eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.5هزار دنبال‌کننده
7.6هزار عکس
1.7هزار ویدیو
26 فایل
راه ارتباط با آبادی شعر: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
گقتی این حس را ببر از یاد و تنها دوست باش خسته ام از عشق ، اما از رفاقت بیشتر
که بر قراری با او..که من قرار ندارم ”چکار داری ام‌آقا”...بگو‌چکار ندارم کسی به جز تو کنارم..کجا نشسته در این شهر؟ که جز خیال تو‌ با هیچکس‌قرار ندارم حصار می شود آغوش او تو را و‌من اینجا به جز‌دو زانو ی ماتم‌در انحصار ندارم چقدر ریشه دواندی...چگونه می‌شود آیا که در هوای تو سبزم‌ولی بهار ندارم مرا همینکه به راه تو چشم‌دوخته ام بس در انتظارم و هیچ از تو‌انتظار ندارم
قاب عکسی کهنه‌ام در گنجه...پیدا کن مرا بر غبار صورتم دستی بکش‌؛ ها کن مرا از تماشا کردن باران که لذت می‌بری... روبرویم ساعتی بنشین، تماشا کن مرا دستهایت زیر چانه خیره شو در چشم من بغض اگر کردی نترس و باز حاشا کن مرا حاصل تفریقت از آغوش من گرچه غم است از حواس جمع آن آغوش منها کن مرا به همان تنهایی‌ام بسپار.... بعد از سالها یک صدا می‌آید از گنجه....که پیدا کن مرا
قاب عکسی کهنه‌ام در گنجه، پیدا کن مرا بر غبار صورتم دستی بکش‌؛ ها کن مرا از تماشا کردن باران که لذت می‌بری... روبرویم ساعتی بنشین، تماشا کن مرا دستهایت زیر چانه خیره شو در چشم من بغض اگر کردی نترس و باز حاشا کن مرا حاصل تفریقت از آغوش من گرچه غم است از حواس جمع آن آغوش منها کن مرا به همان تنهایی‌ام بسپار.... بعد از سالها یک صدا می‌آید از گنجه....که پیدا کن مرا
‏هر عاشقی گریست، به یادت گریستم چشمان من چکیده‌ی غم‌های عالمند