ای عشق! بریز و برسان چایی ما را
تا شرح دهی قصه شیدایی ما را
با یک غزل از سعدی و با عطر دو چایی
پر کن همه خلوت تنهایی ما را
ای عشق! مدارا کن و نگذار بپاشد
از هم کسی این جمع تماشایی ما را
با ما دو نفر هم شده این خانه گلستان
از بس به خودش دیده شکوفایی ما را
این خانه دلگیر نود متری کوچک
بُرده ست چه راحت دل ویلایی ما را
ای عشق! به امّید تو و چایی گرمت!
یکریز سحر کن شب یلدايی ما را
#مریم_کرباسی_نجف_آبادی
وزید باد و به هم زد دوباره این در را
مرا ورق زد و آشفته کرد دفتر را
مرا ورق زد و خط زد وَ باز هم آورد
درست صفحه ی اندوهگین آخر را
چرا تو اوّل این قصّه بودی و حالا...
چرا تو آخر این قصّه...؟باز کن در را
چه سال ها که مرا پشت در ندیده ای و
برای من تو فقط صفحه های بدتر را ؛
شبانه روز ورق میزنی، نشان بدهی
گلی که صفحه به صفحه شده ست پرپر را
چه سال ها که گذشته ست و من نمیدانم
چه هدیه ای بخرم باز روز مادر را
#مریم_کرباسی_نجف_آبادی
من شاعرم، حواس ندارم، پُر از غمم
با من درست حرف بزن، من هم آدمم
گاهی شبیه شعر سپیدی مشوّشم
گاهی دو بیت مثل رباعی منظّمم
گاهی دلم خوش است به مضمون ساده ای
گاهی به فکر گفتن یک بیت محکمم
شاید کنار شعر نباشم خودم ردیف
در انتخاب قافیه امّا مصمّمم
اغراق اگر نباشد، اقرار میکنم
من شاعر تمام غزلهای عالمم
هرجا که صحبت از غزل عاشقانه ای است
حس میکنم که شاعره آن غزل منم
من مریمم که شعر برایش مقدّس است
با چه زبان؟ چگونه بگویم که مریمم؟
#مریم_کرباسی_نجف_آبادی
دل سرگشته ام کجایی بود؟
او که از اولش هوایی بود
دل ايرانی ام هوس میکرد
گاهی ای کاش نینوایی بود
این دلِ تازه پر درآورده
از ازل عاشق رهایی بود
دل من مثل زائرانِ حرم
مظهر عشق و باوفایی بود
کار دل در حرم درست شده
کار دلها همه خدایی بود
کاش این دل شناسنامه نداشت
بی گذرنامه کربلایی بود...
#مریم_کرباسی_نجف_آبادی
۳ شهریور ۱۴۰۳
#اربعین
🆔@abadiyesher
دوباره زائری اندوهگینم
که جای کربلا خانه نشینم
زمین تا آسمان دلتنگم امّا
نشد تا روی ماهت را ببینم
هزاران بار دنبال تو گشتم
هنوز آواره این سرزمینم
برای دیدنت شکّی ندارم
به این امّید سرشار از یقینم
حسینم! یا حسینم! یا حسینم!
به دیدار تو من تشنه ترینم
برایت یک غزل گفتم دوباره
که محتاج هزاران آفرینم
مرا حتما به خاطر داری آقا
من از جامانده های اربعینم
#مریم_کرباسی_نجف_آبادی
۵ شهریور ۱۴۰۳
🆔@abadiyesher
تو شاد بودی و من آمدم غمت باشم
اجازه هست کهیک عمر همدمت باشم..؟
منآن غمم، غمِ شیرینِ دوست داشتنت
که لازم است از امروز محرمت باشم...
تو تکیه کن به من و فکر هیچچیز نباش
اراده کرده ام آن کوهِ محکمت باشم...
به هر کجای دل نازکت اگر داری_
خدا نکرده کمی زخم، مرهمت باشم...
نخواه خوب و بدت را جدا کنم از هم
بخواه عاشقِ ابروی در هَمت باشم...
قبول کن بنشینم مقابلِ چشمت
و باز منتظرِ خیرِ مقدمت باشم...
هنوز عشق مقدّسترین کلامِ خداست
تو عاشقانه بخوانم که #مريمت باشم...
#مریم_کرباسی_نجف_آبادی
@abadiyesher