eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
8هزار عکس
1.9هزار ویدیو
32 فایل
راه ارتباط با آبادی شعر: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
سر می‌کشم در آینه، حیرانم از خودم برمن چه رفته است که پنهانم از خودم؟ خودرا مرور می‌کنم و فکر می‌کنم من جز "حدیثِ رنج" چه می‌دانم از خودم؟ عمری‌ست هرچه می‌کشم از خویش می‌کشم باید دوباره روی بگردانم از خودم باید دگر به خویش بگویم که "عاشقم"! تا کی همیشه چهره بپوشانم از خودم؟ شاید دگر نبینی‌ام اما برای توست این آخرین ترانه که می‌خوانم از خودم..
❤ به باران می سپارم تا به روی شیشه ات از من؛ هزاران بوسه💋 بنویسد؛ هزاران دوستت دارم ❤❤❤
🍃 به باران می سپارم تا به روی شیشه ات از من هزاران بوسه بنویسد، هزاران دوستت دارم 💟
‌ ‌آیینه‌ام، به جای خودت دوست دارمت از پشتِ چشمهای خودت دوست دارمت مثل عقاب کوه مه آلود...ماه من! در شرجیِ هوای خودت دوست دارمت گیرم گناه گفتنِ این جمله را هنوز ننوشته‌ای به پای خودت: دوست دارمت گیرم در آخرین شب دنیا گره زدم خود را به ماجرای خودت... دوست دارمت تقویم را رها کن و باور کن ای عزیز امروز از ابتدای خودت دوست دارمت امروز با حسابِ دلِ من برو بگیر یک دسته گل برای خودت دوست دارمت امروز رو به ساحل دریا کن و ببین همراه موج های خودت دوست دارمت تو ماه کودکی منی تا تهِ جهان بی وقفه پا به پای خودت دوست دارمت آیینه ات منم نشوی عاشق خودت! اصلاً خودم به جای خودت دوست دارمت! تنها فقط برای خودِ «دوست دارمت» تنها فقط برای خودت دوست دارمت شاید تویی که با لب من حرف می زنی یا من که با صدای خودت دوست دارمت...
‌ ‌آیینه‌ام، به جای خودت دوست دارمت از پشتِ چشمهای خودت دوست دارمت مثل عقاب کوه مه آلود...ماه من! در شرجیِ هوای خودت دوست دارمت گیرم گناه گفتنِ این جمله را هنوز ننوشته‌ای به پای خودت: دوست دارمت گیرم در آخرین شب دنیا گره زدم خود را به ماجرای خودت... دوست دارمت تقویم را رها کن و باور کن ای عزیز امروز از ابتدای خودت دوست دارمت امروز با حسابِ دلِ من برو بگیر یک دسته گل برای خودت دوست دارمت امروز رو به ساحل دریا کن و ببین همراه موج های خودت دوست دارمت تو ماه کودکی منی تا تهِ جهان بی وقفه پا به پای خودت دوست دارمت آیینه ات منم نشوی عاشق خودت! اصلاً خودم به جای خودت دوست دارمت! تنها فقط برای خودِ «دوست دارمت» تنها فقط برای خودت دوست دارمت شاید تویی که با لب من حرف می زنی یا من که با صدای خودت دوست دارمت...
‌ ‌آیینه‌ام، به جای خودت دوست دارمت از پشتِ چشمهای خودت دوست دارمت مثل عقاب کوه مه آلود...ماه من! در شرجیِ هوای خودت دوست دارمت گیرم گناه گفتنِ این جمله را هنوز ننوشته‌ای به پای خودت: دوست دارمت گیرم در آخرین شب دنیا گره زدم خود را به ماجرای خودت... دوست دارمت تقویم را رها کن و باور کن ای عزیز امروز از ابتدای خودت دوست دارمت امروز با حسابِ دلِ من برو بگیر یک دسته گل برای خودت دوست دارمت امروز رو به ساحل دریا کن و ببین همراه موج های خودت دوست دارمت تو ماه کودکی منی تا تهِ جهان بی وقفه پا به پای خودت دوست دارمت آیینه ات منم نشوی عاشق خودت! اصلاً خودم به جای خودت دوست دارمت! تنها فقط برای خودِ «دوست دارمت» تنها فقط برای خودت دوست دارمت شاید تویی که با لب من حرف می زنی یا من که با صدای خودت دوست دارمت...
من آن روحم که دورافتاده از دنیای خود بودم هزاران کهکشان آن سوتر از رؤیای خود بودم و مثل سطر جاافتاده از شعری که غمگین بود درون ذهن خود در جستجوی جای خود بودم ورق می خوردم از تقویم برمی گشتم اما باز خودم دیروز خود بودم خودم فردای خود بودم به دنبال تو بودم خواب می دیدم جوان هستم ولی ده سال در آیینه ناپیدای خود بودم خودم را کشته بودم روی سطر آخر شعرم ولی برگشته بودم فکر ردّ پای خود بودم و یک شب خواب دیدم: رو به روی جوخه ی اعدام به جرم قتل دسته جمعی گل های خود بودم تو مسئول گل خود هستی، این را یک مسافر گفت و من دلواپس سیاره ی تنهای خود بودم و من سلطان یک سیاره ی تبعیدی ام آری خودم مسئول رؤیای گل زیبای خود بودم 🆔@abadiyesher