eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸🇮🇷
2.1هزار دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
2.5هزار ویدیو
105 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
میتوان یک عمر تنها با تماشا کردنت نو به نو مضمون فاخر در غزل‌ها آفرید @abadiyesher
ربنا خواندی و ماه رمضان پیش آمد شده مدیون لبت حالت ربانی من @abadiyesher
جرأت ابراز اینکه دوستت دارم نبود دست و پاهای زبانم را غزل وا کرده است @abadiyesher
دیر آمدم اینبار شد دردسری دیگر جز پنجره بسته به رویم هر دری دیگر امنیتی دیگر میان بیت بیتم نیست کو دستهایش تا بیابم سنگری دیگر گفتم بیا گل میکنم در بین آغوشت گفت آنچنان ناراحتم که پرپری دیگر گفتم طبیبم در پی بیمار کردم دیر گفت از کجا که نیست پای دختری دیگر گفتم که تو زیباترین الماس دنیایی پیش تو ارزان میشود هر گوهری دیگر گفتم برایش شعر پر سوز و گدازی طنز خندید و گفت از دست تو کله خری دیگر خندیدنش پایان قهر و اخم و تندی بود شعرم دوباره باز کرده معبری دیگر @abadiyesher
کار هرکس نیست از مغرور دل بردن ولی دلبربایی برده ایمان و دل و شعر مرا @abadiyesher
می‌توان یک عمر تنها با "تماشا کردنت" نو‌به‌نو مضمون فاخر در غزل‌ها آفرید @abadiyesher
کسی حساب نکرد و به احترام خودم جواب میدهم اینجا به هر سلام خودم تویی که عاشق اشعار ناب من هستی بخواه دفتر من را به انضمام خودم فقیرم از "تونداری" که رفته ایمانم تورا به بیع فضولی زدم بنام خودم به جنگ سرد نگاه  تو رفتم و حالا رسیده‌ام به فروپاشی نظام خودم شکایت از تو ندارم که برنخواهی گشت چه دردها نکشیده دل از دوام خودم زبان طعنه‌زنان پیش عقل من کند است چه زخمها که نخورده دل از کلام خودم دوباره بی‌خبر از تو به دشت برگشتند تمام قاصدکک‌های بی مرام خودم بهای حرمت دل در جوانی‌ام این است خمیده قامتم اما به احترام خودم @abadiyesher
نامهربانی هم کنی شیرینی ای دوست گاهی شفا در بین داروهای تلخ است @abadiyesher
خوب میدانم که پنهانی تماشا می‌کنی این فروپاشیدنم را در عذاب دوری‌ات @abadiyesher
دشمنم از روبرو زد دوست هم از پشت سر هرچه یارم یارتر این ضربه پنهانی‌تر است همیشه آدم از خودی بدتر میخوره 😏 @abadiyesher
هر کس از چشم تو در شهر خبر می‌گیرد شعر من قافیه‌ای تازه به سر می‌گیرد بد زمین خورده‌ام از دست قدر؛ دست قضا دست کم دست مرا کاش  به نرمی گیرد دل من خواست که رک باشد و بی طعنه ولی هرچه گفته است به دیوار تو در می‌گیرد این همه تیر خطا از سر مژگان تو ریخت شاعرت تک تک شان را به جگر می‌گیرد روز آسوده به خون جگرم شبها جنگ بین عقل و دل و هر خاطره در می‌گیرد بعد مرگم چه غزلها که بجا می‌ماند انتقام پدری را که پسر می‌گیرد رونق شب اگر از آه دل و اشک من است شعر من  رونق از احوال سحر می‌گیرد @abadiyesher
ذکرهر پیرو جوان تا که مددحیدر شد آسمان حامل شق القمری دیگر شد ذوالفقار است مگر ضربت حق را زده است نسل خیبر شکن امشب به فتوح آمده است @abadiyesher