#حضرت_زهرا_س_بستر_شهادت
#زبان_حال_امیرالمومنین_ع
ای شمع امید من که سوسو داری
در سینه ز درد وغم هیاهو داری
یک دست گرفته ای به پهلو زهرا
یک دست به روی زخم بازو داری
شاعر: #سیدهاشم_وفایی
🏴
#حضرت_زهرا_س_بستر_شهادت
#زبان_حال_حضرت_زهرا_س خطاب به #حضرت_زینب_س
🏴 امان از دل زینب
کوکب روشن من، ای مه منظومه ی من
آه ای دخترک خسته و مظلومهی من
مدتی میگذرد خواب نداری بنشین
به روی پای خودت تاب نداری بنشین
ازچه بَر دیدهی من دیدهی خود دوختهای
تو چهدیدی به رخ من که چنین سوختهای
گرچه روز محن من شب یلدای شماست
این کبودی سند غربت بابای شماست
سعی کن غم به دلت اینهمه غالب نشود
دخترم چونتو کسی اُم مصائب نشود
آنقدر داغ ببینی که دلت داغ شود
لالههای جگرت زینت هر باغ شود
چهرهی غرق به خونی زپدر میبینی
آه ازآن لحظه که در تشت جگر میبینی
دل شرر دارد و چشمان ترم میسوزد
تا تو را می نگرم من، جگرم میسوزد
شد سرشته غم و اندوه، به آب و گل تو
همه فریاد برآرند امان از دل تو
گل یاس چمنم، ای گل دردانهی من
گوش کن بر سخنم روشنی خانهی من
دل تو چون دل من همدم اندوه و بلاست
پیش روی تو عزیزم سفر کربوبلاست
باخبرباش که من پیرهنی دوختهام
پیرهن که چه بگویم، کفنی دوختهام
گرچه دربین مصیبات و بلا تنهایی
تودرآن وادی طف، نایبة الزهرایی
روشنی بخش دلم، دل زغمت تاریک است
دخترم گریه مکن، روز دهم نزدیک است
صحبت از قتلگه و سینهی افروخته است
لب فروبند «وفایی» جگرم سوخته است
شاعر: #سیدهاشم_وفایی
#حضرت_زهرا_س_بستر_شهادت
همینکه پهلوی او گاه گاه میگیرد
نفس به سینه این پابه ماه میگیرد!
مریض خانه اگر لب به آب و نان نزند...
پس از سه ماه تنش وزن کاه میگیرد!
مریض خانه اگر سیلی از کسی بخورد..
بروی صورتش ابری سیاه میگیرد
هنوز هم که هنوز است با همین حالش
علی به چادر زهرا پناه میگیرد!
کسی نگفت که این تازیانه در کوچه
به بازویش به کدامین گناه میگیرد؟!
چه آمده به سر چشمهای زهرا که..
ز چشمهای علی هم نگاه میگیرد
همینکه نام علی را به پیش او ببری
به لب ترنم "روحی فداه" میگیرد
اگر خمیده علی از نماز آیات است..
نود شب است دراین خانه ماه میگیرد..
شاعر: #سیدپوریا_هاشمی
#حضرت_زهرا_س_بستر_شهادت
#حضرت_زهرا_س_شام_غریبان
#حضرت_محسن_بن_علی_ع_شهادت
#حضرت_علی_اصغر_ع_شهادت
دخت پیغمبر اگر بیمار شد
هرچه شد بین در و دیوار شد
پیشمرگ حیدر کرار شد
هرچه شد بین در و دیوار شد
از کنیز خویش میگیرد مدد
تا از این پهلو به آن پهلو شود
چارهساز خلق، کارش زار شد
هرچه شد بین در و دیوار شد
دیگر از آیینهاش رو میگرفت
شب که میشد پهلوی او میگرفت
بارها از درد آن بیدار شد
هرچه شد بین در و دیوار شد
وقت دفنش بوالحسن خون گریه کرد
بر جراحاتش کفن، خون گریه کرد
نیمه شب کار علی دشوار شد
هرچه شد بین در و دیوار شد
در هجوم دشمن و وقت خطر
کی شنیده زن بیاید پشت در
در دفاع از مرتضی ناچار شد
هرچه شد بین در و دیوار شد
من نمیگویم، ز میخ در بپرس
از گل نشکفتهی پرپر بپرس
سینهی زهرا چرا خونبار شد
هرچه شد بین در و دیوار شد
یاس ما را جوهر نیلی زدند
آنچنان بر صورتش سیلی زدند
هر دو چشم مادر ما تار شد
هرچه شد بین در و دیوار شد
داغ شد میخ در و بیراهه رفت
بعد از مادر سوی شش ماهه رفت
راه ششماهه کُشی هموار شد
هرچه شد بین در و دیوار شد
**
گر نمیشد کشته محسن پشت در
بین خون، اصغر نمیزد بال و پر
تیر کین همدست با مسمار شد
هرچه شد بین در و دیوار شد
از مدینه تیر آمد بیهوا
خورد بر قلب غریب کربلا
ناله زد هرچه به ما آزار شد
هرچه شد بین در و دیوار شد
تیغ قنفذ از غلاف آمد برون
گودی گودال شد دریای خون
قطعه قطعه سیدالاحرار شد
هرچه شد بین در و دیوار شد
آتش این خانه وقتی گُر گرفت
کربلا بر دامن و چادر گرفت
عمهی سادات کارش زار شد
هرچه شد بین در و دیوار شد
با همان دستی که مادر را زدند
کربلا تا شام دختر را زدند
فاطمیه باز هم تکرار شد
هرچه شد بین در و دیوار شد
ریسمانِ گردن حبلالمتین
شد غل و زنجیر زینالعابدین
ظلمها بر عترت اطهار شد
هرچه شد بین در و دیوار شد
پشت در که مادر سادات رفت
روضه تا دروازهی ساعات رفت
بین کوچه صحبت از بازار شد
هرچه شد بین در و دیوار شد
شاعر: #عبدالحسین_میرزایی
#حضرت_زهرا_س_مدح
#حضرت_زهرا_س_بستر_شهادت
صعودت بود، هجده سالِ نوری در زمین بودن
عروجِ عرش یعنی با امیرالمومنین بودن
غبارِ ردّ پایت آسمان را نقشهی راه است
نخی از چادرت میگوید از حبلُالمَتین بودن
بگو از خاطراتِ قدسیات؛ از دفترِ لولاک
بگو از سالهای با خدایت همنشین بودن
بگو از رازِ زهرا بودنت؛ از زینتُاللّهی
بگو یعنی رکابِ آفرینش را نگین بودن
نمیفهمیم حتی معنی پایینترینها را
چگونه شأن تو میگوید از بالاترین بودن
هوای همنشینت هر دَم از فردوس میگوید
گلِ سجّادهات از رازِ فردوسآفرین بودن
که میگوید پس از ختمِ رُسُل وحی از زمین پَر زد؟!
بگو از روزها همصحبتِ روحالامین بودن
بخند ای دلخوشیهای علی آیاتِ لبخندت!
نمیآید به نورِ چهرهات اندوهگین بودن
* *
قنوتِ خستهات عَجّل وفاتی میبرد بالا
گریزان است مرغِ عرش، از روی زمین بودن
#رضا_قاسمی
#یکشنبههای_علوی
#حضرت_زهرا_س_مدح_و_شهادت
#حضرت_زهرا_س_بستر_شهادت
تفسیر او به دست قلم نامیسّر است
در شأن او غزل ننویسیم بهتر است
او فاطمهست معنی این نام را هنوز
از هر زبان که میشنوم نامکرّر است
در کوچه بوی آتش و در خانه عطر گل
مرز بهشت و دوزخ از آن روز این "در" است
با پهلوی شکسته هم از کوه، کوهتر
با قامت خمیده هم از آسمان سر است
لبخند میزند که بخندند بچهها
مادر اگر که جان بدهد باز مادر است
مولا هنوز اوّل بیهمنفس شدن
بانو در انتظار نفسهای آخر است!
#مهدی_مردانی
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
#حضرت_زهرا_س_بستر_شهادت
تو ای غم! دست بردار از سر من
نمانده اشک در چشم تر من
از آنروزی که بین شعلهها رفت
نفس تنگی گرفته مادر من
تنش میسوخت در هُرم شراره
سخن میگفت تنها با اشاره
تنور خانه که روشن شد امروز
سیاهی رفت چشمانش دوباره
#وحید_محمدی
#حضرت_زهرا_س_بستر_شهادت
شمع وجود فاطمه سوسو گرفته است
شب با سکوت بغض علی خو گرفته است
آتش گرفت جان علی با شرار آه
وقتی که از ولی خدا رو گرفته است
در دست ناتوان خودش بعد ماجرا
این بار چندم است که جارو گرفته است
قلب تمام ارض و سماوات و عرش و فرش
یک جا برای غربت بانو گرفته است
حتی و جود میخ و در و تازیانهها
عطر و مشام از گل شببو گرفته است
با ازدحامِ موجِ مخالف بیا ببین
کشتی عمر فاطمه پهلو گرفته است
مردی که بدر و خیبر و خندق حماسه ساخت
سر در بغل گرفته و زانو گرفته است...
#مجید_لشکری
#حضرت_زهرا_س_بستر_شهادت
#شب_جمعه
امشب گمان کنم نرود سمت کربلا
حالش بد است مادرمان، رو به قبله است
#حضرت_زهرا_س_بستر_شهادت
#زبان_حال_امیرالمومنین_ع
"باز این چه شورش است" که در خانهی علی است؟
این سوزِ گریههای غریبانهی علی است-
"کای مونس شکستهدلان! حال ما ببین"
در آتش اینکه سوخته، پروانهی علی است
"آن در که جبرئیلِ امین بود خادمش"
آتش گرفته! قاتل ریحانهی علی است
"خورشیدِ آسمان و زمین"، کنج بستر است
این خانه بعد فاطمه ویرانهی علی است
حیدر چرا به شانهی دیوار سر نهد؟
"سرهای قدسیان همه بر" شانهی علی است
" باز این چه نوحه و چه عزا و چه" شیون است؟
این جان حیدر است که در حال رفتن است
دیدی چگونه قامت یک پهلوان شکست؟!
"در" را که دید فاتح خیبر، زمین نشست
جان علی! تو گوشهی بستر چه میکنی؟!
پر میزنی و با دل حیدر چه میکنی؟!
زهرا قرار بود سپر من شوم؛ نه تو!
مرد میان رنج و خطر من شوم؛ نه تو!
با ضربهی لگد شده همدست میخ در
کار تورا به فضه کشاندهست میخ در
آتش گرفت بال تو و من گداختم
بانو سه ماه با غم و اشک تو ساختم
دیگر بخند تشنهی قدری تبسمم
تابوت هم بخواهی اگر، چشم خانمم
ای چاه! بعد فاطمه با اشک من بجوش
دیوار! در عزای جوانم سیه بپوش
ای آسمان! به نالهی شبهای من بساز
آه ای زمین! تو با تن زهرای من بساز
#داود_رحیمی
#حضرت_زهرا_س_مدح_و_شهادت
#حضرت_زهرا_س_بستر_شهادت
از غم بی دردی مردم به سینه "آه" داشت
درمیان بیت الاحزان، نالهی جانکاه داشت
گاه از چشم کبودش اشکِ غربت میچکید
گاه از پهلوی مجروحش شرارِ آه داشت
گرچه آزرده شد از همسایگان خود، ولی
لب به نفرین وانمیکرد و از آن اکراه داشت
لحظهای دست از دفاعِ از ولایت برنداشت
در غریبیِ علی، جان و دلی آگاه داشت
جان خود را او به قربان امام خویش ساخت
کوثری که عمر پر عزت، ولی کوتاه داشت
کس نمیداند مزارش را کجا پیدا کند
کاش مثل بچههای خود زیارتگاه داشت
نیست همدردی برایش ای «وفایی» درجهان
بعد زهرا گرعلی سر در میان چاه داشت
#سیدهاشم_وفایی
#حضرت_زهرا_س_بستر_شهادت
#حضرت_زهرا_س_روز_شهادت
#زبان_حال_حضرت_زهرا_س خطاب به #حضرت_زینب_س
آئینهدار کوچک مادر، صبور باش
ای داغدار حادثهی دَر، صبور باش
اینجا که نیست حیدرِ غمدیده، گریه کن
اما کنار ساقیِ کوثر، صبور باش
تو شاهدی به غسل و به دفن شبانهام
ای بال و پر شکسته کبوتر، صبور باش
من پهلویم شکسته چو قلب نحیف تو
ای دلشکسته، لالهی پرپر، صبور باش
انگار رفتنی شـدهام نازنیـن من
دیگر رسیده لحظهی آخر، صبور باش
ارثیهی تو چادر خـاکـیِّ مادر اسـت
ای خانهدار خانهی حیدر، صبور باش
زینب! هنوز اول غمهاست دخترم
ماندهست کربلای برادر، صبور باش
من صبر کردم از غم ششماهه محسنم
مادر تو نیز در غم اصغر، صبور باش
دنیا دو فرقِ چاک، تو را میدهد نشان
در ماجرای حیدر و اکبر، صبور باش
بعد از مدینه، دیدی اگر بین قتلگاه
مانده حسین با تن بیسر، صبور باش
ای جوهر صدای علی در صدای تو
خطبه بخوان! مقابل لشکر صبور باش
جان تو و حسین! خدا یار و یاورت
در داغدشت حادثه، دختر صبور باش
#امیررضا_فرجوند