تورا از بین صدها گل، منِ احمق جدا کردم
نفهمیدم غلط کردم، من از اول خطا کردم
...شدی نزدیک و هی گفتی ضرر حالا ندارد که
پسندیدم تو را من هم ، ولی ناز و ادا کردم
شد آغاز ارتباط ما بدون فکر و بی منطق
لگد کردم غرورم را و وجدان را رها کردم
پیامک می زدی هرشب سر ساعت دقیقاً 9
خودت را کشتی و آخر شما را تو صدا کردم
و کم کم این پیامک ها عجیب و مهربان تر شد
ومن هم قصر پوشالی برای خود بنا کردم
نشستم در خیالاتم زدم تاریخ عقدم را
و در رؤیا دو دستم را فرو توی حنا کردم!
به فکر مهریه بودم جهازم را چه می چیدم
منِ احمق ببین حتی که فکر شیر بها کردم
از آن شب ساعت 9 من پیامک می زدم هرشب
خودم با سادگی هایم عروسی را عزا کردم
...شدی تو بی خیال و من شدم هی بی قرار تو
تو هی بر من جفا کردی، منِ احمق وفا کردم
ولی رفتم به یک مسجد، بلاتکلیف ومستأصل
برای آن که برگردی فقط نذر و دعا کردم
جواب آمد که: «واثق شو به الطاف خداوندی
مگرکوری ندیدی که به تو عقلی عطا کردم؟»
...من امشب بی خیال تو ردیف و قافیه هستم
تو کاری با دلم کردی که فکرش رو نمی کردم !
#معصومه_پاکروان