سماواتی شدم امشب عجب پر شور میرقصم
دم آخر شدم ماهی میان تور میرقصم
شب مهتابی و نور ضریحت رنگ نقرابی
به آهنگ حدیث شهر نیشابور میرقصم
سر بال کبوترها دلـم یک جفت مضراب است
شدم جوگیر و با سر دستههای حور میرقصم
تمام صحنهای تو برایم طور سینا شد
کنارحضرت موسی به کوه طور میرقصم
به بوی عطر پیمـانی که بسـتی با شب قبرم
شده کبکم خروس و تا زمان گور میرقصـم
سرم مهمان دستانت دوباره کـوک کـوکم کن
سراپا پوزشم آقا اگر ناجور میرقصم
#علیاکبر_مقدم
تازيانه خانه ای همقد دنيا دارد
همه جا پنجه ی شلاق ترش جا دارد
به درختی که به تن پوست ندارد پیچد
دست در جیب قبایی است که یک لا دارد
جرأتم سایه ی او دید و مسافر شده است
چمدان بست و فقط چشم به فردا دارد
لقمه هایی که سرسفره شیر است و پلنگ
مستی و عربده و نعره و غوغا دارد
سیری عده ای از ثروت باد آورده
ریشه در سفره ی جارو شده ی ما دارد
ته نانی که تملق خورش آن باشد
نتواند قد افراشته بر پا دارد
می رسد صبح و سپيدی همه جا می رويد
قاصدک بوی زمستان زليخا دارد
#علیاکبر_مقدم
شیراز لبت چشمه ی شعر تر يار است
كاشان تماشایی چشمان تو دار است
ميخانه ی قمصر فقط از بوی عبورت
هر ساله به همسايگی بيـت نگار است
طراحی لبهای تو هنگام تبسم
تصوير ترک خوردن صد باغ انار است
دستار تو سبز است و تو آغاز بهاری
هستی به تو وابسته و بر چرخ مدار است
جمهوری عشق تو به ما داده تنفس
نزديكی و می بينمت و وقت قرار است
#علیاکبر_مقدم