eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
1.6هزار ویدیو
26 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم رقیب خزان منی و بهار رقیبم دچار توام ای دچار رقیبم تویی جمع ضدیّن در منطق من قرار منی ، بی‌قرار رقیبم جهان شد حصارم از آن موقعی که تو را دیده‌ام در حصار رقیبم مرا پیر کرد انتظار تو، اما تو را پیر کرد انتظار رقیبم من ازاین‌که شیرم چه‌زجری کشیدم که آهوی من شد شکار رقیبم مرا مثل فرهاد کُشتی و رفتی که شیرین شود روزگار رقیبم چه شب‌ها به‌یادت نخوابیدم اما تو خوابیده بودی کنار رقیبم...
بسم الله الرحمن الرحیم درخت با این که من درختم و درخویش جاری‌ام هرفصل را به طرز جدیدی بهاری‌ام گاهی پناه خستگی یک مسافرم گاهی پناهگاه غزالی فراری‌ام یک روز زرد و خسته‌ام و روز دیگری سرشار از شکوفه سرخ اناری‌ام در کنده‌کاری تنه‌ام عکس قلب‌وتیر آیینه‌ای‌ست از هنر رازداری‌ام این شبنمی که برگ‌وبرم را گرفته است اشکی شده‌ست درصدد آبیاری‌ام سختی روزگار شکستم نمی‌دهد وقتی نماد محکمی از پایداری‌ام "بندی به پای دارم و باری گران به دوش در حیرتم که شهره به بی‌بند و باری‌ام" در پیری‌ام جوانه زدن راز تازه‌ای‌است یعنی دوباره می‌شکفم تا بکاری‌ام *بیت داخل گیومه از غلامرضا شکوهی
بسم الله الرحمن الرحیم ملامت منی که بار سفر بسته بودم از آغاز نگاه خویش به در بسته بودم از آغاز برای سرخی صورت به روی هر انگشت حنای خون جگر بسته بودم از آغاز منم شبیه ولیعهد شاه مغلوبی که دل به تاج پدر بسته بودم از آغاز به دشمنان خود آنقدر مطمئن بودم! که روی گُرده سپر بسته بودم از آغاز به خاطر نپریدن ملامتم نکنید که من کبوتر پربسته بودم از آغاز عجیب نیست که با مرگ زندگی کردم به قتل عمر کمر بسته بودم از آغاز اگر چه آخر این قصه بسته‌ام در را چنین نمی‌شد اگر بسته بودم از آغاز مجتبی خرسندی
بسم الله الرحمن الرحیم ملامت منی که بار سفر بسته بودم از آغاز نگاه خویش به در بسته بودم از آغاز برای سرخی صورت به روی هر انگشت حنای خون جگر بسته بودم از آغاز منم شبیه ولیعهد شاه مغلوبی که دل به تاج پدر بسته بودم از آغاز به دشمنان خود آنقدر مطمئن بودم! که روی گُرده سپر بسته بودم از آغاز به خاطر نپریدن ملامتم نکنید که من کبوتر پربسته بودم از آغاز عجیب نیست که با مرگ زندگی کردم به قتل عمر کمر بسته بودم از آغاز هنوز در عجبم که امیدوار چرا به هندوانه‌ی دربسته بودم از آغاز؟ اگر چه آخر این قصه بسته‌ام در را چنین نمی‌شد اگر بسته بودم از آغاز