محرم ماه سوگ آل طاهاست
نوای یاحسینم در تکایاست
سرِهرکوچه ی ماتم گرفته
به یاد کربلا یک خیمه بر پاست
من از روز نخستین با حسینم
مرید مکتب مولا حسینم
جهان گر پر شود از شمر و خولی
نگردد قطع ذکر یا حسینم
اگر سبزیم مرهون حسینیم
ویا سرویم مدیون حسینیم
اگردنیا سراسر کوفه گردد
مطیع امر وقانون حسینیم
تبارم به فدایت یا اباالفضل
فدای یا اخایت یا اباالفضل
امان نامه برایت دشمن آورد
به قربان وفایت یا ابالفضل
بخوان ای روضه خوان از مشک بی آب
بخوان از کودکان درتب و تاب
بخوان از جان نثاریِ های عباس
و زینب را میان روضه دریاب
همیشه با تو می مانم حسین جان
به عشقت نوحه می خوانم حسین جان
صدای نوحه ام پیچیده در شهر
حسین جانم حسین جانم حسین جا
سپاه کوفه بی رحم است مولا
ندارد احترام آل طاها
لب تشنه در آغوش تو کشتند
علیِ اصغرِ شش ماهه ات را
امان از سینهی غمبار زینب
امان از طاقت بسیار زینب
قیامت شد به پا ازاین مصیبت
صبوری در بلا معیار زینب
ای ماه ترین عموی دنیا عباس
سقای سپاه اندک ما عباس
از فرط عطش ناله ی طفلان به هواست
خود را برسان به علقمه یا عباس
عطش ،سیلی،اسیری و بلا دید
بلا تا شام بعداز کربلا دید
چه حالی داشت وقتی که رقیه
سرت بر نیزه و تشت طلا دید
امام عشق وعطشان شهیدم
تویی عنوان اشعار سپیدم
نبودم کربلا اما ز زینب
پیام انقلابت را شنیدم
.......
دلم خون شد ازاین اندوه عظما
از این ظلمی که شد بر آل طاها
نکردم پاک اشک گونه ام را
که تا پاکم کند با عشق مولا
بخوان ای روضه خوان تا خون بگریم
به عشق کربلا مجنون بگریم
کم است از داغ سرهای به نیزه
فراتُ دجله و مجنون بگریم
همیشه با تو میمانم حسین جان
به عشقت نوحه میخوانم حسین جان
طنین نوحهام پیچیده در شهر
حسین جانم حسین جانم حسین جان
ای کاش همیشه مجتبایی باشم
باچشم و دل وزبان ولایی باشم
گر راه مدینه را به رویم بستند
با پای پیاده کربلایی باشم
امان از سینهی غمبار زینب
امان از طاقت بسیار زینب
قیامت شد به پا ازاین مصیبت
صبوری در بلا معیار زینب
#محمدعلی_ساکی
میتابم و می تابم و هی میتابم
از زاویههای مختلف جذابم
از تیرهی آفتابگردانم که
هر صبح تولدی ز نو مییابم
#محمدعلی_ساکی
انگیزه ی اشتیاق و شورم هستی
بیت الغزل عشق و غرورم هستی
ای شعر نگفته که تو را خواهم گفت
در بغض گلو سنگ صبورم هستی
#محمدعلی_ساکی
دور از تو در آمیخته با مرثیه بودم
پر بود از آوای غماهنگ نمودم
دور از تو از این شاخه به آن شاخه پریدم
در سایه ی خار و خس و خاشاک غنودم
زندانی اوهام خودم بودم و یکبار
در خویش دری رو به رهایی نگشودم
از هرچه کم و بیش سخن گفتم و افسوس
از خود غزلی مانع و جامع نسرودم
حال آمده ام بر در درگاه تو ای خوب
تا یا بکشی یا بدهی اذن ورودم
وقتی بکشی دست نوازش به سر من
سرسبزتر از باغ بهشت است وجودم
#محمدعلی_ساکی
با های ز خانه رفت و با هو آمد
بی رایحه رفته بود و خوشبو آمد
آوای الیه راجعون برلب داشت
زنبور زمانی که به کندو آمد
#محمدعلی_ساکی
@abadiyesher
ناکوکترین نوای هیچستانم
در بازی روزگار، نافرمانم
گاهی عقب و گاه جلوتر ز زمان
من عقربهی ساعت نامیزانم
#محمدعلی_ساکی
@abadiyesher
از پیر ملخی قحطی گندم شده یا
سوراخ دعای دور ما گم شده یا
از این همه ثروت خداداد وطن
تحریم فقط نصیب مردم شده یا۔۔۔
#محمدعلی_ساکی
@abadiyesher
دریاست آن قطره که با دریاست، اما نیست
بیش از همان قطره اگر مشتاق دریا نیست
هرکس جهان را از نگاه خویش میبیند
دارا نگاهش به جهان مانند سارا نیست
کرم درون پیله غیر از آن نمیبیند
مجنون نباشی چشم تو دنبال لیلا نیست
در ذهن شاگرد دبستانی ریاضی هم
افزونتر از تقسیم و ضرب و جمع و منها نیست
خود را در این گنداب بیهوده نکن ضایع
نیلوفر، این مرداب جای نیروانا نیست
نقش خودت را خوب بازی کن در این صحنه
مقصود از این رفت و آمدها تماشا نیست
در مزبله هم گاه میروید گلی خوشبو
هرچند در چشم کسی پسماند گیرا نیست
دنیا نگارستان نقش نوگرایان است
اندیشهی واپسگرایانه غزلزا نیست
جنگل نترسی از رجز خوانی این طوفان
او با شبیخون هم حریف راش و افرا نیست
ای همسفر گفتم که آگاهانه عاشق باش
دیدی منافاتی میان لفظ و معنا نیست
با من بخوان مصراع پایانی شعرم را
ای وای بر آن قطره که مشتاق دریا نیست
#محمدعلی_ساکی
@abadiyesher
خوب است که از زمان فراتر باشی
در ذهن زمانه سایهگستر باشی
یادت نرود که درشبیخون خزان
همسنگر سروِ سبز باور باشی
#محمدعلی_ساکی
@abadiyesher
خواهان بزه کاری و عیاشی بود
کانونش درحال فروپاشی بود
محکوم به آفتابه دزدی شده بود
این دزد به کاهدان زده ناشی بود
#محمدعلی_ساکی
دور از تو در آمیخته با مرثیه بودم
پر بود از آوای غماهنگ نمودم
دور از تو از این شاخه به آن شاخه پریدم
در سایهی خار و خس و خاشاک غنودم
زندانی اوهام خودم بودم و یکبار
در خویش دری رو به رهایی نگشودم
از هرچه کم و بیش سخن گفتم و افسوس
از خود غزلی جامع و مانع نسرودم
حال آمده ام بر در درگاه تو ای خوب
تا یا بکُشی یا بدهی اذن ورودم
وقتی بکِشی دست نوازش به سر من
سرسبزتر از باغ بهشت است وجودم
#محمدعلی_ساکی
@abadiyesher
گنجشکم و با بال رها میخوانم
بر پنجره، شاخه، در هوا میخوانم
از صبح علیالطلوع تا تنگ غروب
شعر تر آفتاب را میخوانم
#محمدعلی_ساکی
@abadiyesher