اگر ابری شوم در دست تو احساس میبارم
برایت اشک را چون خوشهای الماس میبارم
برای روزهایی که دلت بدجور غمگین است
کنارت بیحد و بیمرز و بیمقیاس میبارم
برایت میدوم تا جادهٔ تهران و تا چالوس
همانجا در کنار باغی از گیلاس میبارم
اگر حتی شود در چارراهش عشق میکارم
غزلها را کنار این عوامالناس میبارم
شبیه نمنم باران به دور حلقهٔ چشمت
جلوی دوربین مات هر عکاس میبارم
قلم را میزنم در خون و روی تختهنرد عشق
برای چرخش شیش و چهار تاس میبارم
نکش آهی به روی لب که در دیوان شاهانی
شبیه قل قل قلیان شاه عباس میبارم
تو خواهی رفت میدانم ولی باور کن آن لحظه
که من با گردنم در حلقههای داس میبارم
#زینب_حسامی
4_5902007890520050006.mp3
5.65M
۲۴ رجب المرجب روز فتح قلعه خیبر توسط حضرت امیر المومنین علیه السلام
أَنا الَّذي سَمَتني أُمي حيدرة
ضِرغـامُ آجـامٍ وَلَيثُ قَسوَرَه
سخنران : #سید_محمد_هژبری
وقتی که کار سخت شد و یاوری نبود
در بین جنگ گشت فقط مرتضی بلند
افتاد لرزه بر بدن دشمنان او
تا گشت ذوالفقارِ شه لافتی بلند
با ذوالفقار بر سر مرحب زد آنچنان
کز ذوالجلال خاست دوصد مرحبا بلند
جبریل گفت دستمریزاد یاعلی
گردید از دهان نبی حبّذا بلند
آری اگر نبود مراعاتِ حالِ خلق
او مینمود جای دری، قلعه را بلند
در ابتدای لشکر علی تیغ را که زد
شد لشکر از اصابت آن ز انتها بلند
#عاصی_خراسانی
آبادی شعر 🇵🇸
۲۴ رجب المرجب روز فتح قلعه خیبر توسط حضرت امیر المومنین علیه السلام أَنا الَّذي سَمَتني أُمي حيدرة
سالروز فتح خیبر
آری اگر نبود مراعاتِ حالِ خلق
او مینمود جای دری، قلعه را بلند
#عاصی_خراسانی
آبادی شعر 🇵🇸
سالروز فتح خیبر آری اگر نبود مراعاتِ حالِ خلق او مینمود جای دری، قلعه را بلند #عاصی_خراسانی
غلامِ علی هر که شد می تواند
به زیر آورد چرخ نیلوفری را
من از تو طلب دارم آقا خودت را
مکن سدّ راهِ من انگشتری را
گناهان من سدّ راهم شد آخر
بیا برکن این قلعه ی خیبری را
#عاصی_خراسانی
آبادی شعر 🇵🇸
سالروز فتح خیبر آری اگر نبود مراعاتِ حالِ خلق او مینمود جای دری، قلعه را بلند #عاصی_خراسانی
در بدر و خیبر و اُحد و لیله المبیت
دستِ علیست در همه جا ختم غائله
#عاصی_خراسانی
آبادی شعر 🇵🇸
در بدر و خیبر و اُحد و لیله المبیت دستِ علیست در همه جا ختم غائله #عاصی_خراسانی
همان شجاع که "ما فَرّ قَطُّ فی الحرب" است
همان که ضربت تیغش نداشت هیچ نظیر
به کار غزوه خندق گره فتاد آن روز
نمانده بود برای ظفر دگر تدبیر
نبی همین که عَلَم را به دست حیدر داد
به تیغ حیدر کرار شد عوض تقدیر
ز ترس حمله شغالان گریختند ز رزم
همینکه پای به میدان گذاشت همچون شیر
که عرصه عرصه شیر است جای هر کس نیست
بگو فرار نمایند آن سگ و خنزیر
رسیده آیه این المَفَرّ بگو به عدو
ز ذوالفقار نباشد دگر گریز و گزیر
چنان به ضربت تیغش به فرق مرحب زد
که رفت از دل میدان، عدو به قعرِ سعیر
سپس دری که چهل مرد عاجزند از او
گرفت و کند ز جایش فقط به یک تکبیر
ز جای کند در قلعه را به آسانی
چنانکه موی کشد گویی از میان خمیر
#عاصی_خراسانی
#علی_مقدم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کسی یک لنج فرسوده در این بندر نمی خواهد
بکش لنگر که این بندر تو را در بر نمی خواهد
خیابانی که خود را در حصار خانه می بیند
در آغوش لگدمالش که همبستر نمی خواهد
جهان استطبل تاریکی پر ترس از قداستهاست
کسی در بین یابوها که خواب آور نمی خواهد
من عینک سازم و دنیا ندارد ارزش دیدن
کسی یک لنز آلوده به این باور نمی خواهد
خدا دل آهنی ها را برای جنگ می سازد
ولی از بین محرومان که عصیانگر نمی خواهد
حلالم کن همین حالا تو قربانی تری از من
که اسماعیل اندامت دم خنجر نمی خواهد
تو شیرینی و من تلخم که باخسرو نمی جنگم
رهایم کن که فرهادت تو را دیگر نمی خواهد
برای رازی از دنیا به عمق استکان رفتن
به جز یک گوشه ی دنج و قلم دفتر نمی خواهد
#حسین_آهنی
#یا_حیدر
#سالروز_فتح_خیبر
کسی که جن و ملک ریزه خوار او بوده
و کان و کُن همه از اعتبار او بوده
اگر که کنده در خیبر از بن و ریشه
بدان که این حرکت خرده کار او بوده
#روح_الامین_کشاف
#امام_موسی_کاظم_ع_شهادت
بهار، میشِمُرَد اشکهای باران را
هجومِ ضربهی شلاقهای بوران را
خزانِ سرخِ زمین سبز میشود آخر
بهار، میرسد و میکُشد زمستان را
بهار، هوی مسیحای خاکِ در گور است
به آب میسِپُرد خشکی بیابان را
بهار را چه به پاییزهای طولانی ؟!
چقدر صبر کند خشکسالِ هجران را ؟!
به حکمِ داسبهدستان، به مرگ محکوم است
گُلی که زندگی آموختهست، گلدان را
دوباره دستِ خدا را به ریسمان بستند
همان تبار که از پشت، دستِ شیطان را
کبوتری که قفس را هم آسمان میدید
همیشه دید در انبوهِ درد، درمان را
چه یوسفی که ندارد هوای آزادی !
چه یوسفیست که پَر داده چاهِ کنعان را !
به آجر آجرِ زندان قیام میآموخت
کسی که ریخت، به میدان سجدهاش جان را
میان دخمهی تاریک، نور پیدا کرد
زنی که آن همه گم کرده بود، ایمان را
اباالرئوف، هرآیینه میشکست اما
رها نکرد، دلِ سنگی نگهبان را
اسیر بود، ولی ریسمانِ ایمانش
اسیر کرد، مسلمان و نامسلمان را
هجومِ سیلی جلادهای حیوانخو
کبود کرد، تنِ آیههای انسان را
به شأن آیهی «اِلّاالمُطَهَّرون» سوگند
که بیوضوصفتان میزدند قرآن را
دهانِ هر که به تندی به ناسزا وا شد
شکست، روی دلِ زخمیاش نمکدان را
شبیه پیکرش آماجِ زخم شد جگرش
به پارهی جگر از بس گذاشت دندان را
به کامِ تشنگیاش جامِ اشک مینوشاند
به کربلای لبش روضههای عطشان را
به پای او غل و زنجیرها اسیر شدند
زمانِ رفتنش آزاد کرد زندان را
سیاهچالِ غمِ کاظمین، بالا برد
کتیبههای عزای قم و خراسان را
اسیرِ سلسلههای عراقِ آن دوران
اسیر کرد، دلِ مردمان ایران را
#رضا_قاسمی