eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.5هزار دنبال‌کننده
7.7هزار عکس
1.8هزار ویدیو
26 فایل
راه ارتباط با آبادی شعر: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
عاقبت دستانمان رو می شود با شعر ها مثلِ چشمانی که بعد از گریه ها پُف می‌کنند...
عاقبت دستانمان رو می شود با شعر ها مثلِ چشمانی که بعد از گریه ها پُف می‌کنند...
از آن سکوت پر از گفته ی نهان پیداست دل تو مرد ِ "به عشق اعتراف کردن" نیست
بسی زیبا👌👌 در چشمِ تو دیدم غم پنهان شده‌ات را پنهان نکن احساسِ نمایان شده‌ات را یا دست بر این قلبِ پریشان‌ شده بگذار یا جمع کن آن موی پریشان شده‌ات را جز شانه‌ی پر مهر تو ، کو شاخه‌ی امنی ؟ گنجشکِ کم و بیش هراسان شده‌ات را گاهی به نگاهی شده یک پنجره وا کن این عاشقِ پابندِ خیابان شده‌ات را ‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌ ‍‌
همچنانی که بید مجنون را تُندی گردباد خواهد کُشت عاقبت، عاشق پریشان را قهر... قهر زیاد خواهد کُشت   رودم و در پی تو افتادم ای بهار دویده در بیشه رفتنت چله ی زمستان است، رود را انجماد خواهد کُشت معنی خنده چیست؟ جز آری معنی اخم چیست؟ غیر از خیر تا مرا عاقبت به خیر کنی، عشق را این تضاد خواهد کُشت   هیچکس از تبار من، بی عشق قدر یک روز نیز زنده نماند آری این رسم کهنه، بی تو مرا در همین امتداد خواهد کشت سال ها همدم غمت بودم، آنچنان که برادریم... اما آخر شاهنامه معلوم است، تهمتن را شغاد خواهد کُشت
سوگند به قلبی که در این سینه نشسته من نیستم این پیر ِدر آیینه نشسته
از خاطر آزرده‌ام هرگز نخواهد رفت زخمی که از آن خنده‌های بانمک خوردم
از خاطر آزرده‌ام هرگز نخواهد رفت زخمی که از آن خنده‌های بانمک خوردم
چو رنج بوده فقط سهمم از جهان شما خوشا به کنج اتاقم، خوشا جهان خودم
راهت چرا همیشه به دل ختم می شود؟ دلگیر و دلشکسته و دلتنگ و دلخوری..
پای مرا اگرچه به دام ِهوس کشید پایی که هیچ پیش نیاورد، پس کشید عمری میان بیشه کمین کرد و عاقبت دست از «شکار ِآمده در تیررس» کشید گفتم: «که‌ای؟» به خنده درآمد که: هیچکس آتش به جانم -آه- همین هیچکس کشید پر داشتم، هوای پریدن نداشتم کارم به آب و دانهٔ کنج قفس کشید حوّای من، هوایی ِبیگانه بود و رفت دیگر چگونه می شود اینجا نفس کشید؟
راهت چرا همیشه به دل ختم می شود؟ دلگیر و دلشکسته و دلتنگ و دلخوری... 💕
از راه رسید عید، اما بی تو... نوروز فقط «اول فروردین» است!
از خاطرِ آزرده‌ ام هرگز نخواهد رفت زخمی که از آن خنده‌ های بانمک خوردم!
دلم به وعده‌ی همراهی که خوش باشد؟ که نیست پشت سرم غیر سایه‌ام، یاری...
[به دشمنان قسم خورده احتیاجی نیست که دشنه می‌خورم از دست دوستان خودم ➰🎴]
دلم به وعده‌ی همراهی که خوش باشد؟ که نیست پشت سرم غیر سایه‌ام، یاری...
چشم تا وا میشود، دل ساده میریزد فرو قصر بی‌دروازه را، راحت تصرف میکنند!
دلگیر مشو گر گله کردم ، چه توان کرد؟
دلم به وعده‌ی همراهی که خوش باشد؟ ڪه نیست پشت سرم، غیر سایه‌ام، یاری
نه به چاهی نه به دام هوسی افتاده دلم انگار فقط ياد كسی افتاده...
شادم از عمری که زخمم، منّت مرهم نبُرد گفت هرکس «حال و روزت چیست؟» گفتم عالی‌ام
شادم از عمری که زخمم، منّت مرهم نبُرد گفت هرکس «حال و روزت چیست؟» گفتم عالی‌ام
از عشق مخفیانه چه جرمی بزرگتر؟! شاید سبک شدی دل من، اعتراف کن
آنکه می پنداشت من لبریز از خوشحالی ام پی نبرد از خنده ی تلخم به دست خالی ام