کیست این مَن؟
این مَنِ با مَن ز مَن بیگانهتر
این مَنِ مَنمَن کُنِ
از مَن کمی دیوانهتر؟!
#ناصر_فیض
6.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گلدر بر و می در کف و معشوق به کام است
من ماندهام اینجا که حلال است، حرام است
با اینکه به فتوای دل اشکال ندارد
گر یار پسندید تو را کار تمام است
در مذهب ما باده حلال است ولی حیف
در مذهب اسلام همین باده حرام است
شعر طنز #ناصر_فیض محضر رهبری
دل در بر و می در کف
و معشوق به کام است
من مانده ام اینجا که
حلال است ؟ حرام است ؟🤔
#ناصر_فیض
باشد ، ولی نگفتی این حرف آخرت بود
من باخبر نبودم از آنچه در سرت بود
باور نکردم اما گفتی مرا ندیدی !
یا من شکسته بودم ، یا عین باورت بود
یک شب رسیدی از راه ، دست مرا فشردی
چیزی شبیه خنجر در دست دیگرت بود !
من مثل سایهای از آیینهات گذشتم
زخمم زدی ، نگفتی شاید برادرت بود
از پشت کوهم اما فهمیدهام همینقدر
یا از تو بد نگفتم یا در برابرت بود
من سوختم ، تو ماندی در امتدادی از بُهت
خاموشیِ نگاهت ، فریاد آخرت بود ...
#ناصر_فیض
هدایت شده از شعـرهـای نـاب
یاد این بیت #ناصر_فیض افتادم☺️
با من برادران زنم خوب نیستند
باید برادران زنم را عوض کنم...
31.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
همیشه راه رسیدن به حق سیاسی نیست
که گاه چاره به جز حملهای حماسی نیست
شعرخوانی #ناصر_فیض
مَن اگر با مَن نباشم؛ میشَوَم تنهاترین
کیست با مَن گر شَوَم مَن؛ باشد از مَن، ما ترین
مَن نمیدانم کی ام مَن؛ لیک یک مَن در مَن است
آن که تکلیف مَنَش با مَن مَنِ مَن، روشن است
مَن اگر از مَن بپرسم ای مَن ای همزاد مَن!
ای مَن غمگین مَن در لحظههای شاد مَن!
هرچه از مَن یا مَنِ مَن، در مَنِ مَن دیدهای
مثل مَن وقتی که با مَن میشوی خندیدهای
هیچکس با مَن، چنان مَن، مردم آزاری نکرد
این مَنِ مَن هم نشست و مثل مَن کاری نکرد
ای مَنِ با مَن، که بی مَن، مَن تر از مَن میشوی
هرچه هم مَن مَن کنی؛ حاشا شوی چون مَن قوی
مَن مَنِ مَن، مَن مَنِ بی رنگ و بی تأثیر نیست
هیچکس با مَن مَنِ مَن، مثل مَن درگیر نیست
کیست این مَن؛ این مَنِ با مَن ز مَن بیگانه تر
این مَنِ مَن مَن کُنِ از مَن کمی دیوانهتر؟
زیر باران، مَن از مَن پُر شدن دشوار نیست
ورنه مَن مَن کردن مَن، از مَنِ مَن عار نیست
راستی! اینقدر مَن را از کجا آوردهام
بعد هر مَن بار دیگر مَن، چرا آوردهام؟
در دهان مَن نمی دانم چه شد افتاد مَن
مثنوی گفتم که آوردم در آن هفتاد مَن
#شعر
#شعر_طنز
#ناصر_فیض
🔹به کدامین گناه؟🔹
چگونه رنج زمین را زمان نمیبیند؟
چگونه این همه خون را جهان نمیبیند؟
چرا نمیشنود رعد و برق ایمان را؟
صدای عشق به اقصی کشانده طوفان را
قیامتی شده برپا چرا نمیپرسند؟
از این تقابل خونین که میشود خرسند؟
چقدر کودک و زن بیپناه کشته شدند!
به راستی به کدامین گناه کشته شدند؟
جهان و عافیتش ارزنی نمیارزد
به اینکه کودکی از هول مرگ میلرزد
منادیان حقوق بشر نمیشنوند
به حجتی که تمام است اگر نمیشنوند
زمان، زمان رسیدن به داد مظلوم است
-شکست ظلم- خدا وعده داده، محتوم است
یکی بیاید و مرهم شود فلسطین را
به سُرب پر کند این گوشهای سنگین را
به دست قهر ببندد درِ سیاست را
به سنگ خشم بکوبد سرِ سیاست را
سیاستی که بهجز نیش مار و کژدم نیست
سیاستی که به نفع حقوق مردم نیست
سیاستی که به اشغالگر امان داده است
به این نژاد پراکنده سازمان داده است
سیاستی که اگر بوده حق، به جانب تو،
ربوده حقِ تو را با فریب حقِ وتو
سیاستی که چنان غرق در مرض شده است
که جای ظالم و مظلوم هم عوض شده است
سیاستی که در آن روزن امیدی نیست
به دست هیچ زبانبستهای کلیدی نیست
سیاستی که ندارد دیانت، آلوده است
مگر نه این که، همین بوده تا جهان بوده است
همیشه راه رسیدن به حق، سیاسی نیست
که گاه، چاره بهجز حملهای حماسی نیست
نشان عشق و جنون بینشانه رفتنهاست
میان آتش و خون عاشقانه رفتنهاست
کنون که قرعه به نام حماس افتاده است
به جان اهل سیاست هراس افتاده است
یکی برآمده بر بام خون علم بزند
بساط این همه تزویر را بههم بزند
چنان کند که جهان بشنود فلسطین را
به چشم صدق ببیند صلابت دین را
قسم به اَشهدِ آن کودک سرا پا آه
که گفت: «اَشهَدُ اَن لا اِلهَ اِلا الله»
حرم که سوخت کسی محترم نخواهد ماند
چنان نماند و چنین نیز هم نخواهد ماند
#ناصر_فیض
#مقاومت_اسلامی
#فلسطین
#مثنوی
هدایت شده از اشعار ناهید خلفیان
31.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
همیشه راه رسیدن به حق سیاسی نیست
که گاه چاره به جز حملهای حماسی نیست
شعرخوانی #ناصر_فیض
هدایت شده از جزیرهٔ تنهایی
ذکر آوارگی قصّهٔ مجنون کافی است
بعد از این هیچکسی سمت بیابان نرود
#ناصر_فیض
چگونه رنج زمین را زمان نمیبیند
چگونه این همه خون را جهان نمیبیند
چرا نمیشنود رعد و برق ایمان را
صدای عشق به اقصی کشانده طوفان را
قیامتی شده برپا چرا نمیپرسند
از این تقابل خونین که میشود خرسند!؟
چقدر کودک و زن بیپناه کشته شدند
به راستی به کدامین گناه کشته شدند
جهان و عافیتش ارزنی نمیارزد
به اینکه کودکی از هول مرگ میلرزد
منادیان حقوق بشر نمیشنوند
به حجتی که تمام است اگر نمیشنوند
زمان، زمانِ رسیدن به داد مظلوم است
شکستِ ظلم خدا وعده داده محتوم است
یکی بیاید و مرهم شود فلسطین را
به سرب پرکند این گوشهای سنگین را
به دست قهر ببندد در سیاست را
به سنگ خشم بکوبد سر سیاست را
سیاستی که به جز نیش مار و کژدم نیست
سیاستی که به نفع حقوق مردم نیست
سیاستی که به اشغالگر امان داده است
به این نژاد پراکنده سازمان داده است
سیاستی که اگر بوده حق به جانب تو
ربوده حق تو را با فریب حق وِتو
سیاستی که چنان غرق در مرض شده است
که جای ظالم و مظلوم هم عوض شده است
سیاستی که در آن روزن امیدی نیست
به دست هیچ زبان بستهای کلیدی نیست
سیاستی که پلید است پشت پرده آن
چنانکه هر ستم کرده و نکردهی آن
سیاستی که ندارد دیانت، آلوده است
مگر نه این که، همین بوده تا جهان بودهست
همیشه راه رسیدن به حق سیاسی نیست
که گاه، چاره به جز حمله حماسی نیست
نشان عشق و جنون بینشانه رفتنها
میان آتش و خون عاشقانه رفتنهاست
کنون که قرعه به نام حماس افتاده است
به جان اهل سیاست هراس افتاده است
یکی برآمده بر بام خون علم بزند
بساط این همه تزویر را به هم بزند
چنان کند که جهان بشنود فلسطین را
به چشم صدق ببیند صلابت دین را
قسم به اشهد آن کودک سرا پا آه
که گفت: اشهد ان لا اله الا الله
حرم که سوخت کسی محترم نخواهد ماند
چنان نماند و چنین نیز هم نخواهد ماند
#شعرخوانی
#ناصر_فیض
@abadiyesher
علی ای منتهای صبر و یقین
ای زبان خدا، خلاصه دین
روح سبز دعا، عبادتِ سرخ!
ای گلستان حق زتو رنگین
هر سحر پلک می زند بر هم
در هوای تو، صبح مهرآیین
تا که در سایهات شود روشن
چشمه آفتاب روشن بین
چیست گردون مگر عنایت تو
که بگردند آسمان و زمین
ای به پای تو ایستاده فلک
کهکشان از تو گشته صدرنشین
برگی از نوبهار رأفت توست
سدره المنتهی، بهشت برین
ای شهادت به آبروی تو سرخ
ای به قاموس خون شهیدترین
کمترین بندهات «جوانمردیی» است
ای کریم ای خدای مردگزین
مهر و مه وامدار مهر تواند
روشن از توست چشمه پروین
از نگاه سحر چنین پیداست
داغ عشق تو را زده به جبین
با تو در کام کودکانِ یتیم
تلخی روزگار شد شیرین
تا تو بودی علی، شبی نگذاشت
سر بیشام بر زمین، مسکین
نه خدایی تو نه فروتر از آن
نیست ادراک من فراتر از این
به یقین بعد از آفرینش تو
آمد از جانب خدا تحسین!
چون توانم زچند و چون تو گفت
چند گویم تو را چنان و چنین
دلم از کوچههای شک برگشت
با تو رفتم به ماورای یقین
شدم آماج تیر عشق و جنون
تا برآمد کمان غم ز کمین
دل من بود و زخمهای عمیق
دل من بود و آتشیسنگین
یک شب آن شب که میرسید به عرش
از دلم نالههای زار و حزین
گفتم ای دل چه میکنی با غم
گفت حال مرا مپرس و مبین
زان که بیماریام ز بیدردی است
درد و غم میدهد مرا تسکین
غم عشق علی دوای من است
سرخوشم با غمی چنین شیرین
نام پاکش چو بر لب آوردم
شد مشامم ز دوست عطرآگین
ای علی جز تو کیست شافع خلق
نزد خالق به روز بازپسین
در همان روز ناگزیر که هست
در کفم نامهای سیاهترین
روز آتش، که عاشقان غمت
در پناه تواند سایه نشین
من چه دارم به جز عنایت تو؟!
روی ما را علی مزن به زمین
#ناصر_فیض
@abadiyesher