eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.5هزار دنبال‌کننده
7.6هزار عکس
1.7هزار ویدیو
26 فایل
راه ارتباط با آبادی شعر: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂🍂حسن ختام🍂🍂 به مناسبت اولین سالگرد شهادت قهرمان ملی سرخی امروزشان شد سبزی فردای ما ای فدای نام قاسم‌ها و محسن‌های ما گرچه در رؤیایشان فرسنگ‌ها پیموده‌ایم همچنان دور است از دنیایشان دنیای ما غوطه زد در خون پاکش قهرمان دیگری تا مگر طوفانیِ غیرت شود دریای ما قهرمانی راستین، آری نه مثل آن قبیل- قهرمانانی که می‌سازند در رؤیای ما.. باز در بغض نگفتن‌ها صدای ما گرفت باز دارد می‌پرد رنگ از رخ سیمای ما غیرت ما را محک زد باز خون دیگری وای ما و وای ما و وای ما و وای ما...
چنان اسفند می‌سوزد به صحرا ریگ‌ها فردا چه خواهد شد مگر در سرزمین کربلا فردا تمام دشت را زینب به خون آغشته می‌بیند مگر باران خون می‌بارد از عرش خدا فردا برادر، دل گواهی می‌دهد امشب شب قدر است اگر امشب شب قدر است، قرآن‌ها چرا فردا... همه در جامۀ احرام دست از خویشتن شستند شگفتا عید قربان است گویا در منا فردا ببین شش‌ماهه‌ات بی‌تاب در گهواره می‌گرید علی از تشنگی جان می‌دهد امروز یا فردا ببوسم کاش دست و پای اکبر را و قاسم را همانانی که می‌افتند زیر دست و پا فردا برادر! وقت جان افشانی عباس نزدیک است قیامت می‌شود وقتی بگوید یا اخا فردا برادر! خوب می‌خواهم ببینم روی ماهت را هراسانم که نشناسم تو را بر نیزه‌ها فردا به مادر گفته بودم تا قیامت با تو می‌مانم تمام هستی من، می‌روی بی من کجا فردا؟ شاعر:
﷽ ━━━━💠🌸💠━━━━ تكرار شب است، روزگارم بى تو تا صبح ستاره مى شمارم بى تو دور و بر من پر است از رؤياها هرچند كه‌خواب خوش ندارم بی‌تو ━━━━💠🌸💠━━━━
تلخ است که لبریز حقایق شده است زرد است که با درد، موافق شده است عاشق نشدی وگرنه می‌فهمیدی پاییز بهاریست که عاشق شده است
تلخ است که لبریز حقایق شده است زرد است که با درد، موافق شده است عاشق نشدی وگرنه می‌فهمیدی پاییز بهاریست که عاشق شده است 🌾🌸🌾
سرتاسر عمرتان به تردید گذشت عمری که به پوشاندن خورشید گذشت ای جرئت داعش از شما! وایِ شما! از این همه خون چگونه خواهید گذشت؟
وسط کوچه زمین خورد پی حیدر و باز با وقاری علوی چادر خود را سر کرد... 🏴
قاسم هنوز با ماست در کوچه و خیابان قاسم هنوز زنده‌ست، ما را گواه: قرآن
می ترسم اے رفیق! تو هم مثل خاڪ سرد وقتے مرا به دل بسپاری کہ مرده‌ام!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همه شب دست به دامان خدا تا سحرم كه خدا از تو خبر دارد و من بی خبرم رفتی و هيچ نگفتی كه چه در سر داری رفتی و هيچ نديدی كه چه آمد به سرم گرمی طبعم از آن است كه دل سوخته ام سرخی رويم از اين است كه خونين جگرم كار عشق است نماز من اگر كامل نيست آخر آنگاه كه در ياد توام در سفرم ای که در آینه هرروز به خود می نگری من از آيينه به ديدار تو شايسته ترم عهد بستم كه تحمل كنم اين دوری را عهد بستم ولی از عهد خودم ميگذرم مثل ابری شده‌ام دربه‌درِ شهر به شهر وای از آندم که به شیراز بیفتد گذرم 🌱
آن ماهی ام که گوشه ای از حوض، مرده ام بیچاره آن دلی که به دریا سپرده ام بی تاب ، مثل شعر به کاغذ نیامده شرمنده مثل نامه ی برگشت خورده ام از بس که زخم بود برآن، جا نیافتم تا بار عشق را بگذارم به گُرده ام ای باغبان ! مزاحمتم را به دل مگیر از باغ، غیر حسرت چیدن نبرده ام می ترسم ای رفیق! تو هم مثل خاک سرد وقتی مرا به دل بسپاری که مرده ام... 💔
خود را که به خلوتی رسانَد خورشید از داغ، دلش را بتکاند خورشید گفتیم غروب کرده اما انگار رفته‌ست نماز شب بخواند خورشید
ابــــریـــــم کــه ارث پدری‌مان اشک است مشق شب و درس سحری‌مان اشک است هرکس به زبان خود سخن می‌گوید ما نیز زبــــان مادری‌مان اشک است
ماییم کسی که بی سبب می کوشد آن تشنه که از جوی عطش می نوشد خسران زده ایم و سرنوشتش این است آن کس که در آفتاب، یخ بفروشد
چشم از تو نبست دوستش داشته باش پیمان نشکست دوستش داشته باش آنطور که هستی به تو دل داده، تو هم آنطور که هست، دوستش داشته باش