تـا بہ ڪے باشے و من پے بہ حضورٺ نبرم؟
آرزوے منے اے ڪــــاش بہ گورٺ نبرم....
#کاظمبهمنے
من به بعضیچهرههاچونزودعادتمیکنم
پیششان سر بر نمیآرم، رعایت میکنم
همچنانکه برگ خشکیده نماند بر درخت
مایهی رنج تو باشم رفع زحمت میکنم
این دهان باز و چشم بیتحرک را ببخش
آنقدر جذابیت داری که حیرت میکنم
کم اگر با دوستانم مینشینم جرم توست
هرکسی رادوست دارم درتو رؤیتمیکنم
فکرکردی چیست موزون میکندشعر مرا؟
در قدم برداشتنهای تو دقت میکنم
یک سلامم را اگر پاسخ بگویی میروم
لذتش را با تمام شهر قسمت میکنم
ترک افیونی شبیه تو اگرچه مشکل است
روی دوش دیگران یک روز ترکت میکنم
توی دنیا هم نشد برزخ که پیدا کردمت
مینشینم تا قیامت با تو صحبت میکنم
#کاظمبهمنی
#مدح_حضرت_زهرا 🍃
پای یک خط تعالیم تو بانو والله
عمر صد مرجع تقلید به سر می آید
#کاظمبهمنی
#مدح_حضرت_زهرا 🍃
پای یک خط تعالیم تو بانو والله
عمر صد مرجع تقلید به سر می آید
#کاظمبهمنی
تا که در دسترسی ، از تو همه بیخبرند
تا کمی دور شوی ، هِی خبرت میآید...
#کاظمبهمنی
.
آمدی بر سر قبرم... نشد از قبر در آیم
تازه فهمیدهام این بندِ کفن فلسفه دارد!
#کاظمبهمنی
گفت دیدسٖت مرا این که کجا یادش نیست
همه چیزم شده و هیچ مرا یادش نیست
#کاظمبهمنی
منبه بعضی چهرههاچونزودعادتمیکنم
پیششان سر بر نمیآرم، رعایت میکنم
همچنان که برگ خشکیده نماند بر درخت
مایهی رنج تو باشم رفع زحمت میکنم
این دهانِ باز و چشم بیتحرّک را ببخش
آن قدر جذّابیت داری که حیرت میکنم
کم اگر با دوستانم مینشینم جرم توست
هر کسی را دوست دارم درتو رؤیت میکنم
فکر کردی چیست موزون میکند شعر مرا؟
در قدم برداشتنهای تو دقت میکنم
یک سلامم را اگر پاسخ بگویی میروم
لذتش را با تمام شهر قسمت میکنم
ترک افیونی شبیه تو اگر چه مشکل است
روی دوش دیگران یک روز ترکت میکنم
توی دنیا هم نشد برزخ که پیدا کردمت
می نیشینم تا قیامت با تو صحبت می کنم
#کاظمبهمنی
مرا به خلسه می برد حضور ناگهانیات
سلام و حال پرسی و شروع ِخوش زبانیات
فقط نه کوچه باغ ما، فقط نه این که این محل
احاطه کرده شهر را، شعاع مهربانیات
دوباره عهد می کنی که نشکنی دل مرا
چه وعده ها که می دهی به رغم ناتوانیات
جواب کن به جز مرا، صدا بزن شبی مرا
و جای تازه باز کن میان زندگانیات
بیا فقط خبر بده مرا قبول کردهای
سپس سر مرا ببَر به جای مژدگانیات
#کاظمبهمنی
جمعه ها شرح دلم یک غزل کوتاه است
که ردیفش همه دلتنگ توام می آید...
تیر برقی چوبی ام در انتهای روستا
بی فروغم کرده سنگ بچه های روستا
ریشه ام جا مانده در باغی که صدها سرو داشت
کوچ کردم از وطن، تنها برای روستا
آمدم خوش خط شود تکلیف شب ها
آمدم نوریک فانوس باشم پیش پای روستا
یاد دارم در زمین وقتی مرا می کاشتند
پیکرم را بوسه می زد کدخدای روستا
حال اما خود شنیدم از کلاغی روی سیم
قدر یک ارزن نمی ارزم برای روستا
کاش یک تابوت بودم، کاش آن نجار پیر
راهی ام می کرد، قبرستان به جای روستا
قحطی هیزم، اهالی رابه فکر انداختهست
بدنگاهم میکند دیزی سرای روستا
من که خواهم سوخت، حرفی نیست، اما کدخدا
تیرسیمانی نخواهد شد عصای روستا
#کاظمبهمنی
روح برخاسته از من ته این کوچه بایست
بیش از این دور شوی از بدنم میمیرم
#کاظمبهمنی
پیش از آنی که بخواهی از کنارت میروم
تا بدانی عذر ما را خواستن کار تو نیست !
#کاظمبهمنی
پشت رُل ساعت حدوداً پنج شاید پنج و نیم
داشتم یک عصر برمی گشتم از عبدالعظیم
ازهمان بن بست باران خورده پیچیدم به چپ
از کنارت رد شدم آرام ، گفتی: مستقیم!
زل زدی در آینه اما مرا نشناختی
این منم که روزگارم کرده با پیری گریم
رادیو را باز کردم تا سکوتم نشکند
رادیو روشن شد و شد بیشتر وضعم وخیم
بخت بد برنامه موضوعش تغزل بود وعشق
گفت مجری بعد" بسم الله الرحمن الرحیم" :
یک غزل می خوانم از یک شاعر خوب وجوان
خواند تا این بیت که من گفته بودم آن قدیم:
"سعی من در سربه زیری بی گمان بی فایده ست
تا تو بوی زلفها را می فرستی با نسیم"
شیشه را پایین کشیدی رند بودی از نخست
زیر لب گفتی خوشم می آید از شعر فخیم
موج را تغییر دادم این میان گفتی به طنز:
"با تشکر از شما راننده ی خوب و فهیم"
گفتم آخر شعر تلخی بود ،با یک پوزخند
گفتی اصلا شعر می فهمید!؟ گفتم: بگذریم
#کاظمبهمنی
تکه یخی که عاشق ابر عذاب میشود
سر قرار عاشقی همیشه آب میشود
به چشم فرش زیر پا سقف که مبتلا شود
روز وصالشان کسی خانه خراب میشود
کنار قله های غم نخوان برای سنگ ها
کوه که بغض میکند، سنگ مذاب میشود
باغ پر از گلی که شب به آسمان نظر کند
صبح به دیگ می رود غنچه؛ گلاب میشود
چه کرده ای تو با دلم که از تو پیش دیگران
گلایه هم که می کنم شعر حساب میشود
#کاظمبهمنی