در دلم حسرت یک روضه درایوان نجف
خلوتی، باشد و من باشم و سلطان نجف
دلم امروز کمی پرسه زدن می.خواهد
غزلی درمن و من توی خیابان نجف
چقدرحس قشنگی است درآن دم که فقط
شعرباشد به لب ونمنم باران نجف
چه صفایی است که همصحبت ارباب، شوم
مثل موری شوم او مثل سلیمان نجف
چون یتیمی شدهام با غزلی از سر عشق
چشمهایم پیِ بابای یتیمان نجف
دلم انگار گره خورده در این تنهایی
به کمی گریه و قرآن و شبستان نجف
کاش دستی به سرشانهی من بگذارد
قسمتم کاش کند قطعهای از نان نجف
#فریده_خسروی
جزحریم توسرم هیچ کجا خم نشود
شاه خوبانی و مهرت ز سرم کم نشود
گوشه ی صحن تو بی شک حرم امن من است
غیر عشق تو مرا شوق دمادم نشود
بازکن پنجره ای سمت دلم وقت غزل
غزلم بی نظرولطف تو جزغم نشود
ابر تا دور ضریح تو نچرخد، هرگز
روی گلبرگ حرم حامل شبنم نشود
گل اگر چند عزیز است ولیکن هرگز
بی اشارات تو ، وا ، نرگس ومریم نشود
باغزل گریه دوباره چمدان را بستم
اگر اینبار سفر باز فراهم نشود...
ذره ای کم نشود از عطش ثانیه ها
ذره ای از عطش ثانیه ها کم نشود
نروم از حرم امن تو جایی هرگز
تا دخیل من وایوان تو محکم نشود.
#فریده_خسروی
برسرش چادر نماز نخ نمای مادرش
می شود بانوی کاشانه به جای مادرش
دستهایش برکمر آهسته می خواند نماز
مثل مادر می شود درد آشنای مادرش
ناگهان ازدرد می پیچد به خود وقت قنوت
لرزشی افتاده توی ربنای مادرش
دردپهلو را فقط یک خانه تا امروز دید
از در و دیوار آن آید صدای مادرش
کنج خانه باخودش آهسته نجوا می کند
باز هم شب شد دلش کرده هوای مادرش
روز مادر می خرد هرکس برای مادرش
این غزل تقدیمی از جانم برای مادرش
#حضرت_زینب_س
#فریده_خسروی