به غریبی به بقیع و به غریب الغربا
سحر هشتم ما را تو ز غربت برهان
#سید_مرتضی_س_طباطبایی
اللهم عجل لولیک الفرج
شعری متفاوت ،،دَ دَ،، در سال نوشتم
لکنت به زبانم ،،وَ وَ،، خوشحال نوشتم
🌸چیزی دگر از فرصت امسال نمانده🌸
از قصهٔ تو من ،،سِ سِ،، سریال نوشتم
آنقدرْ نگاهت غلط انداخت مرا تا
املای تو را با ،،طُ طَ،، طبخال نوشتم
حافظ فقط از بخت بدم گفت ولی من
فاضلْ نظری خوانده ،،ت،، تا فال نوشتم
فرصت کم و شعرم خم و باران نم و دنیا
از نام تو تنها ،،دِ دِ دا،، دال نوشتم
حتما که دعا خوانده خدا ویژه برایم
باطل شده آن ،،رم،، که به رمال نوشتم
دو دو سَ سَ تت دا رَ رَ رم سخت، ولی شد
شد سخت ولی بیت به هرحال نوشتم
#سید_مرتضی_س_طباطبایی
چه تقارن قشنگی رمضان و عید امسال
سحر روز نهم شد سحری به احسن الحال
به علمدار حسین و عطش لب برادر
به ظهور منتهی کن شب قدر ما در این سال
#سید_مرتضی_س_طباطبایی
سال تحویل شد و من نگرانم غزه
چه زمانی رسد از ظلم رهایی یابد
خود ارباب در آغوش کشاند دانی
با لب تشنه شهادت چه بهایی یابد
#سید_مرتضی_س_طباطبایی
چشم بر هم زدم و شد سحر یازدهم
چشم بر هم بزنی این رمضان هم رفته
#سید_مرتضی_س_طباطبایی
چون صفر آمد و رفتش بِنشینم به عزا
به غریبی به بقیع و به غریب الغربا
ماه غربت شده تا آل علی دریابیم
چه کشیدند و چه دیدند و غریبند آنها
آه پیغمبر ما کشته شده مثل حسن مثل رضا
ماجرایی که غریب است و عجیب است أسفا
آه از کوچهٔ معروف بنی هاشمیان
سرشان آمده آنجا چه بلاها چه بلا
آه از درد حسن دیده که مادر سیلی
خورده از دست جفاکارِ پسر، ابن خطا
همسرش در عوض اینکه کنارش باشد
جای آب او دهدش کاسه ای از زهر جفا
آتشی در جگرش شعله کشید از نفسش
طشت خون پر شده بی هیچ صدا هیچ صدا
مثل این جد غربیش شده مرگش یکسان
کشتهٔ زهر جفا بخت حسن بخت رضا
یادگاران حسن کرب و بلایی شده اند
قاسم بن الحسن و پیش عمو،عبدالله
حق آن نیست نگویم چه کشید اختر او
مظهر صبر خدا زینب او کنز حیا
مادرش بین در و ضربت سر بر پدرش
یا حسن خون جگرش یا که حسین غرق بلا
تو کریم بن کریم بن کریمان هستی
معدن جود و سخایی تو به هر صحن و سرا
جان من هم بفدای تن افتاده غریب
که ندارد نه ضریح و نه چراغی نه بنا
#سید_مرتضی_س_طباطبایی
@abadiyesher
ماه گرفت و تو به یاد آمدی ام ماه من
علت اشک و غم و بغض و دمِ هر آه من
آمده بودم که تو را سیر تماشا کنم
نیست گناهی به نگاهِ گَه و بیگاه من
هیچکسی هیچ کجا هیچ زمانی نشد
قَدر قدم های تو چون سایهٔ همراه من
تا که گرفتی رخ خود را همه جا تیره شد
ماه بلندم تو ببین طاقت کوتاه من
وقت نهان گشتن تو امر نمازم نمود
خلوت خوبیست میان تو و الله من
#سید_مرتضی_س_طباطبایی
آبادی شعر 🇵🇸
بنویسید که در اول این مهر،پدر
ب...ب...او آب نخورد و ج...ج....جان داد به در
#سید_مرتضی_س_طباطبایی
بنویسید که در اول این مهر،پدر
خواست تا نان بدهد در عوضش جان داده
#سید_مرتضی_س_طباطبایی
عشق یک روز خودش بود و هم اکنون همه او
نقش سردار پدیدار شده در هر سو
مانده از قدرت پوشالی صهیون بادش
کفر،افتاده ز پا و زده اکنون زانو
مرد میدان بخدا ناظر این پیروزیست
شیر،اینجاست ببین موش کثیف ترسو
از کِش و سنگ و کلوخ و اثر یک آجر
ما رسیدیم به جنگیدن در رو در رو
تازه این زلزله یک بازی کوچک نقش است
انتقامیست به اندازه یک ذرهٔ مو
جنگ در خاک تلاویو به زودی حتمی است
مشت خورده به تن نحس نتانییاهو
حرف سید علی خامنه ای باور شد
اسب بازنده ندارد که قمار ای یابو
#سید_مرتضی_س_طباطبایی
من روزم و پاییزم و شعر غزلی که
با مهر نشستی به دل این همه اوصاف
#سید_مرتضی_س_طباطبایی
یک بوسه بده بر من و صد بوسه بچسبان
در فصل زمستان بغلت شد بغلستان
#سید_مرتضی_س_طباطبایی