eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.5هزار دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
1.6هزار ویدیو
26 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
از دست تو من پرت و دور از آن حوالی‌ام خوش باش حالا بی وفا با جای خالی‌ام از سنگ سخت قلب تو باید به صحرا زد تا نشکند این بار هم بغض سفالی‌ام باران اشکم سیل شد از ریشه جان را کند دیگر فقط در آرزوی خشکسالی‌ام دائم تظاهر کردم و هر وقت پرسیدی با خنده گفتم خوبم و گفتم که عالی‌ام در ظاهرم این دل خنک از رفتنم هست‌ و در باطنم درگیر با خوداشتعالی‌ام آن قامت مثل الف زیر غمت خم شد دیگر نخواهد راست شد این قد دالی‌ام
از که نالم که فغان از دل ریش است مرا هر بلایی که بوَد از دل خویش است مرا شربت وصل تو ، بی زخم فراقی نبود لذت نوش پس از تلخی نیش است مرا من که بیگانه‌ام از خویش و مَحبّت سوزم چه غم از مِحنت بیگانه و خویش است مرا مگرم کعبه‌ی امّید ، پس از مرگ دهند کاین ره دور و درازی است که پیش است مرا گر دل از زخم جفای تو شود ریش چه غم مرحمت های غمت مرهم ریش است مرا گرچه خوبان به منِ خسته جفا کم نکنند شکر ایزد که وفا از همه بیش است مرا سجده‌ی روی نکو (اهلی) اگر بدکیشی است بت پرستم چه غم از ملت و کیش است مرا
رشته گر باریک باشد در محبت، باک نیست جهد کن تا از کشاکش، نگسلانی رشته را
ﺳﯿﺐ ﺳﺮﺥ ﮔﻮﻧﻪ ﯼ ﻣﺤﺒﻮﺏ ﮔﻨﺪﻣﮕﻮﻥ ﻣﻦ ﺗﺎ ﻓﺮﯾﺒﻢ ﺩﺍﺩ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﮐﻪ ﻣﻦ ﻫﻢ ﺁﺩﻣﻢ
چه غم که عشق به جایی رسید یا نرسید که آن‌چه زنده و زیباست، نفْس این سفر است
گیرم گناه از من و گیرم خطا ز تو کوته به بوسه عاقبت این ماجرا کنیم... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
عشق مانند نماز است که بعد از نیت نادرست است نگاهی به چپ و راست کنی!
گفتم که چارهٔ غم هجران شود نشد در وصل یار مشکلم آسان شود نشد یا از تب غمم شب هجران کشد نکشت یا دردم از وصال تو درمان شود نشد یا آن صنم مراد دل من دهد نداد یا این صنم‌پرست مسلمان شود نشد یا دل به کوی صبر و سکون ره برد نبرد یا لحظه‌ای خموش ز افغان شود نشد یا مدعی ز کوی تو بیرون رود نرفت چون من اسیر محنت هجران شود نشد یا از کمند غیر غزالم جهد نجست یا ز الفت رقیب پشیمان شود نشد یا از وفا نگاه به هاتف کند نکرد یا سوی او ز مهر خرامان شود نشد
IMG_20240609_092602_353.jpg
151K
ما دلشکسته ها مگر از خود چه داشتیم ما را نجف نشینی مان داده آبرو
بااینکه غزل‌سرا و فرهیخته است اما چه غمی در دلم انگیخته است با خنده ترانه خواند و از خندهٔ او آرامش من باز به هم ریخته است
به نزدِ حضرتِ همسر خضوع باید کرد به او محبت و مهر و خشوع باید کرد مباد مهریه‌اش را گذارد او اجرا علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد
دوستت داشتم ای ماه و نمی‌دانستم رفتی و مهر تو مانده است به‌روی دستم
برای ؛ ؛ ؛ ای که در کوی وفای دوست تنها می‌روی مست وحدت در مقام قربِ یکتا می‌روی می‌روی تا در حریم کعبه بینی روی دوست تا کنی آیینۀ دل را مصفا می‌روی شسته‌ای از شوکت و مال و منال خویش دست فارغ از اندیشۀ امروز و فردا می‌روی راز وحدت بین در آن سامان که با شاه و گدا یکزبان و یکدل و یکسان و یکجا می‌روی حالیا تا محرم اندر کوی جانان گشته‌ای با صفای دل برِ محبوب یکتا می‌روی پاک از نور حقیقت لوح دل کن چون کلیم گر پی دیدار حق در طور سینا می‌روی راه بس دشوار و شیطان سد راه است ای رفیق هان مشو غافل که این ره بی محابا می‌روی می‌کنی شب زنده داری در هوای روز وصل گر نبینی مهر روی یار، بی جا می‌روی بانگ لبیک اجابت از لب دلبر خوش است ورنه بیهوده است کاین پائین و بالا می‌روی جامه‌ی تلبیس از تن دور کن گر چون مسیح بر سر دار بلا از بهر مولا می‌روی عاشقان را خلوت دل جایگاه دلبر است بی جهت مجنون‌صفت در کوه و صحرا می‌روی شو چو "مردانی" گدای ره‌نشین کوی دوست کز پی دیدار آن ماهِ دلا را می‌روی
هدایت شده از پروانگی 🇵🇸
ای بابا با روح آدم بازی نکنید 😄😄 حالا خوبه ظهر ما هم قورمه‌سبزی داریم. البته جای دوستان خالی 👌
چون عاقبت کار جهان نیستی است انگار که نیستی چو هستی خوش باش
چشم ما فریاد می‌زد عشقِ را، امّا دریغ بر زبان هرگز نیاوردیم؛..مغروریم ما ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
به مویی بسته صبرم، نغمه‌ی تار است پنداری دلم از هیچ می رنجد، دل یار است پنداری به تحریک نسیمی خاطرم آشفته می‌گردد به خود رایی سر زلفین دلدار است پنداری نه پندم می‌دهد سودی، نه کارم راست بهبودی دلی دارم که هر امسال او پار است پنداری ننوشم تا قدح بر من دری از غیب نگشاید کلید روزنم در دست خمار است پنداری به نوعی طعن مردم را هدف گشتم که دامانم ز سنگ کودکان، دامان کهسار است پنداری. فلک را دیده‌ها بر هم نمی‌آید شب از کینم چنان هشیار می‌خوابد که بیدار است پنداری..
یک ضربه بزن... درگیر مجازی ام عمو درگیرم هر روز اسیر و تحتِ یک تاثیرم هر بار به شیوه ای دهد تغییرم در زیر فشارِ آن درآمد پیرم یاری نکنی اگر مرا می میرم آزرده مساز خاطرم را ای دوست یک ضربه بزن هَمستِرم را ای دوست 🔹 ناگاه غم وغصه ی من رفت به باد چون داد به من راه تجارت را یاد داده ست به بنده وعده یِ پول زیاد فردای خوش و خرم و گوگولی و شاد جانا برسان به بنده قدری امداد؟ آزرده مساز خاطرم را ای دوست یک ضربه بزن هَمستِرم را ای دوست 🔹 گفته ست که فردایِ خوشی می آرد گلهایِ امید در دلم می کارد پول است که بر رویِ سرم می بارد خوشبخت شده هرکه همستر دارد حالا که تنِ همسترم می خارد آزرده مساز خاطرم را ای دوست یک ضربه بزن هَمستِرم را ای دوست 🔹 کار است در این زمانه بسیار غلط چون چاره فقط همسترینگ است فقط سرمایه ی خود درست بگذار وسط همراه شو ای دوست برو تا تهِ خط غافل مشو از دغدغه ی یارِ خودت آزرده مساز خاطرم را ای دوست یک ضربه بزن هَمستِرم را ای دوست 🔹 دل دور کن از غم زمانِ ماضی همراه شو ای دوست که گردی راضی بشتاب که دست بر هدف می یازی آینده خویش را چنین می سازی پول است فقط تویِ همستِر بازی آزرده مساز خاطرم را ای دوست یک ضربه بزن هَمستِرم را ای دوست 🔹 کی گفته که شیوه ی همستر گول است؟ گرگ است همستر و طرف شنگول است؟ این شیوه ی کسب ثروتی معمول است هنگامه ی کسب بی نهایت !! پول است هرکس که به آن دل ندهد خنگول است آزرده مساز خاطرم را ای دوست یک ضربه بزن هَمستِرم را ای دوست 🔹 تا چند چنین فسرده و شُل باشی اینگونه عجول و کم تحمل باشی اینگونه به کسب و کار بنجل باشی در راهِ نجاتِ خویش اُسکُل باشی وقت است برای دیگران پل باشی آزرده مساز خاطرم را ای دوست یک ضربه بزن هَمستِرم را ای دوست 🔹 تا چند چنین فسرده خاطر باشی؟ باغصه میان خلق ظاهر باشی در بندِ کلام سستِ شاعِر باشی وقت است به کسب پول حاضر باشی دیوانه ی بازیِ همستر باشی آزرده مساز خاطرم را ای دوست یک ضربه بزن هَمستِرم را ای دوست
خلق را تقلیدشان بر باد داد ای دو صد لعنت بر این تقلید باد @sheikh_ali_moghaddam
من از مردن نمیترسم همه ترسم ازین باشد که بعد من کسی نتوان دراین حد عاشقت باشد
هدایت شده از اشعار "عاصی"
😂😐 وای بر ماها چه شد هان نور فرزندآوری جشن و شادی و نشاط و سور فرزندآوری دختران این زمان را نیست گویا شور و حال از پفک قطعا نیاید زور فرزندآوری پیرزن های قدیمی را ببین در جانشان هست تا امروز حتی شور فرزندآوری تا شوند تحریک داماد و عروس باید روند تا به کابل جملگی با تور فرزندآوری فستفود ازبس که خوردند کیستها گشته زیاد چشمه هایش گشته زار و کور فرزندآوری یک حدیثی بود خواندم این جهاد اکبر است جایزه دارد به جنّت حور فرزندآوری شیعه باید یا علی گوید شود نسلش زیاد مثل ماهی یا که مثل مور فرزندآوری پنج دختر شش پسر باشد برادر سهم تو تا شود جنست عزیزم جور فرزندآوری کمتر از این گر بیاری بچه حسرت می خوری وقت مردن در کفن در گور ، فرزندآوری می رساند حضرت رزّاق رزق طفل را از قم و تهران و یا لاهور فرزندآوری هرکه گفتش بچه ء کم خوب باشد بر سرش با تبر بنواز و با ساتور فرزندآوری "عاصی" 👶👶👶🍼🍼🍼
رفتی و عطر تو مانده‌است در این خانه هنوز در خیالات تو ماندم من دیوانه هنوز ریختی بذر محبت به دل من یک شب می‌رسد روزی این قلب از آن دانه هنوز بعد از آرامش آغوش تو آن خانۀ مهر نشده قسمت گنجشک دلم لانه هنوز چشم‌های تو دو پیمانۀ سکرآور بود مانده‌ام مست از آن ساغر و میخانه هنوز بازگرد ای گل زیبا که بگردم دورت دور از من نشده خصلت پروانه هنوز گاه با شوق تو ای ماه نشاط‌انگیزم می‌زنم در دل شب خندۀ مستانه هنوز نیست در باغ دلم جز گل یادت ای دوست رفتی و عطر تو مانده‌است در این خانه هنوز
هدایت شده از 
بس‌که جفا ز خار و گل دید دل رمیده‌ام همچو نسیم از این چمن پای برون کشیده‌ام شمع طرب ز بخت ما آتش خانه‌سوز شد گشت بلای جان من عشق به‌جان خریده‌ام حاصل دور زندگی صحبت آشنا بود تا تو ز من بریده‌ای من ز جهان بریده‌ام تا به کنار بودی‌ام بود به‌جا قرار دل رفتی و رفت راحت از خاطر آرمیده‌ام تا تو مراد من دهی کشته مرا فراق تو تا تو به داد من رسی من به خدا رسیده‌ام چون به بهار سر کند لاله ز خاک من برون ای گل تازه یاد کن از دل داغ‌دیده‌ام یا ز ره وفا بیا یا ز دل رهی برو سوخت در انتظار تو جان به لب رسیده‌ام