آغــوش تـو چقـدر می آیـد به قـامتم
در آن به قدر پیرهن خویش راحتم
میپوشمت که سخت برازندهی منی
امشب به شبنشینی خورشید دعوتم
خوشوقتی صدای تو از دیدن من است
من هم از آشناییتان با سعادتم
با خود تو را به اوج، به معراج میبرم
امشب اگر به خاک بریزد خجالتم
بازار شام کن شب مان را به موی خود
بگذار دیدنی بشود با تو خلوتم
بر شانهام گذار سرانگشت برف را
کوهم ولی تمام شده استقامتم…
من سیرتم همان که تو می خواستی شده
لب تر کنی عوض شود این بار صورتم!
جنگیدم و به گنج تو فرمانروا شدم
این است از تمامی دنیا غنیمتم
با من بمان که نوبت پیروزی من است
چیزی نمانده است به پایان فرصتم…
#علیرضا_بدیع
@abadiyesher
در مسجد عشق رفته بودم به نماز
گفتند اذان بگو من از او گفتم
#علیرضا_بدیع
@abadiyesher
جسم مرا بگیر و در خود مچاله کن
خواهد چکید از بدَنم "چشمهای تو" ...
#علیرضا_بدیع
@abadiyesher
خوش به حال بوتهی یاسی که در ایوان توست
میتواند هر زمان دلتنگ شد؛ بویَت کن
#علیرضا_بدیع
@abadiyesher
سخت دل دادی به ما و ساده دل برداشتی
دل بریدنهات حکمت داشت، دلبر داشتی
از دل من تا لب تو راه چندانی نبود
من که شعر تازه میگفتم، تو از بر داشتی
قلب من چون سکههای از رواج افتاده بود
آن چه در پیراهن من بود، باور داشتی
شر عشقت را من از شور پدر پروردهام
قصد خون خلق را از شیر مادر داشتی
دشتی از آهو دراین چشمت به قشلاق آمده
جنگلی از ببر در آن چشم دیگر داشتی
پشت پلکم زنده رودی از نفس افتاده بود
روی لبهایت گلاب ناب قمصر داشتی
خاطراتم را چه خواهی کرد؟ گیرم باد برد
بیتهایی را که از من کنج دفتر داشتی
#علیرضا_بدیع
@abadiyesher
فصلِ بهار آمد و رنگِ بهار نيست
"اُردیجهنم" است زمانی كه يار نيست
#علیرضا_بدیع
@abadiyesher
دیری است دلم در گرو ناز پریهاست
روشن شده چشمم که نظرباز پریهاست
دیوانهام و با پریانم سر و سری است
لب تر کنم این جا پر آواز پریهاست
لب تر کنم این خانه پری خانه محض است
دفترچهی شعرم پر پرواز پریهاست
جنات نعیم است، گریبان کلیم است
پردیس مگر در یقه باز پریهاست ؟
ای دختر شاه پریان، خانهات آباد
زیبایی تو خانه برانداز پریهاست
هر بافه مویت شجرهنامه جنی است
چشمان تو دنیای خبر ساز پریهاست
من راز نگهدارترین دیو جهانم
آغوش تو صندوقچه راز پریهاست!
#علیرضا_بدیع
@abadiyesher
باز هم تسبیح بسم الله را گم کردهام
شمس من کی می رسد؟ من راه را گم کردهام
طره از پیشانیات بردار ای خورشیدکم
در شب یلدا مسیر ماه را گم کردهام
در میان مردمان دنبال آدم گشته ام
در میان کوه سوزن کاه را گم کردهام
زندگی بی عشق شطرنجی است در خورد شکست
در صف مشتی پیاده شاه را گم کردهام
خواستم با عقل راه خویش را پیدا کنم
حال میبینم که حتا چاه را گم کردهام
زندگی آنقدر هم درهم نبود و من فقط
سرنخ این رشتهی کوتاه را گم کردهام
#علیرضا_بدیع
@abadiyesher
خاتون من! آن جا که تویی مشک ختن چیست؟
جز عطر تو در این غزل تازهی من نیست
این قصه که واگویه شده سینه به سینه
افسانهی عشق است که آوازهی من نیست
من ماهیام اما به سرم شور نهنگ است
این برکهی بی حوصله اندازهی من نیست
شهری که منم، رو به تو آغوش گشوده است
هر رهگذری در خور دروازهی من نیست
دفترچه ی آن شاعر یک لایه قبایم
جز خرقهی غم بر تن شیرازهی من نیست
دیوانه شوم یا نشوم، عشق میآید
پیدا شدن ماه به خمیازهی من نیست
#علیرضا_بدیع
@abadiyesher
من ماهیام اما به سرم شور نهنگ است
این برکه ی بی حوصله اندازهی من نیست
شهری که منم، رو به تو آغوش گشوده است
هر رهگذری در خور دروازه ی من نیست
دیوانه شوم یا نشوم، عشق میآید
پیدا شدن ماه به خمیازه ی من نیست
#علیرضا_بدیع
@abadiyesher
بگذار که با موی تو خلوت کنم امشب
باید به یکی گفت پریشانی خود را
#علیرضا_بدیع
@abadiyesher
تو ماهی و من ماهی این برکه کاشی
اندوه بزرگی است زمانی که نباشی
آه از نفس پاک تو و صبح نشابور
از چشم تو و حجره فیروزهتراشی
پلکی بزن ای مخزن اسرار که هر بار
فیروزه و الماس به آفاق بپاشی
ای باد سبک سار مرا بگذر و بگذار
هشدار که آرامش ما را نخراشی
هرگز به تو دستم نرسد ماه بلندم
اندوه بزرگی است چه باشی، چه نباشی
#علیرضا_بدیع
@abadiyesher