eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.1هزار عکس
1.9هزار ویدیو
43 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
چه گویمت؟ که تو خود با خبر ز حال منی چو جان، ‌نهان شده در جسم پُر ملال منی چنین که می‌گذری تلخ بر من، از سر قهر گمان بَرم که غم‌انگیز ماه و سال منی خموش و گوشه نشینم، مگر نگاه توام لطیف و دور گریزی، مگر خیال منی ز چند و چون شب دوریت چه می‌پرسم سیاه‌چشمی و خود پاسخ سؤال منی چو آرزو به دلم خفته‌ای همیشه و حیف که آرزوی فریبنده‌یِ محال منی هوای سرکشی‌ای طبع من ‌مکن که دگر اسیر عشقی و مرغ شکسته‌بال منی ازین غمی که چنین سینه‌سوز سیمین است چه گویمت؟ که تو خود باخبر ز حال منی 👤
"می‌خواهَمَت" که خواستَنی‌تَر زِ هَر کَسی کـو واژه‌ای که سـاده‌تَر از این بَیان کُـنَـم؟
رفتم اما دل من مانده برِ دوست هنوز می بَرم جسمی و دل در گرو اوست هنوز!
رفتم اما دل من مانده برِ دوست هنوز می بَرم جسمی و دل در گرو اوست هنوز!
شوریده ی آزرده دل ِ بی سر و پا من در شهر شما عاشق انگشت نما من دیوانه تر از مردم دیوانه اگر هست جانا، به خدا من،به خدا من، به خدا من
۰۰ چه گویمت؟ که تو خود با خبر ز حال منی چو جان، ‌نهان شده در جسم پر ملال منی
•○🌘 ز بس نشستم و با شب حدیث غم گفتم ز غصہ رنگ من و رنگ شب پرید بیا..!
. محبوبِ من!- دریغ- نمی دانی هرگز مرا به سوی تو راهی نیست حاصل ز بیقراری و مشتاقی غیر از نگاه ِ گاه به گاهی نیست
می خواهمت که خواستنی تر ز هر کسی! کو واژه ای که ساده تر از اين بيان کنم؟!
این که با خود میکشم هرسو مپنداری تن است گور گردان است و در آن آرزو های من است!
با خون من با جان من در هر تپیدن از دلم ، آید صدای پای تو...
گفتی که مرا با تو نه سِرّی نه سری هست! گر سرّ و سری نیست، نهانی نظری هست...
گر چه با دوری ِ او زندگی ام نیست ، ولی یاد او می دمدم جان به رگ و پوست هنوز...
☆ چه سکوت سرد سیاهی، چه سکوت سرد سیاهی! نه فراغ ریزش اشکی، نه فروغ شعلهٔ آهی نه به چهرهٔ تو خراشی، ز درون خسته نشانی نه به سینهٔ تو خروشی، ز دل شکسته گواهی چه به جز دمیدن سرخی، که شکفته از گل زخمی؟ چه به جز دمیدن سربی، که نهفته در خم راهی؟ به نسیم کوی شهیدان، نفرستی از چه درودی؟ که غمین گذشته ز دشتی، نه گلی در او، نه گیاهی  همه دیده بسته ز وحشت، همه لب گزیده ز حسرت نه بشارتی به کلامی، نه اشارتی به نگاهی چو فروغ نیزه ببینی، ز گلوله بر حذرم کن! که به شام گزمه جز این‌ها، نه ستاره هست و نه ماهی به حریم تربت مردان، ز حریر پرده نظر کن که به باد رفته چه سرها، به لزوم پاس کلاهی  من و بانگ نفرت و نفرین، که نمانده چاره به جز این تو و همنوایی آمین، چو فغان کنم که: الهی...
دلم ز هرچه به غیر از تو بود خالی ماند در این سرا تو بمان ای که ماندگار تویی
با آن‌همه دلداده، دلش بستهٔ ما شد😌 ای من به فدای دل دیوانه پسندش!😉
ای رفته ز دل، رفته ز بر، رفته ز خاطر بر من ننگر! تاب نگاه تو ندارم!
می‌روی و خطاست این شیوهٔ نابجاست این قهر ز من چه می‌کنی؟ بهر تو همچو من کجا؟
بر من گذشتی، سر بر نکردی از عشق گفتم، باور نکردی دل را فکندم ارزان به پایت سودای مهرش در سر نکردی
با آن همه دلداده دلش بسته ی ما شد ای من به فدای دل دیوانه پسندش نرگس ز چه بر سینه زد آن یار فسون کار ترسم رسد از دیده ی بدخواه گزندش تامین اجتماعی
یک بوسه بس است از لب سوزان تو ما را  تا آب کند این دلِ یخ بسته‏ ی ما را  ! من سردم و سردم ، تو شرر باش و بسوزان ! من دردم و دردم ، تو دوا باش خدا را ! جان را که مه آلود و زمستانی و قطبی ‏ست‏  با گرم‏ترین پرتو خورشید بیارا  از دیده بَرآنم همه را  جز تو بِرانم‏  پاکیزه کنم پیش رُخت آینه‏ ها را  من برکه ی آرام وُ  تو پوینده نسیمی‏  دریاب ز من لذت تسلیم و رضا را  گر دیر و اگر زود ، خوشا عشق که آمد  آمد که کند شاد و دهد شور فضا را  هر لحظه که گل بشکُفد آن لحظه بهار است‏  فرزانه نکاهد ز خزان ارج و بها را  می ‏خواهمت آن قَدْر که اندازه ندانم‏  پیش دو جهان عرضه توان کرد کجا را ؟! از باده اگر مستیِ جاوید بخواهی‏  آن باده منم، جام تنم بر تو گوارا  !  
حال من اگر خواهی، لاله دارد آگاهی زان که جان او سوزد، همچو من ز تنهایی
ز من مپرس کی‌ام، یا کجا دیارِ من است ز شهرِ عشقم و دیوانگی شعارِ من است منم ستارهٔ شام و تویی سپیدهٔ صبح همیشه سویِ رهت چشم انتظار من است
ای آن که گاه گاه ز من یاد می‌کنی پیوسته شاد زی که دلی شاد می‌کنی گفتی: «برو!» ولیک نگفتی کجا رود این مرغ پر شکسته که آزاد می‌کنی پنهان مساز راز غم خویش در سکوت باری، در آن نگاه، چو فریاد می‌کنی ای سیل اشک من! ز چه بنیاد می‌کنی؟ ای درد عشق او! ز چه بیداد می‌کنی؟ نازک‌تر از خیال منی، ای نگاه! لیک با سینه کار دشنه پولاد می‌کنی نقشت ز لوح خاطر سیمین نمی‌رود ای آن که گاه گاه ز من یاد می‌کنی
هوای زیستن، یا رب چنین سنگین چرا باید؟ @abadiyesher