eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸🇮🇷
2.1هزار دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
2.5هزار ویدیو
105 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
"می کشتمت! وساطت ایمان اگر نبود پروای نان و پاس نمکدان اگر نبود بی شانه ی تو سر به کجا می گذاشتم ای نارفیق کوه و بیابان اگر نبود پیراهنم به دادِ منِ تنگدل رسید، خود سینه می شکافت، گریبان اگر نبود! در رفته بود این جگر از کوره، بی گمان همراهِ صبر، همتِ دندان اگر نبود! از این جهان سفله به یک خیزش بلند، رد می شدیم، تنگی دامان اگرنبود! می گفتمت چه دیده ام و چیست در دلم، این ترسِ خنده آورم از جان اگر نبود!
ها در شرشر دلگیر باران می رود بالا  فکر من آرام از طول خیابان می رود بالا  من تماشا می کنم غمگین و با حسرت خیابان را  یک نفر در جان من مست و غزل خوان می رود بالا گشته ام میدان به میدان شهر را هر گوشه دردی هست  ارتفاع دردها از پیچ شمیران می رود بالا  خواجه در رویای خود از پای بست خانه می گوید  ناگهان صدها ترک از نقش ایوان می رود بالا درد من هر چند درد خانه و پوشاک ارزان نیست  با بهای سکه در بازار تهران می رود بالا  گاه شب ها بعد کار سخت و ارزان خواب می بینم  پول خان با چکمه اش از دوش دهقان می رود بالا جوجه های اعتقادم را کجا پنهان کنم ، وقتی  شک شبیه گربه از دیوار ایمان می رود بالا فکر من آرام از طول خیابان می رود پایین یک نفر در جان من اما غزل خوان می رود بالا
بیشه ای سوخته در قلبِ کویری ست، منم! وندر آن بیشه ی آتش زده شیری ست، منم! ای فلک! خیره به روئین تنی ات چشم مدوز، راست در ترکشِ رستم پَرِ تیری ست منم! تا قفس هست مرا لذت آزادی نیست، هرکجا در همه آفاق اسیری ست منم! زندگی سنگ عظیمی ست، ولی می شکند که روان زیرِ پِی اش جوی حقیری ست، منم! در پِی آبِ حیاتی؟ به خرابات برو - خسته از عُمر - در آن زاویه پیری ست، منم! گرچه دور است ولی زود عیان خواهد شد آنچه کوه است در آن دامنه، دیری ست منم!
حدود پرزدنم را به من نشان داده ست همان كه بال نداده ست و آسمان داده ست! همان كه در شب يلدا به رسم دلسوزي، چراغ خانه مارا به ديگران داده ست به چيست ؟ دلخوشي مردمي كه در همه عمر، به هر معامله اي هر دو سر زيان داده ست! كدام طالع نحس است غير بي عاري؟ كه رنج كشت به من ، ماحصل به خان داده ست به خان ! كه مرگ عزيزان و گريه هاي مرا، شنيده است و مكرر سري تكان داده ست! همان كه غيرتمان را گرفته و جايش، به قدر آنكه نميريم آب و نان داده ست! به ناله اي و به خطي بگوي دردت را بسا هنر كه طبيعت به خيزران داده ست! زخون پاي من و توست در سراسر دشت كه هر چه بوته ي خار است زعفران داده ست! اگر بناست نميريم جان براي چه بود؟ وگر بناست ببندم چرا دهان داده ست!؟ "بكوش خواجه و از عشق بي نصيب نباش" كه اين صفا به غزلهاي من همان داده ست!  
من نمی‌دانم چه چیزی پایبندم کرده است کوه اگر پا داشت، تا حالا از اینجا رفته بود...
شرمنده‌ام اگر نفست تنگ می‌شود از بوسه‌های پشتِ همِ بی هوای من! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
گذشت خو‌بی‌ام‌ از حد، به شک دچار شدند به احترام، کمی خم شدم سوار شدند..!
ما خسته‌ایم! خسته به معنای واقعی دل‌های ما شکسته به معنای واقعی ما لشکریم! لشکر پخش و پلا که دید؟ خیل ز هم گسسته به معنای واقعی این زخم سجده نیست به پیشانی‌ام رفیق جای دری‌ست بسته به معنای واقعی از بادبان نخیزد و از ناخدا، بخار کشتی به گل نشسته به معنای واقعی تنگ است جای ما و چنین است حال ما: باغی درون هسته! به معنای واقعی
تو خود گشایش کار از خدا نخواسته بودی؟ مبند پنجره را، پاسخ دعای تو هستم! @abadiyesher
اگر روزی یقین‌ کردی جهان جای کمی دارد چو من سر در گریبان کن گریبان عالمی دارد ‌‌‌‌‌‌‌‌ @abadiyesher
اگر روزی یقین‌ کردی جهان جای کمی دارد چو من سر در گریبان کن گریبان عالمی دارد ‌ @abadiyesher
باید که ز داغم خبری داشته باشد   هر مرد که با خود جگری داشته باشد   حالم چو دلیری ست که از بخت بد خویش   در لشکر دشمن پسری داشته باشد    حالم چو درختی است که یک شاخه نا اهل   بازیچه‌ی دست تبری داشته باشد   سخت است پیمبر شده باشی و ببینی   فرزند تو دین دگری داشته باشد  آویخته از گردن من شاه کلیدی    این کاخ کهن بی که دری داشته باشد    سردرگمی ام داد گره در گره اندوه    خوشبخت کلافی که سری داشته باشد   @abadiyesher