eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.9هزار دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
1.8هزار ویدیو
26 فایل
راه ارتباط با آبادی شعر: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
یکم زیبایی ببینید😍😍
‌‌ به هرچمن رسیده ام از تو نشان ندیده ام تو درکجا شکفته اى، اى گل بى نظیر من؟ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
زیباتر ازین چیست پدر باشی و بعدش از عالم و آدم همه سر باشی و بعدش فرزند تو باشد به جهان سرور و هادی او منجی موعود بشر باشد و بعدش  
ارسال اعضا محترم در لینک ناشناس🌸🌸👏👏👏🌼🌼🌼
دقت کنید دوستان. امام حسن عسکری 👌درسته نه عسگری
﷽؛انار، پادشاهی ست وارونه با تاجی رو به زمین چرا که انار پادشاه درختان آسمان است برنامه های ویژه گروه: 🌹چالش تصویری 🌹چالش مطروحه 🌹چالش طنز 🌹چالش مناسبتی و موضوعی ⛔ارسال پیام دارای لینک و آی دی ممنوع⛔ https://eitaa.com/joinchat/100270145C4e53c7d0f6
عاشق روی تو را توجیه جز عشق تو نیست دیدن چشمان نابت خود دلیل عاشقی است
اى آفتاب مهرِ تو روشنگرِ وجود در پیشگاهِ حکمِ تو ذرات، در سجود اى میر عسکرى لقب، اى فاطمى نسب آن را که نیست مهر تو، از زندگى چه سود؟ علمت محیط، بر همه ذراتِ کائنات فیضت نصیب، بر همه در غیب و در شهود تاریخ تابناکِ حیاتت، گر اندک است بر دفتر مفاخر اسلامیان فزود عیسى دمى و پرتو رأى منیر تو زنگار کفر از دل نصرانیان زُدود این افتخار گشته نصیبت که از شرف در خانه‌ی تو مُصلحِ کُل دیده برگشود اى قبله‌ی مراد که در "بِرکَةُ السَّباع" شیران به پیش پاى تو آرند سر فرود قربان دیده‌اى که به بزم تو فاش دید جاى قدوم عیسىٖ و موسىٖ و شیث و هود قرآنِ ناطقى تو و قرآن پاک را الحق مفسّرى ز تو شایسته‌‌تر نبود دشمن بدین کلام ستاید تو را که نیست... در روزگار، چون تو به فضل و کمال و جود _شادى به نزد مردم غمدیده نارواست_ جان‌ها فداى لعل لبت کاین سخن سرود مدح شما، ز عهده ی مردم بُرون بُوَد اى خاندان پاک! که یزدانتان ستود از نعمت ولاى شما خاندانِ وحى منّت نهاد بر همگان، خالقِ وَدود...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍁 برای من همه ی فصلها زمستان است تو نیستی شب بی مهر ماه آبان است کنار رفتن تو حوض کوچک خــــــــــانه شبیه فال غریبی درون فنجان است نه ماه هست و نه ماهی درون آغوشش نه برگ خشک درختی به روی ایوان است چقدر چشم خیابان به شانه ات زل زد هنوز رد قدمهات در خیــــــابان است دوباره روسری گل گلی به سرکردم همان که عطر تنت را همیشه مهمان است کنار حوض نشستم به یــــــاد خاطره ات همیشه عکسِ تو در حوض آب خندان است کنار باور برگشتــــــن ات هنوز گُمم اگر چه مهر نـــــــــمانده!اگر چه آبان است!
«به‌نام‌خدا» یخ زدم استکان چای افتاد، از لب تاج‌دار یک سینی تا خبر داد زد تو را دیدم، سوختم مادر فلسطینی! یادم آمد که قصه‌های تو را، در کتابی پر آه می‌خواندم می‌شود گفت قصه‌های تو را؛ شعرهای غریب آیینی سقف‌های خراب و هم دیوار، لحظه‌ها روی لحظه‌ها انبار می‌رود در گلوی خون سیمان، مرگ را با دو چشم می‌بینی دختر نازنین تو سارا، پسر خوب تو محمد که‌ــــ سن آن کودکان، سه و ده سال، به نظر می‌رسید تخمینی! کفش‌های کتانی سارا، غرق خون دیده‌ام محمد را پیرهن، بادبادکی را آه! کرده خونابه‌ها چه تزیینی! روزگار سیاه زیتون را، پرچم رنگ‌رنگ در خون را آسمان را که سخت له می‌شد، زیر چنگال گرگ ماشینی تا کجا می‌شود نگفت و ندید؟ تا کجا می‌شود تحمل کرد؟ پس کجا رفته واژهٔ ایمان؟ رگ غیرت! سفارش دینی! این منم از تو می‌نویسم آه! التهابی که از تو می‌گوید چه‌قدر ناگزیر هستی تو، که چنین سوگوار بنشینی؟ من تو را گریه کردم و دیدم، من پرم، من پر از پریشانی بپذیر این من پریشان را،‌ بپذیر از من آنچه می‌خوانی
ای مونس جان ای صنم خلوت مـــن وقتی که تو رفتی قلم خلوت من هی از تو نوشت و ز غمت جار کشید آه از صنم و از ستـــم خلــــوت مـــن
هرکسی حال مرا پرسید گفتم عالی ام اشک ها پنهان شده در خنده ی پوشالی ام نردبان هر کس و ناکس شدم اما چه سود؟ دار قالی هستم و حالا جدا از قالی ام خوب فهمیدم که خوش بودند از غمهای من آن رفیقانی که غمگینند از خوشحالی ام دیگر آن چاقوی دست نارفیقان نیستم خسته از دیروزهای خونی و جنجالی ام بی دلیلِ بی دلیلِ بی دلیلِ بی دلیل من شدیداً خسته از هر بحث استدلالی ام مثل نعل اسب ها در زیر پا افتاده ام با همه افتادگی تندیس خوش اقبالی ام غرق خواهد شد کسی که سخت “من ، من” میکند بطری بر روی آبم چون که از خود خالی ام…
. 💠 السَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا خَلِيفَةَ اللهِ وَابْنَ خُلَفَائِهِ وَأَبَا خَلِيفَتِهِ‏ 🍃 گدای سامره ای جان ما و جمله جهان مبتلای تو جنّ و ملک غلام تو و خاک پای تو خوشبخت هرکه با غم و مهر تو خو گرفت بدبخت آن کسی که نشد مبتلای تو با هرکه نیست یار تو بیگانه گشته‌ایم از آن زمان که شد دل ما آشنای تو جان‌ها شده مقیم حریمت که می‌وزد بوی بهشت از حرم جان‌فزای تو دل‌ها شده کبوتر بام تو یا حسن بال فرشتگان شده فرش سرای تو از طلعت تو نور به هفت آسمان رسد خورشید و ماه، مشتری سامرای تو هرجا گدای سامره گفتند، دل تپید تو پادشاه عالمی و ما گدای تو گشتیم هرچه در دل ویران، امین حق گنجی در آن نبود به غیر از ولای تو ✍️
در دیـــــاری كه در او نیست كســی یار كســــی ----- كاش یارب كه نیفتد به كسی كار كسی هــــــر كس آزار منِ زار پســـــندیــــــد ولــــــــــی ----- نپـــســـــندیــــد دلِ زار مـن آزارِ كســــی آخــــــرش محــــنت جانــــكاه به چـــــاه انـــــدازد ----- هركه چون ماه برافروخت شبِ تارِكسـی سودش این بس كه به هیچش بفروشند چو من ----- هر كه باقیمت جان بود خریدار كســـی 
سِحر وجادو شده ام یا تله پاتی شده ای؟ آمدی مفت به چنگم! صلواتی شده ای؟. جانِ من قهر نکن ،باش که با آمدنت بهتر از هرخبر و شور و نشاطی شده ای  بین ِصد خواهش دل، ای نفسم ،دختر شهر…. آخرین خواسته ی مرد دهاتی شده ای مانتو و روسری و شال و کلاهت ای جاااان بَه چه زیباست عزیزم!شکلاتی شده ای نکند جا بزنی ها…به خدا میمیرم شک نکن قلب منی، پاک حیاتی شده ای نبض ِ احساس منی ،بی تو دلم میگیرد ای که با کلّ ِ وجودم قر و قاطی شده ای فکر و ذکر و همه ی هوش و حواسم شده تو! کاش بودی که ببینی چه بساطی شده ای عشق پاکت نفسم ،حافظِ دورانم کرد خودِمانیم ،عجب شاخه نباتی شده ای
دلیل خنده هایم، زود برگرد که بی مهری، ندارد سود… برگرد ببین دل نازکم… طاقت ندارم به این زودی نگو بدرود… برگرد نوشتی: می روم آسوده باشم! اگر حالا دلت آسود برگرد نبودی آتشت خاکسترم کرد چه ماند از هیزمم جز دود؟ …برگرد زمین خنده هایم بی تو خشکید به خاک تشنه ام ای رود برگرد شبی که بغض تو در واژه پیچید… تمام دفترم تر بود!… برگرد چنان روز و شب از عشقت نوشتم… که در دستم قلم فرسود…برگرد همان قاضی که حکم رفتنت داد… پشیمان زیر آن افزود:برگرد نماز گریه هایم را خدا دید خدای عشق هم فرمود:برگرد
تا کی ندهی داد من ای داد ز دستت رحم آر که خون در دلم افتاد ز دستت تا دور شدی از برم ای طرفه بغداد شد دامن من دجله بغداد ز دستت از دست تو فردا بروم داد بخواهم تا چند کشم محنت و بیداد ز دستت بی شکر شیرین تو در درگه خسرو بر سینه زنم سنگ چو فرهاد ز دستت
حدیث عشق ز ما یادگار خواهد ماند بنای شوق ز ما استوار خواهد ماند کنون که کشتی ما در میان موج افتاد سرشک دیده ز ما برکنار خواهد ماند اساس عهد مودت که در ازل رفتست میان ما و شما پایدار خواهد ماند ز چهره هیچ نماند نشان ولی ما را نشان چهره برین رهگذار خواهد ماند ز روزگار جفا نامه‌ ئی که عرض افتاد مدام بر ورق روزگار خواهد ماند شکنج زلف تو تا بیقرار خواهد گشت درازی شب ما برقرار خواهد ماند چنین که بر سر میدان عشق می‌ نگرم دل پیاده بدست سوار خواهد ماند حدیث زلف و رخ دلکش تو خواهد بود که بر صحیفه‌ ی لیل و نهار خواهد ماند فراق نامه‌ ی خواجو و شرح قصه‌ ی شوق میان زنده‌ دلان یادگار خواهد ماند
خانه شاعران مریم صفری دفتر شعر عاشقانه ها شبیه پنجره ها بسته باش اما باش... از سراسر وب پیشنهاد توسط دوست داری سریع و راحت به «قطر» سفر کنی؟!🤩 سرمایه‌گذاری پرسود در صندوق فیروزه! همین حالا شروع کن! تلفنی با بهترین روانشناسان ایران در تماس باشید.(هزینه مناسب)|همکده شبیه پنجره ها بسته باش اما باش... ۱۴۰۰/۱/۲ شماره ثبت ۵۸۷۰۵۵ شبیه پنجره ها بسته باش، اما باش بیا و یک غم پیوسته باش، اما باش دلم برای حضورت بهانه می‌گیرد تو از بهانه ی من خسته باش، اما باش! اگر همای سعادت نمی شوی چه کنم بیا کبوتر گلدسته باش، اما باش ضریح من شده دستت، دخیل دستم را- تو یک اجابت وارسته باش، اما باش تمام مردم این شهر روبروی منند تو هم بیا و از آن دسته باش، اما باش خبر رسیده کسی را... خبر نمی‌خوانم عذاب نامه ی سربسته باش، اما باش فقط اجازه بده حس کنم کمی هستی به غیر من شده، وابسته باش اما باش