eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸🇮🇷
2.1هزار دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
2.5هزار ویدیو
105 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
'🌱🌧 مرا جانی و من تا کی توانم زیست دور از تو !
به کسی سپار دل را که دلت نگاه دارد ‌..
💠 ما را به‌جز خیالت، فکری دگر نباشد در هیچ سر خیالی، زین خوب‎‌تر نباشد کی شبروان کویت آرند ره به سویت عکسی ز شمع رویت، تا راهبر نباشد ما با خیال رویت، منزل در آب دیده کردیم تا کسی را، بر ما گذر نباشد هرگز بدین طراوت، سرو و چمن نروید هرگز بدین حلاوت، قند و شکر نباشد در کوی عشق باشد، جان را خطر اگرچه جایی که عشق باشد، جان را خطر نباشد گر با تو بر سر و زر، دارد کسی نزاعی من ترک سر بگویم، تا دردسر نباشد دانم که آه ما را، باشد بسی اثرها لیکن چه سود وقتی، کز ما اثر نباشد؟ در خلوتی که عاشق، بیند جمال جانان باید که در میانه، غیر از نظر نباشد چشمت به غمزه هر دم، خون هزار عاشق ریزد چنان‌که قطعاً کس را خبر نباشد از چشم خود ندارد، سلمان طمع که چشمش آبی زند بر آتش، کان بی‌جگر نباشد 🍃
خوش بخند ای دل، که اینک صبح خندان می‌دمد خوش برقص ای ذرہ که اینک مهر رخشان می‌رسد.
هر کَسی می‌کند از یار مُرادی، حاصل حاصلِ من غمِ یارست و خوشا حاصلِ من!
الا ای صبحِ مشتاقان بگوخورشيدخوبان را كه تا كِی ذره سان گردند در كويت هواداران؟
. آب ، خاشاڪ چو بر خاطر خود دید، چہ گفت:؟ گفت: شڪ نیست ڪہ هر چیز،، ڪہ بر ماست زِ ماست...
دل رفت و عمر رفت و روان رفت و بعد از این ماییم و آهِ سرد و لبِ خشک و چشمِ تر...
‌ گفتم که چرا رفتی‌و تدبیر تو این‌ بود گفتا چه توان کرد که تقدیر همین بود... گفتم که نه وقت سفرت‌ بود چنین‌ زود گفتا که نگو مصلحت دوست در این بود...  
ما را به جز خیالت، فکری دگر نباشد در هیچ سر خیالی، زین خوبتر نباشد کی شبروان کویت آرند ره به سویت عکسی ز شمع رویت، تا راهبر نباشد ما با خیال رویت، منزل در آب دیده کردیم تا کسی را، بر ما گذر نباشد هرگز بدین طراوت، سرو و چمن نروید هرگز بدین حلاوت، قند و شکر نباشد در کوی عشق باشد، جان را خطر اگر چه جایی که عشق باشد، جان را خطر نباشد گر با تو بر سر و زر، دارد کسی نزاعی من ترک سر بگویم، تا دردسر نباشد دانم که آه ما را، باشد بسی اثرها لیکن چه سود وقتی، کز ما اثر نباشد؟ در خلوتی که عاشق، بیند جمال جانان باید که در میانه، غیر از نظر نباشد چشمت به غمزه هر دم، خون هزار عاشق ریزد چنانکه قطعاً کس را خبر نباشد ازچشم خود ندارد سلمان طمع که چشمش آبی زند بر آتش، کان بی‌جگر نباشد @abadiyesher
بی‌وفا می‌خواندم، آن بی‌وفا، پیداست کیست من به مهرش می‌دهم جان، بی‌وفا پیداست کیست باز بی مهر و وفا، می‌خواندم اما به گل مهر نتوان کرد پنهان، بی‌وفا پیداست کیست بی‌وفا آن است کو بر گردد از پیمان و عهد ما بر آن عهدیم و پیمان، بی‌وفا پیداست کیست @abadiyesher
ای نسیم صبح بوی جانفزا می‌آوری من نمی‌دانم که این بوی از کجا می‌آوری؟ ای نسیم از خاک کوی یار، حاصل کرده‌ای تا نپنداری که از باد هوا می‌آوری @abadiyesher