#امام_زمان
از دوری تو غزل پریشان شده است
چشمان دلم ترانهباران شده است
ای آرزوی هزار آدینهٔ عشق
بیتو همهجا شبیه زندان شده است
#زینب_حسامی
قهری و من پُرم ، پُرم از پرسش و اگر
می آیی عاقبت تو به این شعر بی خبر
پلکم پریده است یقین دادمش که تو
می آیی از سکوت شب و می زنی به در
می آیی و برات شده بر دلم که من
در پای تو درختم و تو غیرتِ تبر
آری بزن به ریشه ی من بیشتر بزن
محکم بزن که هیچ شوم هیچ بی اثر
محکم بزن تو خرد کن و عاشقم نباش
چیزی ندادمت به خدا غیر درد سر
پا پس نکش بیا و دوباره شبیه قبل
من را کنار شعر و غزل با خودت ببر
من را ببر به دشت به رویا به ماهتاب
من را ببر به شب به ستاره به دورتر
من را ببر به کوچه ی یاس و به بوی سیب
من را ببر به میکده ی عشق با هنر
قهری ؟ چرا ؟ مگر که عزیزم چه گفته ام ؟
هی فکر میکنم به تو با چشم های تر
بی تو سیاه تر شدم از یک شب سیاه
با تو سپیدتر شدم از لحظه ی سحر
حالا بیا به آشتی و چای و منزوی
حالا بیا غزل به غزل هیچ سر به سر
عشق است واژه ای که نگفتیم ما به هم
در کوچه باغ قصه ی ما هست یک نفر ....
همواره عشق می رسد از راه بی دلیل
همواره عشق می رسد از راه بی خبر
#زینب_حسامی
غدیر فرصت عشق است و مستی مازاد غدیر عید ولایت شد و بهار آباد به روی دست محمد علی که بالا رفت از آسمان غزل و نقل و آفتاب افتاد #زینب_حسامی
تقدیم به ارغوانی ترین شش ماهه ی عالم
مثل خورشید کوچکی بوده روی دستان ِکهکشانی ها
او که پیچید مثل نیلوفر ،دور لب های ارغوانی ها
آفتابی که عالم امکان، بوده چون ذره در مقابل او
چشم هایش شکوفه های انار ،بوده در بزم جانفشانی ها
با نگاهی قشنگ بر بابا ، گفته او از تمام احساسش
حرفهای نگفته ی هم هست ، در الف بای بیزبانی ها
با دو دستی که رنگ باران داشت گفت :رحمی که طفلکم تشنه است
اندکی آب ، شد لب نوزاد!! خشک چون برگ شمعدانی ها
بچه آ هو تکان تکان می خورد ، روی دستان پر تب بابا
زیر حلق علی نمایان شد ،کور گردد کمان جانی ها
حرمله با کمان نشانه گرفت ، رو به سمت غزال و بابایش
حلق شش ماهه ای پر از خون شد ،در لالا لای نغمه خوانی ها
صبر کن یک صدای عرشی گفت، نازنینم ،خودم خریدارم
خون گرم علی که بالا رفت ، خیره گشتند آسمانی ها
زینب و داغ بیقراری که ... ، زینب و چشم اشکباری که
پشت خیمه رباب حاضر بود ، زینبش دید جانفشانی ها ...
#زینب_حسامی
هدایت شده از جزیرهٔ تنهایی
از دوری تو غزل پریشان شده است
چشمان دلم ترانهباران شده است
ای آرزوی هزار آدینهٔ عشق
بیتو همهجا شبیه زندان شده است
#امام_زمان
#زینب_حسامی
گاهی که شهد معجزه را میچشانیام
در روبهروی پنجرهات مینشانیام
از دل سلام میکنمت مهربانترین
آیا به سمت جاذبهات میکشانیام
با اشک ِ توبه آمدهام در حضورتان
سوی بهشت روضهی خود میرسانیام
گرد و غبار روی دل من نشسته است
در حسرت سبک شدنم میتکانیام
مولا دخیل بستهی لطف توام هنوز
می.خواهم از کنار ضریحت نرانیام
چون مشهدالرضای شما بوی عشق داشت
دلبستهی شما شدهام ،آسمانیام
#زینب_حسامی
@abadiyesher
به زخمهای پیاپی چقدر تن دادیم
که راه باغ وطن را به خارکن دادیم
به ضربههای مکرر فقط نشستیم و
عمل نکرده فقط داد با سخن دادیم
به جای مشت دمادم دلیل بافیدیم
حواله خنده، به دشنام بددهن دادیم
که کارمان شده تنها شعار پشت شعار
به جان لالهی زیبایمان کفن دادیم
سکوت کرده و گفتیم مصلحت این است
همین شده است که جان، جای خویشتن دادیم
عقب نشینی ما از سر درایت نیست
هلا که رو به سگ هار راهزن دادیم
چقدر تعزیه خوانی چقدر مرثیه _ سوگ
به منفعت تبری دست بیوطن دادیم
چه کردهایم بگو ما برای حضرت عشق
به جای یوسف او کهنه پیرهن دادیم
هزار بیت نوشتیم در ملامت شب
به انفعال شکسته به وعده تن دادیم
به اشک ناله نوشتیم در مجاز ولی
تبر به گردهی رعنای نارون دادیم
شبیه طبل تهی هی صدا درآوردیم
سیاست علوی را به فوت و فن دادیم
منافقان نفوذی _ منافقان سیاه
چقدر خون به دل پیر بتشکن دادیم
قسم به پنجهی خون ریز هر شغال و شغاد
نشان خانهی خود را به گورکن دادیم
#زینب_حسامی
@abadiyesher
از لب سرخابی ات عناب میریزد فقط
از شب چشمان تو مهتاب میریزد فقط
تو شبیه حضرت مریم مقدس بوده ای
از زلال چشمهایت آب میرزد فقط
تا دهن وا میکنی حافظ تعجب میکند
از لبانت مصرعی نایاب میریزد فقط
تو بچرخان تاس چشمت را که از الماس چشم
شیش و هشت و رمل و اسطرلاب میریزد فقط
ناز کم کن حضرت حوا نرو با دلبری
چین به چین از دامنت شبتاب میریزد فقط
برق چشمت را بپوشان آدم است و وسوسه
از نگاهت دم به دم قلاب میریزد فقط
میشود ارام اعصابم کنار خندههات
از لبت یک بسته قرص خواب میریزد فقط
#زینب_حسامی
@abadiyesher
عبادت میکنم با شعر خود چشمان شاعر را
بیاور قهوه ای تا پر کنم فنجان شاعر را
خراسانم که عطر زعفرانش را تو آوردی
خراسانی که شیدا کرده او تهران شاعر را
برایت ابر هستم آسمان هستم جنون هستم
همان ابری که طوفان میکند باران شاعر را
بیا در کافهای با شعر و چای و توت لبهایت
که باید پر کنم از بادهها قلیان شاعر را
لبم را بوسه خواهی زد انار ساوهای هستم
که میخواهد ببیند هر زمان طغیان شاعر را
من آن ارگ بمم که برده دل از هرچه کرمانست
شبیه قم که بوسیده لب سوهان شاعر را
#زینب_حسامی
@abadiyesher
تا کی به گریه صبر کنم انتظار را سالی گذشته چشم به راهم بهار را
میریزد از لبان ترت شربت غزل انگار دیده است جهان شهریار را
در تخته نرد عشق سرم روی میز رفت تاوان من سر است بیاور تو دار را
روی لبت به خنده عسل ریختی؟ بگو آیا به این هوس تو گرفتی شکار را ؟
تلخ است قهوهی قجر چشمهای تو من عاشقم به قهوه همین زهرمار را
ابروی تو کمان نفس گیر آرش است برده است آن کمانی ابرو قرار را
یلدا نشسته است سر سفرهی غزل هی دانه کن به سرخی شعرت انار را
دیکتاتور غزل شدهای سهم من کجاست ؟ بشکن قلمروی غزل ِ انحصار را
اخمت هجوم صاعقه شد روی قلب ابر خطی نکش ادامهی این ذوالفقار را
عاشق شدم که پر بزنم بال من کجاست ؟ جبر است و دادهام به شما اختیار را
بد باختم به بازی بازار سرنوشت مثل کسی که باخته میز قمار را
باشد قبول دوست نداری مرا برو شاعر شدم که ابر بریزم هوار را
تو رفتهای و از دل من صبر رفته است نم نم ببارمت به غزل روزگار را
حالا نشسته است کسی رو به روی شعر عاشق به گریه خواند غم این دچار را
#زینب_حسامی
@abadiyesher
به روی آینهها سنگ بی هوا نزنید
به روی زخم علی با نمک دوا نزنید
بگو که حضرت زهرا دلیل ایجاد است
لگد به سورهی کوثر به هل اتی نزنید
به روی پهلوی پروانهای که میسوزد
به ضربههای مکرر جدا جدا نزنید
مگر که بال ظریفش چه طاقتی دارد
به روی بال و پرش تازیانه را نزنید
به جای دستهی گل بار هیزمی نبرید
لگد به روی دری که نگشته وا نزنید
نبوده مزد رسالت شهادت زهرا
قسم به جان محمد به آن خدا نزنید
اگر که قصد زدن کرده اید نامردان
کنار چشم علی پیش بچهها نزنید
به هر قنوت نمازش دعایتان کرده
به پیش چشم حسن ضربه با صدا نزنید
شکست حرمت آیینه.های عشق و امید
هزار شعلهی آتش به کربال نزنید
کسی به زیر گلو بوسه زد به گریه و گفت
که خیزران به لب ماه سر جدا نزنید
به قصد قرب الی الله سر جدا نکنید
و خیزران به لب شمس و الضحی نزنید
ببین که خار نشسته به پای زخمی او
لگد به پای رقیه دگر شما نزنید
#زینب_حسامی
@abadiyesher
🌼اخوانیهای از خانم ناهید خلفیان برای اعضاء گروه مداقه🌼
از شأن و شکوهش چقدر میدانی؟
اخلاصش شد الگوی هر ایرانی
استاد شریفِ شعرها شد مثل
شمس الشعرا محتشم کاشانی
برای استاد #حیدر_محمدنژاد
🌼
چشمان تو بر شعر کویری افتاد
بر ما بختِ بهارگیری افتاد
با خواندن شعر کمنظیرت:استاد!
فکرم هر دم یاد نظیری افتاد
برای جناب #عبدالعظیم_محمدی
🌼
بانوی محبت وصفا، عشقپرست
بهر هیجان شعر خودکار به دست
الهام است و زارع رزهای غزل
در شعر شبیه عاطفه موسوی است
برای خانم #الهام_زارع
🌼
ایشان که ملوک الشعرایی است بدیع
استاد بداهههای زیبا و سریع
او کیست به جز جناب یا صاحب صبر؟
همقد بهار است، شکوفا و رفیع
برای جناب #یاصاحبصبر
🌼
چون ماه پس ابر نهانی هستی
یک بانوی شاعر جهانی هستی
سیمای کلامت چقدر سیمین است
بسیار شبیه بهبهانی هستی
برای خانم #آمنه_آلاسحاق
🌼
شیرین گشته از قلمش کام گروه
پربار شده تمام ایام گروه
آقای رباعیات شورانگیز است
درزی شده است مثل خیام گروه
برای جناب #مرتضی_درزی
🌼
باران بفرست، گاه برقی، رعدی
یک بار ترانه گفتهای، کو بعدی؟
رو شد به فراخور غزلهای شما
ذوقی که به ارث بردهای از سعدی
برای جناب #امیرحسین_پورعزیز
🌼
تو در شب شعرها غزلافروزی
دایر کردی کلاس مِهرآموزی
همت بکن و شبیه نامت بدرخش
الحق که شما مولوی امروزی
برای جناب #سعید_درخشان
🌼
چندی است به جمع شاعران پیوستی
بر آتش شور و شعر داری دستی
فامیلی تو نبیحسینی است ولی
بانو چقدر نجمهٔ زارع هستی
برای خانم #محدثه_نبیحسینی
🌼
سرشار از حس شادی معنوی است
استاد ردیف شعر و حرف روی است
مرضیهٔ عاطفی است اما غزلش
زیبا مثل مَهَستی گنجوی است
برای خانم #مرضیه_عاطفی
🌼
با شعر و غزل عهد اخوت بستی
چون رود روان و ساده و یکدستی
باغ غزلت سیب بهشتی دارد
تو آینهٔ رابعه بلخی هستی
برای خانم #مهتاب_بهشتی
🌼
خدا به خاکمان گلزار داده
به ایران شاعری قهار داده
که الحق مصلح شهر غزلهاست
شبیه طاهره صفارزاده
برای خانم #پریسا_مصلح
🌼
بازار غم به یمن کلامش کساد شد
میزان و قدر و مایهٔ شعرش زیاد شد
معصومهٔ عزیز پر از شاعرانگی است
خیلی شبیه فاطمه عارفنژاد شد
برای خانم #معصومه_مشهدیزاده
🌼
هر دفتر او رنگ بهار است یقین
در فتح غزل طلایهدار است یقین
یک شاعر فرزانه و بانویی پاک
در شعر چو نغمه مستشار است یقین
برای خانم #فرزانه_پورنظری
🌼
بانوی غزل، شاعر بالذات شده
همرنگ لباس سبز جنات شده
احسنت به زینب حسامی احسنت
شعرش مثل انسیه سادات شده
برای خانم #زینب_حسامی
🌼
شیرینسخن است، در غزل قناد است
با شعرش عمر غصهها بر باد است
گفتند ابوسعیدابالخیر کجاست؟
گفتیم آنجا: جواد شاهآباد است
برای جناب #جواد_شاهآباد
🌼
تو داشتهای همیشه شعری به کفی
تو صاحب سبکی، قَدَری، باهدفی
الحق که نمونه و خدای غزلی
تو بانوی بینظیر؛ زینب نجفی
برای خانم #زینب_نجفی
🌼
در شهر و دیار شعرها نامی شد
گاهی شده کدکنی، گهی جامی شد
هر ثانیه چشمهسار شعرش جوشید
دریای کلام: میم اسلامی شد
برای جناب #محمدرضا_اسلامی
🌼
در شهر مداقه شعرباران شده است
از دفتر او غزل فراوان شده است
طبعش که شبیه شعر قهفرخی است
پروانهٔ شعر جمع مستان شده است
برای خانم #مستان
🌼
بذر هیجان ریخته در جان گروه
هی شوق نشانده کنج ایوان گروه
یک ناصر فیض در همینجا داریم
مهمان خدا شده است مهمان گروه
برای خانم #جعفری(مهمان خدا_لیلاترین)
🌼
شعرش رود و قافیههایش دریاست
نور قلمش در دل سنقر برجاست
بانوی غزل، نامی سنقر شده است
یک نسخهٔ آقای خزایی اینجاست
برای خانم #زهرا_خزائی
🌼
بر مریم احمدی هزاران احسنت
بر طبع لطیف و شعر ایشان احسنت
در شعر و غزل مجید ترکآبادی است
الله الله از دل و از جان احسنت
برای خانم #مریم_احمدی
🌼
کارش هجو سیاسیِ اعیانی است
او وحشی بافقی است یا زاکانی است؟
الحق که قریحهٔ رفیعی دارد
استاد قلم، جناب وردنجانی است
برای جناب #احمد_رفیعی_وردنجانی
🌼
طبعت به خیال شعرها پر داده
همواره به ما قدرت باور داده
نای قلمت صوت رسایی دارد
انگار که فاضل نظری سر داده
برای خانم #معصومه_رسایی
🌼
منشور رباعیاش سراسر نور است
رقص قلمش حاوی شوق و شور است
سیدعلیِ میرعلیاکبری است
در جذْبهٔ شعرش خودِ عرفانپور است
برای جناب #سیدعلی_میرعلیاکبری
🌼
همراه رباعی است و همپای غزل
از دفتر او رسیده دریای غزل
در عالم شعرها جهانداری شد
آقای محمدی است آقای غزل
برای جناب #محمدحسن_محمدی
🌼
#ناهید_خلفیان
@abadiyesher