ای دوست وقت خفتن و خاموشیات نبود
وز این دیار دور فراموشیات نبود
تو روشنا سرود وطن بودی و چو آب
با خاک تیرهروز هم آغوشیات نبود
میخانهها ز نعره تو مست میشدند
رندی حریف مستی و مینوشیات نبود
دود چراغ موشی دزدان ترا چنین
مدهوش کرد و موسم خاموشیات نبود
سهراب اضطراب وطن بودی و کسی
زینان به فکر داروی بیهوشیات نبود
در پرده ماند نغمه آزادی وطن
کاندیشه جز به رفتن و چاوشیات نبود
در چنگ تو سرود رهایی نهفته ماند
زین نغمه هیچگاه فراموشیات نبود
ای سوگوار صبح نشابور سرمهگون
عصری چنین سزای سیهپوشیات نبود
#محمدرضا_شفیعی_کدکنی
سلام بر همراهان عزیز
از کنارِ منِ افسرده ی تنها تو مرو
دیگران گر همه رفتند خدا را تو مرو
اشک اگر می چکد از دیده، تو در دیده بمان
موج اگر می رود ای گوهرِ دریا تو مرو
#محمدرضا_شفیعی_کدکنی
وین نغمهٔ محبت بعد از من و تو ماند
تا در زمانه باقیست آواز باد و باران
#محمدرضا_شفیعی_کدکنی
دارم سخنی با تو و گفتن نتوانم
وین دردِ نهان سوز نهفتن نتوانم
#محمدرضا_شفیعی_کدکنی
در نگاه من، بهارانی هنوز
پاکتر از چشمهسارانی هنوز
روشنایی بخشِ چشم آرزو
خندهٔ صبح بهارانی هنوز
در مشامِ جان به دشتِ یادها
بادِ صبح و بوی بارانی هنوز
در تموزِ تشنهکامیهای من
برفِ پاکِ کوهسارانی هنوز
در طلوعِ روشنِ صبحِ بهار
عطرِ پاک جوکنارانی هنوز
کشتزار آرزوهای مرا
برقِ سوزانی و بارانی هنوز
#محمدرضا_شفیعی_کدکنی
باران، سرود ديگري سركن
شعر تو با اين واژگان شسته
غمگين است
#محمدرضا_شفیعی_کدکنی
دارم سخنی با تو و گفتن نتوانم
وین دردِ نهان سوز، نهفتن نتوانم
#محمدرضا_شفیعی_کدکنی
خلوتنشینِ خاطرِ دیوانهٔ منی
افسونگری و گرمیِ افسانهٔ منی
بودیم با تو همسفرِ عشق سالها
ای آشنا نگاه که بیگانهٔ منی
هر چند شمعِ بزمِ کسانی ولی هنوز
آتشفروزِ خرمنِ پروانهٔ منی
چون موج سر به صخرهٔ غم کوفتم ز درد
دور از تو، ای که گوهرِ یکدانهٔ منی
خالی مباد ساغرِ نازت که جاودان
شورافکنی و ساقیِ میخانهٔ منی
آنجا که سرگذشتِ غمِ شاعران بُوَد
نازم تو را که گرمیِ افسانهٔ منی
#محمدرضا_شفیعی_کدکنی
از 📗 آوازِ باد و باران
یارا دل عالَمی مشوّش کردی
کاندیشهٔ قصّهٔ سیاوش کردی
خواندی تو نماز عشق را، چون مردان
یک رکعت و اقتدا به آتش کردی
#محمدرضا_شفیعی_کدکنی