eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.5هزار دنبال‌کننده
7.7هزار عکس
1.8هزار ویدیو
26 فایل
راه ارتباط با آبادی شعر: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
آیینه‌ایم، هرچه بگویی به ما تویی...
غمت مباد که دنیا ز هم جدا نکند رفیق‌های در آغوش هم گریسته را..
یک دم ز بی‌وفایی عالم غمت مباد یک عمر عاشقی کن و یک دم غمت مباد مردم به هر که آینه شد سنگ می‌زنند از طعنه‌های عالم و آدم غمت مباد
چای می نوشم که با حسرت فراموشت کنم چای می نوشم،ولی از اشک فنجان پر شده است...
بر سردرِ بازارچه‌ی‌ عمر نوشتند: اینجا خبری نیست، اگر هست هیاهوست.
بی‌جهت، بیهوده، بیخود، بی‌سبب، بی‌فایده عشق وقتی نیست، معنایی ندارد زیستن ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
برعكس می‌گردم طواف خانه‌ات را ديوانه‌ها آدم به آدم فرق دارند... 🆔@abadiyesher
خواستم بوسه‌ی گرم از لب گلگون ببرم حال بايد جگر داغ و دل خون ببرم برنگردان به من اين قلب پُر از خاطره را اين کتاب ورق از هم شده را چون ببرم؟ با سرافکندگی قلب خرابم چه کنم؟ گر سر سالم از اين معرکه بيرون ببرم ناگزيرم که در آيينه‌ی چشمت با شرم لب خندان بنشانم دل محزون ببرم شاعر ساحل چشم توأم و همچون موج بايد از سنگ‌دلی‌های تو مضمون ببرم 🆔@abadiyesher
ما گشته‌ایم، نیست، تو هم جستجو مکن آن روزها گذشت، دگر آرزو مکن دیگر سراغ خاطره‌های مرا مگیر خاکستر گداخته را زیر و رو مکن در چشم دیگران منشین در کنار من ما را در این مقایسه بی آبرو مکن راز من است غنچه‌ی لب‌های سرخ تو راز مرا برای کسی بازگو مکن دیدار ما تصور یک بی‌نهایت است با یکدگر دو آینه را روبه رو مکن 🆔@abadiyesher
تو آن بتی که پرستیدنت خطایی نیست و گر خطاست مرا از خطا ابایی نیست بیا که در شب گرداب زلف موّاجت به غیر گوشه چشم تو ناخدایی نیست درون خاک، دلم می‌تپد هنوز اینجا به جز صدای قدم‌های تو صدایی نیست نه حرف عقل بزن با کسی نه لاف جنون که هر کجا خبری هست ادعایی نیست دلیل عشق فراموش کردن دنیاست و گرنه بین من و دوست ماجرایی نیست سفر به مقصد سر در گمی رسید چه خوب که در ادامه این راه ردّ پایی نیست
تصور کن بهاری را که‌از دستِ تو خواهد رفت خمِ گیسوی یاری را که‌از دستِ تو خواهد رفت... شبی در پیچِ زلفِ موج در موجت تماشا کن نسیمِ بی‌قراری را که‌از دستِ تو خواهد رفت... مزن تیرِ خطا  آرام بنشین و مگیر از خود تماشای شکاری را که‌از دستِ تو خواهد رفت... همیشه‌ رود با خود میوه‌ٔ‌غلتان‌‌نخواهد داشت به دست‌آور اناری را که‌از دستِ تو خواهد رفت... به مرگی آسمانی فکر کن محکم قدم بردار به حلق آویز داری را، که‌از دستِ تو خواهد رفت...
محبت تو اگر با من، دروغی از سر ناچاری است دل از محبت من بردار، خیانتِ تو وفاداری است @abadiyesher
در توبه مرا گفت که برگیر شرابی ساقی تو که خود بیشتر از خلق خرابی ! این ماهی دلمرده در این برکه ی دلگیر جز دوری آن ماه ندیده ست عذابی من عارف دلتنگم ، یا زاهد دلسنگ؟ هر روز نقابی زده ام روی نقابی … یک عمر ملائک همه گشتند و ندیدند در نامه ی اعمال منِ مست صوابی ساقی! همه بخشوده ی یک گوشه چشمیم آنجا که تو باشی چه حسابی؟ چه کتابی؟ 🆔@abadiyesher
نه اینكه فكر كنی مرهم احتیاج نداشت كه زخم های دل خون من علاج نداشت تو سبز ماندی و من برگ برگ خشكیدم كه آنچه داشت شقایق به سینه كاج نداشت منم! خلیفه‌ی تنهای رانده از فردوس خلیفه‌ای كه از آغاز تخت و تاج نداشت تفاوت من و اصحاب كهف، در این بود كه سكه های من از ابتدا رواج نداشت نخواست شیخ بیابد مرا كه یافتنم چراغ نه! كه به گشتن هم احتیاج نداشت. 🆔@abadiyesher
فقط همین....💔💔 بی‌قرار توام و در دل تنگم گله‌هاست 🆔@abadiyesher
مرا محتاج رحم این و آن کردی، ملالی نیست تواَم محتاج خواهی شد، جهان دار مکافات است 🆔@abadiyesher
جهان بی عشق چیزی نیست جز تکرار یک تکرار 💚 @abadiyesher
مـن دلـم پیش کـسی نیست ،تو را میخواهم! آسـمــان دلـــم ابــری اســت، تــو را میخواهـم؛ @abadiyesher
عشقی که زمینی نشود فایده‌اش چیست؟ ای ماه بینداز نگاهی به زمین هم... 💚
بچه‌بازی است مگر؟! عشق جگر می‌خواهد
قصه فرهاد دنیا را گرفت ای پادشاه دل به دست آوردن از کشورگشایی بهتر است ... 💚
روزی زِ چشم مردم و روزی به پای تو! عُمرِ مرا ببین که به افتادگی گذشت... @abadiyesher
اما کم و بسیار! چه یک بار چه صد بار تسبیح تو ای شیخ رسیده است به تکرار سنگی سر خود را به سر سنگ دگر زد صد مرتبه بردار سر از سجده و بگذار از فلسفه تا سفسطه یک عمر دویدم آخر نه به اقرار رسیدم نه به انکار در وقت قنوتم به کف آیینه گرفتم جز رنگ ریا هیچ نمانده است به رخسار تنهایی خود را به چهار آینه دیدم بیزارم، بیزارم، بیزارم، بیزار ای عشق مگر پاسخ این فال توباشی مشت همه را باز کن، ای کاشف اسرار @abadiyesher
طفل می‌گرید، مگر می‌داند این دنیا کجاست؟ عمر چون با "های‌های" آمد به "هق‌هق" بگذرد @abadiyesher