eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
8.1هزار عکس
1.9هزار ویدیو
40 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
همین کسی که دل از او بریده‌ای، می‌خواست کسی شود که برای تو آرزو باشد...
ای کاش که بر آتَش جان خاک بِریزند ، با گریه نشُد از غَــــم او دست بشویَم ..
شرحِ دل بستن و دل کندن ما آسان نیست تا کجا خانه ی نو ساختن از ویرانی؟
گفتی که به جز من به کسی دل نسپردی نفرین به سخن‌چین! که برایم خبر آورد..
چه غم گر در وفاداری کسی چون من نمی یابی برای بی وفایی مثل تو عاشق فراوان است ...
به هیچ جا نرسیدیم چون پرستوها میان مبدا و مقصد فقط سفر کردیم!
غم دنیا نتواند به زمینش بزند پرچمی را که غم عشق تو بالا ببرد🥀
چه زود پیر شدیم و چه دیر فهمیدیم که عشق هرچه ز ما بُرد، ناگهانی بُرد... 🌹🌹🌹
سخنی بین من و منکرِ من نیست، تمام دشمن عاقل ما را برسانید سلام علم نوری ‌ست که بر سینه ما تابیده‌ ست ما نخواندیم اگر فلسفه و فقه و کلام چه ملالی ‌ست ز دشنام رقیبان وقتی به من از هر طرفی میرسد از دوست پیام تو که از منطق ما بی ‌خبری، بی‌ خبری تکیه بر عقل به فتوای دلِ ماست حرام عشق درسی‌ ست که در مدرسه حاصل نشود که در این مرتبه جز بی‌ خبری نیست مقام
‌‌ تو مرا به خنده گفتی که هنوز دوست داری چه دروغ دلنشینی ، چه فریب آشکاری... ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
من به میلِ خود به پایت سر نهادم، جان بخواه! جان به قربانت! چرا این پا و آن پا می کنی؟
'🌱 عبادت نیست شرک‌آلود سر بر خاک ساییدن ندارد مقصد توحید جز حبّ علی راهی‌... 🌱
لبت مرا به غزل‌های نوجوانی بُرد به عشق‌های زمينی آسمانی برد کسی که آتش بی‌مهری‌اش مرا سوزاند چه شد که باز دل از من به مهربانی برد؟ به زنده بودن من نام زندگی مگذار که این غریب فقط رنج زندگانی برد چه زود پیر شدیم و چه دیر فهمیدیم که عشق هرچه ز ما برد ناگهانی برد
تمامِ عمر چه خوش با غمِ تو سَر کردیم نداشت حاصلی اما مگر ضرر کردیم
آشنا با روزهای سخت در پیشیم ما فارغ از اندوه فرداییم!درویشیم ما هستی ما چون سرابی جلوه‌ای از نیستی است کمتر از هیچیم اما از عدم بیشیم ما در سر ما بی‌گمان جز فکر ابروی تو نیست ساده‌اندیشی که میگویی کج اندیشیم ما چون قناری در قفس هم‌صحبت آیینه ایم آه! تنها همدم تنهایی خویشیم ما مصرع پیچیده‌ای از هر خم زلف توایم شرح گیسوی تو را دیوان تشویشیم ما پیش تو هم شاعر و هم عاشق و هم عارفیم با تو همدم، با تو هم دل، با تو هم کیشیم ما.. 🌹🍃
ابری‌ام چندان که باران هم سبک‌بارم نکرد غرق در خواب تو بودم، مرگ بیدارم نکرد می‌توان در خاک هم دل‌بسته افلاک بود سرو آزادم، تعلق‌ها گرفتارم نکرد ناله‌هایم بر دلِ سنگ تو تأثیری نداشت آنقَدَر مغرور بود این کوه، تکرارم نکرد هم‌نفس با نارفیقان، هم‌قدم با دشمنان هرچه آزارم رساندی از تو بیزارم نکرد عطر گیسوی تو با آوازه شعرم شبی هفت شهر عشق را پیمود و عطارم نکرد
لبت مرا به غزل‌های نوجوانی برد به عشق‌های زمينی آسمانی برد شکوفه لبِ گلگونِ تو، دوباره مرا به خواب چیدن گل‌های ارغوانی برد کسی که آتش بی‌مهری‌اش مرا سوزاند چه شد که باز دل از من به مهربانی برد؟ به زنده بودن من، نام زندگی مگذار که این غریب فقط رنج زندگانی برد چه زود پیر شدیم و چه دیر فهمیدیم که عشق هرچه ز ما برد، ناگهانی برد
سکوت می‌کنم امشب به جای گفت‌وشنود مرا ببخش که دل، گرم صحبت تو نبود من آن تبسم بی‌پاسخم که هیچ‌کس به یاد من غزل عاشقانه‌ای نسرود ...!  
لبت مرا به غزل‌های نوجوانی برد به عشق‌های زمينی آسمانی برد شکوفه لبِ گلگونِ تو، دوباره مرا به خواب چیدن گل‌های ارغوانی برد کسی که آتش بی‌مهری‌اش مرا سوزاند چه شد که باز دل از من به مهربانی برد؟ به زنده بودن من، نام زندگی مگذار که این غریب فقط رنج زندگانی برد چه زود پیر شدیم و چه دیر فهمیدیم که عشق هرچه ز ما برد، ناگهانی برد 🆔@abadiyesher
دنیا غم هجران تو را نیز سرآورد پیراهن خونین تو را از سفر آورد آه این چه حریفی‌ست که در دور غم از او چون باده طلب کردم خون جگر آورد موج غم عشق تو به هرسو که دلش خواست آزرده دلم برد و دل آزرده‌تر آورد گفتی که به جز من به کسی دل نسپردی نفرین به سخن‌چین که برایم خبر آورد گفتم که حریف غم عشق توام اما دردا که مرا نیز غم از پای درآورد تو نم‌نم بارانی و من قطره‌ی اشکم هرکس که تو را دید مرا در نظر آورد در خاطر ما خاطره ی تلخ خزان بود این باغ چرا بار دگر برگ و بر آورد 🆔@abadiyesher
دنیا غم هجران تو را نیز سرآورد پیراهن خونین تو را از سفر آورد آه این چه حریفی‌ست که در دور غم از او چون باده طلب کردم خون جگر آورد موج غم عشق تو به هرسو که دلش خواست آزرده دلم برد و دل آزرده‌تر آورد گفتی که به جز من به کسی دل نسپردی نفرین به سخن‌چین که برایم خبر آورد گفتم که حریف غم عشق توام اما دردا که مرا نیز غم از پای درآورد تو نم‌نم بارانی و من قطره‌ی اشکم هرکس که تو را دید مرا در نظر آورد در خاطر ما خاطره ی تلخ خزان بود این باغ چرا بار دگر برگ و بر آورد 🆔@abadiyesher
موسیقی دردیم و سزاوار سکوتیم با این همه فریاد، گرفتار سکوتیم در شهر پریشانی، در کوچه اندوه همسایه دیوار به دیوار سکوتیم در خلوت ما جای سخن نیست، من و تو چون آینه ها رازنگهدار سکوتیم ِ گوش شنوا نیست در این دار مکافات محکوم به زندانِ دل‌آزار سکوتیم شعری نسرودیم که در یاد بماند چون اهل نظر «حافظ» اسرار سکوتیم @abadiyesher
چگونه از دل غمگین حساب می‌گیرد مگر خراج، کسی از خراب می‌گیرد؟ @abadiyesher
گفتی که به جز من به کسی دل نسپردی! نفرین به سخن چین که برایم خبر آورد... @abadiyesher