کنون که می‌دمد از بوستان نسیم بهشت من و شراب فرح بخش و یار حورسرشت گدا چرا نزند لاف سلطنت امروز که خیمه سایه ابر است و بزمگه لب کشت چمن حکایت اردیبهشت می‌گوید نه عارف است که نسیه خرید و نقد بهشت به می عمارت جان کن که این جهان خراب بر آن سر است که از خاک ما بسازد خشت وفا مجوی ز دشمن که پرتوی ندهد چو شمع صومعه افروزی از چراغ کنشت مکن به نامه سیاهی نگاه در من مست که آگه است که تقدیر بر سرش چه نوشت قدم دریغ مدار از جنازه حافظ که گر چه غرق گناه است می‌رود به بهشت
دو خوانش غزل ۸۲ حافظ.m4a
5M
غزل شمارهٔ ۸۲ آن ترک پری چهره که دوش از بر ما رفت آیا چه خطا دید که از راه خطا رفت تا رفت مرا از نظر آن نور جهان بین کس واقف ما نیست که از دیده چه‌ها رفت بر شمع نرفت از گذر آتش دل دوش آن دود که از سوز جگر بر سر ما رفت دور از رخ تو دم به دم از گوشه چشمه چشمم سیلاب سرشک آمد و طوفان بلا رفت از پای فتادیم چو آمد غم هجران در درد بماندیم چو از دست دوا رفت دل گفت وصالش به دعا باز توان یافت عمریست که عمرم همه در کار دعا رفت احرام چه بندیم چو آن قبله نه این جاست در سعی چه کوشیم چو از کعبه صفا رفت دی گفت طبیب از سر حسرت چو مرا دید هیهات که رنج تو ز قانون شفا رفت ای دوست به پرسیدن حافظ قدمی نه زان پیش که گویند که از دار فنا رفت
دو خوانش غزل ۹۳ حافظ.m4a
5.64M
غزل شمارهٔ ۹۳ چه لطف بود که ناگاه رشحه قلمت حقوق خدمت ما عرضه کرد بر کرمت به نوک خامه رقم کرده‌ای سلام مرا که کارخانه دوران مباد بی رقمت نگویم از من بی‌دل به سهو کردی یاد که در حساب خرد نیست سهو بر قلمت دلم مقیم در توست حرمتش می دار به شکر آنکه خدا داشتست محترمت مرا ذلیل مگردان به شکر این توفیق که داشت دولت سرمد عزیز و محترمت بیا که با سر زلفت قرار خواهم کرد که گر سرم برود برندارم از قدمت ز حال ما دلت آگه شود ولی وقتی که لاله بردمد از خاک کشتگان غمت تو را ز حال دل خستگان چه غم که مدام زلال خضر ببخشند چون ز جام جمت صبا ز زلف تو با هر گلی حدیثی راند رقیب کی ره غماز داد در حرمت همیشه وقت تو ای عیسی صبا خوش باد که جان حافظ دلخسته زنده شد به دمت
دو خوانش غزل ۹۷ حافظ.m4a
4.42M
غزل شمارهٔ ۹۷ تویی که بر سر خوبان عالمی چون تاج سزد اگر همه ی دلبران دهندت باج دو چشم شوخ تو برهم زده خطا و ختن به چین زلف تو ماچین و هند داده خراج بیاض روی تو روشن ترست از رخ روز سواد زلف تو تاریک تر زظلمت داج دهان تنگ تو داده به آب خضر حیات لب چو قند تو برد از نبات مصر رواج از این مرض به حقیقت شفا نخواهم یافت که از تو درد دل ای جان نمی‌رسد به علاج چرا همی‌شکنی جان من ز سنگ دلی دل ضعیف که هست آن به نازکی چو زجاج لب تو خضر و دهان تو آب حیوان است قد تو سرو و میان موی و ساق سیمین عاج فتاد در دل حافظ هوای چون تو شهی کمینه ذره خاک در تو بودی کاج
دو خوانش غزل ۹۸ حافظ.m4a
4.5M
غزل شمارهٔ ۹۸ اگر به مذهب تو خون عاشق است مباح صلاح ما همه آن است کان تو راست صلاح سواد زلف تو تفسیر جاعل الظلمات بیاض روی تو تبیان فالق الاصباح ز چین زلف کمندت کسی نیافت خلاص نه زان کمانچه ابرو و تیر چشم نجاح ز دیده‌ام شده صدچشمه در کنار روان که خود شنا نکند در میان آن ملاح لب چو آب حیات تو هست قوت جان وجود خاکی ما را از اوست ذکر رواح نداد لعل لبت بوسه‌ای به صد زاری نیافت کام دل ما از او به صد الحاح دعای جان تو ورد زبان مشتاقان همیشه تا که بود گردش مسا و صباح صلاح و توبه و تقوی ز ما مجو حافظ ز رند و عاشق و مجنون کسی نیافت صلاح
دو خوانش غزل ۱۰۳ حافظ.m4a
3.56M
غزل شمارهٔ ۱۰۳ روز وصل دوستداران یاد باد یاد باد آن روزگاران یاد باد کامم از تلخی غم چون زهر گشت بانگ نوش شادخواران یاد باد گر چه یاران فارغند از یاد من از من ایشان را هزاران یاد باد مبتلا گشتم در این بند و بلا کوشش آن حق گزاران یاد باد گر چه صد رود است در چشمم مدام زنده رود و باغِ کاران یاد باد راز حافظ بعد از این ناگفته ماند ای دریغا رازداران یاد باد