eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.8هزار دنبال‌کننده
8.5هزار عکس
2.1هزار ویدیو
95 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
بانو بده لطفا دل بے‌کینه‌ات آن قلب پاڪ و بے‌ریا ، آیینه‌ات را سردم شده در این زمستان جدایی وا کن برایم بازوے شومینه‌ات ... من انتخابم، دولت چشمان زیبات بر من بیفکن گوشه‌ے کابینه‌ات را قلبے که دارے وَه ! چه ارزشمند و ناب است وا کن به رویم درب آن، گنجینه‌ات را صبحانه مے‌چسبد تو باشے لب_ عسل، جان اماده کن آن گونه‌ے خاگینه‌ات را لطفا کمے بهر خدا، با ما به سر کن این صبح زیباے خوشِ آدینه‌ات را @abadiyesher
آبادی شعر 🇵🇸
از حضرت معصومه بانو ، جان بگیرم هر حاجتی در دل بُوَد ، آسان بگیرم ابر سیاهے مے شوم در دوریِ او از هجر دیدار حرم ، باران بگیرم اخت الرضا باشی و من هم خادم تو با معجزات عشق تو ، ایمان بگیرم بانو ، دلم درگیر عشق لا علاجت در صحنِ زیبای تو من، درمان بگیرم تو بهترین مهمانِ "بیت " شعرم هستے اے کاش هرشب ، این چنین " مهمان" بگیرم یک لحظه دیدار ضریحت قسمتم کن شاید ز دستت طلعت سلطان بگیرم شعرم پر است از طعم چای زعفرانت ای کاش در بازار تو سوهان بگیرم شهر دلم " قم" می شود سرتاسر آن ، وقتی هواے دیدنِ جانان بگیرم ... @abadiyesher
خودتو گرم کن  پای آتش سخنان من بیا و بنشین در بالین طبیعت شعرهام لذت ببر پاے این سفره ے رنگارنگ شعر تا میتونے شراب احساساتمو‌ بزن تو رگ دیوانه شو ، دیوانه .. که روانے من شوے بهتر از این است که راهی  تیمارستان بے من بودن شوی در دایره المعارف قلب من ، به معناے عشق دست یاب اسطرلاب نگاهت را به دست ناخداے چشمان شعرهاے من بگذار نگذار بازیچه ے دست یڪ مشت رند بے سر و پا و بے خبر از عشق گردی دلت را به سبد نیل احساسات من بینداز و از فرعون هاے روزگار دورے نما @abadiyesher
بانو بده لطفا دل بے‌کینه‌ات آن قلب پاڪ و بے‌ریا ، آیینه‌ات را سردم شده در این زمستان جدایی وا کن برایم بازوے شومینه‌ات ... من انتخابم، دولت چشمان زیبات بر من بیفکن گوشه‌ے کابینه‌ات را قلبے که دارے وَه ! چه ارزشمند و ناب است وا کن به رویم درب آن، گنجینه‌ات را صبحانه مے‌چسبد تو باشے لب_ عسل، جان اماده کن آن گونه‌ے خاگینه‌ات را لطفا کمے بهر خدا، با ما بغل کن این صبح زیباے خوشِ آدینه‌ات را @abadiyesher
پـیش تــو، ســرو و صنوبــر،همــه انـگـشــت بــه لــب ای فــدای قــد و بــالــات , «گــلِ ایــرانــی » بــی‌مــحــلــی کنی ای یار سراپا عشوه عــاشــقــت هســتــم و هرچــنــد خــودت مــے دانــی .. گــیــســوان تــو پــریــشــان شــده درهم رفــتــه؟؟ بــر ســر خــود زده‌ای مــرکــز جــنــگــلــبــانــی!؟ چــشــم های تو چو حــافــظ و لــبــانــت ســعــدی ؟ زلــف پــیــچــیــده‌ی تــو ، چــون غــزل خــاقــانــی بــه گــمــانــم کــه تــو آن قــنــد فریمان هســتــی یــا کــه عــطــر خــوشــی از چــایــی لــاهیــجــانــی آنقدر زل زده ام صفحه‌ی تــو ، کــور شــدم شــده‌ای مــثــل همــان پــادشــهِ کــرمــانــی کاش مـی‌شــد کــه بــرای تــو بـخوانــم شــعــری و تــو هم زیــر لــبــت « زمزمه و همــخــوانــی» بــرج مــیــلــاد غرورت چه قدر  دیــدنــی اســت آتــش عــشــق مــنــی، گــرمــی خــوزســتــانــی روز و شــب فــکــر تــو‌ام، خــواب مــرا آشــفــتــه.. چــشــم چــنــگــیــزی تــو، شــاه مــغــولــســتــانــی کــاش مــی‌شــد کــه تــصــرف بــکنم آغــوشــت بــعــد از آن ، جــشــن لــب و یـکسره بــوس افــشــانـی تــو زلــیــخــای مــنــی ، یــوســف اشــعــارم را بــرده ای در دل خــود، قــلب مــرا زنـدانــی تــو فــقــط یــار دلــم بــاش، و تــقــدیــم کــنــم غــزل و واژه و احــســاس، بــه هر مــیــزانــی مــن کــه زنــدانــی عــشــقــت شــده‌ام بانو جان چــه مــی آیــد بــه تــو ایــن پــیــشــه‌ی زنــدانــبانی؟ نه فـقـط ترک و لر و کرد،به پـیـشــت هیـچ‌اند، دلبرا ؛  بلکه همه دلبرک تــهرانــی . مــن و تــو تــا بــه ابــد وصــل بــه هم مــی‌مانیم مــن چــو سیستـانــم و تــو همچـو بــلــوچــســتــانــی @abadiyesher
من حسادت می‌کنم بر آن النگوهای تو من حسادت می‌کنم حتی به کفش پای تو فرض کن در هر کجا  از صندلی برخاستی، من حسادت می‌کنم هر کس نشیند جای تو من حسادت می‌کنم  بر شانه‌ای که می‌زند طبل رقص افشانی‌اش را  لای گیسوهای تو  من حسادت می‌کنم بر خواستگاران تو که می‌خورَند از دست‌های پر ز عشقت، چای تو اینکه چیزی نیست بانو من حسادت می‌کنم بر لغت‌نامه، که دارد در خودش، معنای تو خوش به حال فصل تابستان که گرمای دلش را بگیرد دائما، از شور و از گرمای تو خوش به حال آیینه‌، که حداقل  پنج‌بار از شبانه‌روز، می‌بیند رخ زیبای تو خوشبحال آن رژی که بوسه هر دم می‌زند بر لبان خوشگل و بی مِثل و بی همتای تو من حسادت می‌کنم  حتی به خورشیدی که شب تا سحر را می‌نشیند منتظر، در پای تو ... آمدی در قلب مثل شب یلدا، ولی من حسادت می‌کنم حتی به آن یلداااای تو خوش به حال شاعری که، شعر می‌گوید برات من حسادت می‌کنم، حتی به این موسای تو @abadiyesher